«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ دی ۲۶, یکشنبه

از «کشف حجاب اجباری» انگلیسی تا «یا روسری یا توسری» بازهم انگلیسی! ـ بازانتشار

تصویر این دختر خانم بی بند و بار (در آن هنگام!) را درج کرده و نوشته است:
 زنی ایرانی در کنار دریای مازندران، پیش از «انقلاب ملی ـ دمکراتیک»* بهمن ۵۷ ایران

سال ۱۹۶۰ ترسایی، همتراز یا ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰ خورشیدی

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

 می نویسم:
... آن هنگام، کم تر زن ایرانی اینگونه بود؛ افزون بر آنکه درج تصویری با آن عنوان چه آماجی را دنبال می کند؟ آیا این را نشانی از آزادی می گیرید؟ من ۱۰ ـ ۱۲ سال دیرتر از آن هنگام که جوانی ۱۶ ـ ۱۸ ساله بودم، خود گواه برخی از آزادی هایی که به هیچ رو نام آزادی بر آن ها نمی توان نهاد و در بسیاری موردها به بدبختی دختران نادان می انجامید، بودم و با آنکه مذهبی هم نبودم، برخورد با چنین موردهایی به شدت مرا می آزرد. این تصویر، آن هم ده دوازده سال جلوتر از دورانی که می گویم، نشانه ی بی بند و باری آن دختر با معیارهای آن هنگام جامعه است. این را با اطمینان می توانم بگویم. گرچه، در سنجش با دوره ی کنونی، شاید تنها بتوان گفت:
نه به آن شوری شور، نه به این بی نمکی! افراط و تفریطی که همواره با آن سر و کار داشته ایم؛ از «کشف حجاب اجباری» انگلیسی بگیر تا «یا روسری یا توسری» بازهم انگلیسی! درد اینجاست!

ب. الف. بزرگمهر ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۳

http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/02/blog-post_529.html

پی نوشت:

* در نسخه ی ویرایش نشده، «انقلاب اسلامی ایران» آمده بود که آن را دانسته و آگاهانه با یادآوری گونه ی دانشورانه ی انقلاب بهمن ۱۳۵۷: «انقلاب ملی ـ دمکراتیک» نوشته ام؛ ما انقلابی دینی و مذهبی و آنگونه که رهبر جان سپرده ی انقلاب بهمن ۵۷: روح الله خمینی گفته بود: «ما برای اسلام، انقلاب کردیم»، نه در این دوره از تاریخ و نه در هیج دوره ای از تاریخ نداشته و نداریم؛ همه ی جنبش های اجتماعی جهان در سازند (formation) های طبقاتی؛ از سازندهای برده داری و گونه های آمیخته با زمینداری متمرکز آن در خاور زمین و ایران خود ما (شیوه ی تولید آسیایی)گرفته تا به امروز که سازند سرمایه داری بر بخش هنوز بزرگی در جهان فرمانرواست، نیروی خود را از کنش طبقات بهره ده بر ضد شرایط پایدار هر دوره، منطقه و کشور و واکنش طبقات بهره کش در برابر آن ها برای پاسداری از منافع خود گرفته و می گیرند که این کنش و واکنش زنجیره ای و تراز نیروها در هر دم (لحظه) تاریخی، بدرستی پیکار طبقاتی و موتور جنبشی تاریخ نامیده شده است. اینکه هر انقلابی در اینجا و آنجا، بر بنیاد رویش خود (دربرگیرنده ی همه ی سویه های اقتصادی ـ اجتماعی، فرهنگی و ...) و زمینه های تاریخی هر جا و در بسیاری جاها به دلیل نارسایی های شیوه ی تولید و آمیختگی های آن با همبودهای کهنه ی اجتماعی (بازمانده های سازندهای کهنه تر) از پرچم ها و نمادهای این کیش یا آن آیین سود می برند، تنها و تنها پدیده ای را به نمایش می گذارند که در ماهیت و سرشت خود، دربردارنده ی نبردی طبقاتی است. از همین روست که کارل مارکس، دانشمند بزرگ و نابغه ی انقلابی دوران ما گفته است:
«تاریخ همه ی جامعه ها تاکنون، تاریخ پیکار طبقاتی بوده است.»

به این ترتیب، نام بردن انقلابی با درونمایه (مضمون) و ماهیت «ملی ـ دمکراتیک» که در دوران ما همگی این انقلاب ها در سنجش با انقلاب های همانندِ پیش و اندکی پس از انقلاب سترگ و دورانساز اکتبر ۱۹۱۷ روسیه از ویژگی خلقی و توده ای نیز برخوردارند با برنام هایی چون «انقلاب اسلامی»، «انقلاب بودایی» و ... ساده انگارانه، نادانشورانه (غیرعلمی) و از دیدگاه فلسفه ی دانشورانه، یکسان پنداشتن «پدیده» با «ماهیت» خود یا از آن بدتر که مورد یادشده در اینجا را دربرمی گیرد، «پدیده» را بجای «ماهیت» نشاندن است.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!