«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

کدام جبهه؟ کدام «اُپوزیسیون»؟ ـ بازانتشار

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که می روی به ترکستان است
سعدی


چندی پیش بخش انگلیسی تلویزیون بی بی سی، ظاهرا به مناسبت سالگشت انقلاب بهمن ١٣۵٧، گفتگویی با خانم ناهید پرشون سروستانی، فیلمساز ایرانی تبار سوئدی ترتیب داد. در این گفتگو، فیلمساز از کامیابی خود درباره ساختن فیلمش* درباره فرح دیبا، می گوید که چگونه با وجود این که شهبانوی پیشین ایران دست رد بر سینه بسیاری از فیلمسازها و خواستاران گفتگو با ایشان زده اند و می زنند، بر این خانم منت نهاده، اجازه تهیه فیلمی درباره زندگی شان را داده اند.

پخش گفتگو همراه است با نمایش گوشه هایی از مراسم تاجگذاری محمدرضا شاه و اشک و آه شهبانوی پیشین به عنوان مادری داغدیده برای فرزند از دست رفته که با احترام از اعلیحضرت فقید یاد می کند و گناه خودکامگی های شاهانه را به گردن سازمان امنیت و اطلاعات رژیم پهلوی (ساواک) می اندازد!

در گفتگو و گزارش همراه آن، چندین بار به پیشینه فعالیت های کمونیستی فیلمساز و مبارزه وی برعلیه رژیم شاه، در گذشته اشاره می شود. خود وی نیز با بازگویی بخشی از گفته های سردفتر شهبانوی پیشین که گویا نشانگر تمایل نداشتن شهبانوی پیشین برای ساخت فیلمی از زندگیشان بوده، بر آن تاکید می کند:
«شما چه می خواهید. ما می دانیم که شما کمونیست پیشین هستید. ...».

تا اینجا، چیز چندان چشمگیری جز اشاره های چندباره گزارشگر بی بی سی به پیشینه کمونیستی فیلمساز به نظرم نمی آید. خانمی فیلمساز با تباری ایرانی در سوئد، به این اندیشه افتاده که فیلمی از شهبانوی پیشین ایران بسازد. اینکه، حتا آن اندیشه و انجام پیامد آن براستی از خود فیلمساز و خواست درونی وی سرچشمه گرفته یا به سفارش جایی انجام پذیرفته نیز چندان برایم مهم نیست. از این رویدادها کم نیست؛ آنهم برای آدم هایی که پس از سال های دراز زندگی در جامعه های "دموکراسی" باختری، چندین بار پوست انداخته یا بهتر است بگویم دگردیسه شده اند. مانند دگردیسی قورباغه که نخست مانند ماهی درون آب با آبشش نفس می کشد و هنوز «یک زیستی» است و سپس در چند مرحله به قورباغه رشد یافته دگردیسه می شود و هم در آب و هم در خشکی زیست می کند و «دوزیستی» می شود. تکامل اجتماعی ـ سیاسی بسیاری آدم ها نیز مانند همین جانوران است.

در بخشی از گفتگو، فیلمساز چنین می گوید:
«ما آرزو داریم به ایران برگردیم. مهم نیست که او پیشتر شهبانوی ایران بوده و با یک دیکتاتور ازدواج کرده و من کمونیست بوده ام. اکنون هر دو دشواری همانندی داریم. ما دشمنی یگانه داریم.» گزارشگر بی بی سی نیز در بخشی از گزارش خود همین نکته را اینگونه بر زبان می آورد: «دو زن که همانندی های زیادی دارند!».

اینک، جستار کمی برایم بیشتر روشن می شود و پی می برم که چرا در چندین روز پی در پی و در ساعت های گوناگون، این گفتگو و گزارش، بارها از این رسانه وابسته به امپریالیسم انگلیس پخش می شود. حتا برایم روشن می شود که تاکید چندین باره گزارش بر پیشینه کمونیستی فیلمساز، برای آنها که کوچک ترین دلبستگی به کمونیست ها ندارند، از کجا آب می خورد و چرا می خواهند آن را در مغز بیننده جای دهند. همزمان، دگرگونیهای یکی دو سال گذشته و ماه ها و هفته های تازه پشت سر نهاده را در اندیشه ام پی می گیرم. با خود می اندیشم:
آیا، این گفتگو و گزارش بخشی از برنامه سرهم بندی کردن جبهه ای تازه است که از مدت زمانی پیش به این سو برای آن همایش هایی اینجا و آنجا برپا می کنند؟ آیا، دور تازه ای از کوشش های امپریالیست ها و پادوهای رنگارنگ شان آغاز شده است؟

امپریالیست ها به خوبی آگاهند که توده های مردم ایران، با وجود آن که از نابسامانی های اقتصادی ـ اجتماعی به جان آمده اند، تا آن هنگام که جایگزینی شایسته برای حاکمیت کنونی نیافته اند، در پی هیچ نیرویی روان نخواهند شد. آنها نیک می دانند که در کشوری پهناور با بافت اجتماعی ـ اقتصادی پیچیده، هیچ نیرویی به تنهایی توانایی پدید آوردن کوچک ترین جبهه ای را ندارد. آنها همچنین می دانند که همکاری و همبستگی نیروهای سیاسی ـ اجتماعی زیر پوشش "اسلام" و جمهوری اسلامی دیگر رو به سراشیبی مرگباری نهاده و واگرایی سیاسی این نیروها با شتابی بیش از پیش جایگزین همگرایی پیشین می شود. آیا، همین انگیزه، برای سرهم بندی کردن جبهه ای دربرگیرنده شاه پرست ها، مشروطه خواهان، «نخبگان اسلامی ـ لیبرال»، ملی گراهای رنگارنگ که میهن شان در چمدان شان است، سوسیالیست های دروغین و نیز کمونیست های شرمگینی که «در زندگی اجتماعی خود "واقع گرائی" پيشه کرده اند»، بسنده نیست؟

ببینیم، وضع در سوی دیگر چگونه است؟ آیا در آن سو، این کوشش های شتاب آلود دشمن را می بینند و کاری انجام می دهند؟ با خود می گویم: بی گفتگو باید چنین باشد. در چند گاهنامه چنین می خوانم:
«به دعوت کمیته امور سیاسی ”مجمع پارلمانی شورای اروپا“ نماینده کمیته مرکزی حزب توده ایران در اجلاس ویژه ای در رابطه با تحولات ایران سخنرانی کرد. علاوه بر حزب توده ایران ”مجمع پارلمانی ...“ از تعدادی دیگر از احزاب سیاسی اپوزیسیون کشور و از جمله حزب دموکرات کردستان ایران، سازمان مجاهدین خلق … ، جبهه ملی ... و ... به منظور تبادل نظر در رابطه با شرایط کشور و برداشت ها و سیاست های نیروهای مختلف طیف وسیع اپوزیسیون ایران برای شرکت در این جلسه ... دعوت کرده بود.». نماینده حزب توده ایران، در آنجا از جمله چنین می گوید:
«متشکرم که از حزب توده ایران برای بیان نظریاتش در کمیته امور سیاسی مجمع پارلمانی شورای اروپا دعوت کردید. این تبادل نظرها و بحث‌ها و گفتگوهای شما در اینجا، در زمانی که رویدادها و تحولات پیچیده‌ای در این منطقه و در جهان در حال وقوع است، به شکل‌گیری مشارکت سازنده‌ای یاری می‌رساند که به سود امر صلح و دموکراسی در ایران خواهد بود....
حزب ما در دوران پس از انقلاب صادقانه در راه کمک به تکوین و رشد یک جامعه دموکراتیک در ایران کوشید ولی تصاحب قدرت از سوی رژیم مذهبی روحانیون و کنترل مطلق این رژیم بر اهرم‌های قدرت تمام این تلاش‌ها را خفه کرد.
ما حکومت روحانیون و وجود رژیم مذهبی (موسوم به رژیم ولایت فقیه) را در ایران مانع اصلی در برابر هر گونه تحول واقعی در ایران می‌دانیم. رژیم اسلامی کنونی در ایران نماینده منافع بورژوازی تجاری بزرگ و بورژوازی بوروکراتیک، و مسئول از میان بردن سرمایه‌های انسانی و حیف و میل همه منابع و امکانات طبیعی کشور است.
...
ایران این روزها به یک تقاطع تاریخی دیگر نزدیک می‌شود. نتیجه انتخابات آتی ریاست جمهوری در تابستان ۱۳۸۸ اهمیت تعیین کننده‌ای در اوضاع ایران خواهد داشت....
این واقعیتی است که در دوران هشت ساله دولت محمد خاتمی ... به رغم سست قدمی‌ها، ضعف‌ها، و کمبودهای جدی، تلاش‌هایی به منظور انجام اصلاحات صورت گرفت که تأثیر قابل توجهی بر رشد جنبش اجتماعی و مقاومت در برابر سانسور داشت. به همین دلیل بود که در انتخابات سال ۱۳۸۴ رژیم برای حصول اطمینان از شکست نامزد اصلاح طلبان و انتخاب شدن احمدی نژاد شیوه‌های مختلفی به کار برد، از جمله تقلب در رأی‌گیری و شمارش رأی‌ها، و گسیل نیروهای نظامی و انتظامی. ما بر این باوریم که رویکرد متحد نیروهای دموکراتیک و مترقی پیرامون کارپایه‌ای مشترک به منظور ایجاد تغییر می‌تواند مردم را طوری بسیج کند که از تکرار تجربه ۱۳۸۴ جلوگیری شود.
...
حزب ما همراه با دیگر نیروهای مترقی ایران از برقراری یک سیستم حکومتی فدرال، دموکراتیک و غیرمذهبی (سکولار) در ایران پشتیبانی می‌کند.

از شما به خاطر همبستگی‌تان با مبارزه مردم ایران در راه صلح، حقوق بشر، دموکراسی و عدالت اجتماعی سپاسگزارم.» (تاکیدها همه جا از من است).

نمی دانم در آنجا از کدام «تعدادی دیگر از احزاب سیاسی اپوزیسیون کشور» دعوت به عمل آمده بود و جای آن سه نقطه را با کدام نام های دیگر پر باید نمود. از خود می پرسم:
آیا «طیف وسیع اپوزیسیون ایران» همچنین برخی یا همه عناصر جبهه امپریالیسم ساخته را که در بالا به آن اشاره شد، نیز دربرمی گیرد؟

اینگونه که از سخنان نماینده برمی آید، «تبادل نظرها و بحث‌ها و گفتگوها» در « مجمع پارلمانی شورای اروپا » به «... شکل‌گیری مشارکت سازنده‌ای یاری می‌رساند که به سود امر صلح و دموکراسی در ایران خواهد بود »!

اینگونه که ... برمی آید، «رژیم مذهبی روحانیون » که «کنترل مطلق ... بر اهرم‌های قدرت» دارد، «نماینده منافع بورژوازی تجاری بزرگ و بورژوازی بوروکراتیک … است» و ما مانند دوران ساسانیان، با طبقه ای بسته از سامانه نژادگرا (کاست) سر و کار داریم!

اینگونه که ... برمی آید، «... نیروهای اجتماعی و سیاسی در ایران می‌توانند جنبش سیاسی گسترده‌ای را بسیج کنند که تغییر و تحول را به رژیم تحمیل کند» و «نتیجه انتخابات آتی ریاست جمهوری در تابستان ۱۳۸۸ اهمیت تعیین کننده‌ای در اوضاع ایران خواهد داشت»!

اینگونه که ... برمی آید، باید کوشش های ”مجمع پارلمانی شورای اروپا“ را «به خاطر همبستگی‌ با مبارزه مردم ایران در راه صلح، حقوق بشر، دموکراسی و عدالت اجتماعی » ارج گذاشت!

پیش چشمان همه ما، کوشش های امپریالیست ها برای سرهم بندی جبهه ای ساختگی، ازجمله از سوی همان «شورای پارلمانی» با نیروی هرچه بیشتر جریان دارد. در نبود جبهه ای توده ای و مردم گرا، این امکان وجود دارد که توده های مردم جان به لب رسیده، برای رهایی خود به دنبال جبهه امپریالیسم ساخته روان شوند و حتا بدتر از آن، ننگ خوش آمد به نیروهای دشمن را به جان بخرند. تجربه فروپاشی پرشتاب عراق صدام حسین و کمی دورتر مقاومت نکردن مردم ایران در برابر نیروهای «متفقین» برای بیرون رانده شدن رضا شاه قُلدر بخوبی گویای این امر است.

برای دستیابی به کدام آماج ها و در کدام جبهه می جنگیم؟

ب. الف. بزرگمهر ١٠ اسفند ١٣٨٧

http://www.behzadbozorgmehr.com/2009/02/blog-post_28.html

* Nahid Persson Sarvestani Interview with BBC
Empress Farah Diba Pahlavi breaks her silence "The Queen and I"
http://www.youtube.com/watch?v=oEroRz5WHo4

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!