«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ مهر ۳, جمعه

گونه هامان بوسه گاه ریگ شد ...

آی هامون دخترت "زن مرد" شد
مرد "رستم باورت" شبگرد شد

آی هامون! ریگ٬ سرخاب من است
رقص خنجر! رقص چرخاب من است

گونه هامان بوسه گاه ریگ شد
کاسه ی چشمان عاشق٬ دیگ شد

گندم اینک قصد جانم کرده است
تشنگی ها بدزبانم کرده است

رستم اینک در کجا جا مانده ای؟!
لحظه ای با "کوچه گردانت" بگو!

با سکوت تلخ مردانت بگو!
مردها ای مردها ای مردها

ای هوادار چه باید کردها
ای علم بر دوش های حرف ها

ای ز فعل "گفت" صدها صرف ها
مثل شن بادید، ای تل ماسه ها

ای هواخواهان دیگ و کاسه ها
مرگ بر توفان و توفان خوارها

مرگ بر بنداب و بر "قحط آبها"
مرگ بر دل مرده و مرداب ها

خود خوری کردیم پشت قاب ها
مانده عکسی مرده از مرداب ها

از «گوگل پلاس سیستان دُخت».  برنام را از متن سروده برگرفته ام. ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!