«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ شهریور ۲۳, دوشنبه

برای شاهرخی که زنده است ...

آن ها دلاورترین فرزندان خلق های ایران، کارگران و زحمتکشان سرزمین لگدمال شده مان هستند که اینچنین بدست رژیم تبهکار اسلام پیشگان در همدستی با کشورهای امپریالیستی پشت و پناه شان نیست و نابود می شوند تا برجای مانده ی اقتصاد نیمه جان کشور نیز به چنگ کلان سرمایه داران جهان بیفتد و مشتی شکمباره ی زالوسرشت، خورجین های الاغ های شان را بیش تر بار بزنند و خورد و بردشان را همچنان پی گیرند؛ تا نفس کشی برجای نماند که دادخواهانه در برابر آن ها بایستد و موی دماغ شان شود.

زنده یاد شاهرخ زمانی، نخستین زندانی از دوره ی بکارگماری آخوند پفیوز انگلیسی: حسن فریدون روحانی شده نیست که بگونه ای گمان برانگیز در زندانی بدپیشینه (گوهردشت کرج) از دست می رود؛ پیش از وی نیز تنی چند از زندانیان سیاسی در زندان های کردستان، آذربایجان و سایر جاها و همین زندان بدپیشینه، بگونه ای رازآلود جان باخته اند که هنوز چگونگی هیچکدام از آن ها بدرستی روشن نشده است. آنچه روشن است، روی آوری رژیمی به بن بست رسیده به خونخواهی از توده های مردم ایران و بیش از همه، کارگران و زحمتکشان آگاه، دلیر و کارآی ایرانی است؛ رژیمی خوار و سرشکسته در برابر خلق های ایران و جهان که یکبار دیگر در همدستی با کشورهای امپریالیستی، کار را چنان پی می گیرد که جنبش خلق های ایران زمین را که این بار به ناگزیر بیش از گذشته، مهر و نشان کارگری بر خود داشته و خواهد داشت، بی سر و سامان کند.

نیک می دانم که دیگران نیز در زندانی بزرگ تر به نام ایران بسر می برند و با رژیمی آنچنان ددمنش و خونخوار سر و کار دارند که برای زیست ننگین خود آماده ی دست یازیدن به هر تبهکاری است؛ ولی یادمان باشد ـ و این هشداری است برای همه ی آن ها که می خواهند و می توانند نیم گامی بیش تر پیش پای خود را ببینند ـ که بی سر و سامان شدن جنبش آینده که آماج «یانکی» ها، همدستان و مزدوران شان در دم و دستگاه رژیم جمهوری اسلامی و بویژه دولت نامور به «زهدان اجاره ای» است، این بار چون سال های دهه ی شصت نخواهد بود. بن بست پدید آمده در حاکمیتی که دیگر توان فرمانروایی را از دست داده، چنانچه بازتابی درخور در میان توده های مردم نداشته و آن ها را آماده ی به زیر کشیدن حاکمیت نکند، هرج و مرج گسترده و بی پیشینه ای را دامن خواهد زد که پیامد آن، فروپاشی گریزناپذیر ایران زمین و از آن تلخ تر، جنگ برادرکشی میان خلق های ایران و دیگر بلاهایی خواهد بود که نمونه های آن را در دو کشور همسایه خاوری و باختری ایران گواه بوده ایم. سیاست امپریالیست ها درست بر همین بنیاد به پیش می رود و شتاب شان برای ارزیابی توانایی های نظامی ایران زیر پوشش قراردادی ننگین نیز در همین چارچوب می گنجد.

چنانچه نجنبیم و هرچه سازمان یافته تر پا به میدان نگذاریم، کارگران و روشنفکران سرفراز و دلاور دیگری را نیز در زندان ها و شکنجه گاه ها سر به نیست خواهند نمود. باید به پا خاست! نه تنها برای شاهرخ زمانی و دیگر زنده یادانی که جان ارژمندشان را ستاندند که برای آینده ی ایران!

با بدرازا کشیده شدن هستی چنین رژیم پلیدی، در بهترین حالت آن از میهن مان زیر چادر اسلام، روسپی خانه ای بزرگ برای جهانگردانی از همه رقم، چون نمونه ی کنونی آن در مشهد ساخته خواهد شد و می دانید که فتوا دادن «بزرگ شکمبارگان» به همان آسانیِ قند در چای فرو بردن است.

سرنگون باد رژیم تبهکار اسلام پیشگان!

ب. الف. بزرگمهر     ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!