«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ خرداد ۱۷, جمعه

دُلاویزُن لا پاتِ، دُلاویزُن لا کُنتِ

پیشکش به کیر خر بی آبرو و بچه باز بیتش

آنچه در زیر آورده ام را طنز که بجای خود، حتا هجو هم نمی توان شمرد؛ شوخی زشتی است که شاید حتا برخی لات و پات ها نیز آن را بر ربان نیاورند؛ ولی درست به همین شَوَند، سزاوار مردکی خیره سر و همه چیز دان یا بزبان کژدم گزیده ی خودشان: «بحرالعلوم» است که از «ضریب جینی» گرفته تا فن آوری موشک چیزهایی می داند و بتازگی که من آن را کمی دیرتر در گاهنامه ی آن حزب وامانده دیدم، تپّه ای نیز در زبان پارسی از خود به یادگار نهاده است.

ب. الف. بزرگمهر  ۱۷ خرداد ماه ۱۳۹۸  

***

«کیر خر نظام» در دیدار با گروهی از سرایندگانِ «فرهنگ و ادب چابلوسی» با تمرگیدن در جایگاه «داور کل» به کودکانه ترین گونه ای آن گروه مجیزگو را بالا برده و دیگران که بگمانم محلّ سگ نیز به وی نمی گذارند و در چنان نشست هایی پا نمی نهند را به پندار «حقیر» خود، کوچک شمرده است:
«... خدای متعال را سپاسگزارم که کمک کرده تا حرکت شعری در کشور در بین جمعی مثل جمع شما پیشرفت کرده. البتّه جمع های زیادی هستند در تهران و جاهای دیگر که مشغول کار شعر و مانند اینها هستند؛ بنده کم و بیش گاهی ارتباطی پیدا می کنم؛ شعرهای شان را می خوانم؛ آن ها به قدر شماها پیشرفت نکرده‌اند؛ شعرهای عاشقانه‌ی محض، شعرهای عشق های زمینی، شعرهای خالی از حکمت، خالی از معرفت، خالی از ذکر مصالح ملّی و انقلابی ـ که آن دوستان دنبال آن جور شعرها هستند ـ و احیاناً شعرهای عریان؛ آنها پیشرفتی نکرده‌اند. من نگاه می کنم، می بینم در این شعری که شما دارید می خوانید، این مضمون ‌یابی‌ها، این صیقل‌یافتگی الفاظ، نوآوری در مفاهیم، واقعاً بسیار چشمگیر است؛ من خیلی امیدوارم به شعر انقلاب که شعر شما است.»*

"بحر العلوم" خیره سر در پی می افزاید:
«مطلبی که من اینجا یادداشت کرده‌ام که بگویم، دو مطلب است که ـ حالا هر چه بشود ان‌شاءالله کوتاه‌ترش کنم ـ یکی راجع به شعر است؛ یکی راجع به زبان فارسی است. آنچه راجع به شعر می خواهم بگویم [این است که] پدیده‌ی شعر یکی از معجزات آفرینش است؛ یکی از معجزات عالم خلقت، همین پدیده‌ی شعر است؛ مثل خود بیان، بیان هم یکی از برترین معجزات پروردگار در عالم آفرینش است. اینکه شما قادر هستید که ذهنیّت خودتان را، صُوَر ذهنی خودتان را به کسی منتقل کنید با قالب کلمات، در قالب الفاظ، این خیلی حادثه‌ی مهمّی است؛ خیلی پدیده‌ی بزرگی است. خب ما [چون] عادت کرده‌ایم، به عظمتش توجّه نمی کنیم؛ این خیلی از ساخت خورشید و ماه و ستارگان و این چیزهایی که خدای متعال به آنها قسّم می خورد، بالاتر است ...»*

به این ترتیب، در دنباله ی یاوه گویی نمکین این کودن که روی دستِ خدای مُتّعال نیز زده، می توان چنین افزود تا با نمک تر شود:
... آدم و حوّا در بهشت که بودند، چیزی برای گفتن با یکدیگر نداشتند؛ اساسا لال بودند و همینطور بِرّ و بِرّ سر تا پای لخت و پَتی همدیگر را برانداز (یا ورانداز) می کردند. خدای مُتّعال هنوز معجزه اش را نشان نداده بود. پای شان بزمین که رسید و آدم که سرش به آن سنگ سیاه (حجرالاسود) خورد و آدم شد، زبان شان باز شد و عاشق هم شدند. این عشق زمینی نبود؛ آسمانی بود!

«کیر خر»، سپس مشتی چیزهای پیش پا افتاده ی دیگر که گاه سرخود به آسمان پیوند یافته اند را سرهمبندی کرده تا نوبت به ساختن تَپّه اش برسد:
«من گفتم ما می توانستیم مثلاً همینطور که عرب ها وقتی که تلویزیون آمد به آن گفتند ”تِلْفاز“ ـ تلفاز یک ساخت لغت عربی است ... ـ بگوییم ”تلویزان“ که یک شکل فارسی دارد. ما اصلاً در فارسی کلمه‌ای شبیه رادیو نداریم، مگر حالا ممکن است بِندرت یک چیزی پیدا بشود؛ چه اشکال داشت که ما رادیو را می گفتیم ”رادیان“ تا می شد فارسی؛ اشکالی هم نداشت؛ این کار را هم نکردیم. مرتّب همین طور الفاظ دخیل، کلمات دخیل وارد می شود در زبان فارسی و همین طور دائم تکرار می شود؛ در مطبوعات می نویسند، در رادیو و تلویزیون تکرار می کنند، در کتابها می نویسند، حالا که دیگر فضای مجازی هم هست، در فضای مجازی می نویسند؛ من نگرانم.»*

بماند که جناب همه چیزدان، نگران آن چیزهایی که باید باشد، نه تنها نیست که بروی همه ی آن ها چشم فرومی بندد؛ ولی کمی جلوتر در حالی که خودنماییِ سرشتی اش گُل کرده و خوش خوشانش شده با آوردن دو لنگه سروده که گویا از آنِ مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی است:
«کجایید ای شهیدان خدایی     بلاجویان دشت کربلایی»، می افزاید:
«هیچ حدس می زدید که مال مولوی باشد؟ این مال مولوی است که هشتصد سال پیش گفته شده؛ کأنّه برای امروز گفته شده. یعنی زبان، این ‌جور سالم دست ما رسیده؛ همین ‌طور قرن‌به‌قرن آمده تا به دست ما رسیده. حتّی سبک هندی هم با اینکه از لحاظ مضمون، پیچیده و مُعَقَّد است امّا زبان، زبان شسته‌رُفته‌ی قوی‌ای است؛ بخصوص برجسته‌های سبک هندی مثل صائب، مثل کلیم، مثل خود حزین، ‌مثل بیدل، واقعاً زبان های اینها زبان های عالی است.»* و من با خود می اندیشم:
این که به واژه های رادیو و تلویزیون بند کرده و به پندار خود با رادیان و تلویزان نامیدن شان، آن ها را پارسی نموده، چرا بجای کاربردِ واژه ی نتراشیده نخراشیده ی کَأِنّه در زبان پارسی، «کَاِنّهان» بکار نمی برد تا جان ننه اش، واژه ای پارسی بتراشد؟!

به هر رو، من نیز دو لنگه نیمچه سروده ی زیر بذهنم رسید که به فرانسه می زند و بگمانم از سوی مردم در یکی از سرزمین های بخت برگشته ای که در گذشته زیر بار آن کشور رفته بودند، ساخته شده باشد را به این کیر خر بی آبرو و بچه باز بیتَش پیشکش می کنم تا شاید به همان شیوه از آن پارسی سِرِه، فراخور حال و اوضاع گذشته و امروز خویش بسازند. اینکه کدامیک لنگه ی نخست و دیگری لنگه ی دوم را برخواهد گُزید را بخود پدرسوخته شان وامی نهم؛ گرچه می پندارم، نخستین لنگه بیش تر فراخور «کیر خر» و دومی فراخور آن بچه باز پفیوز باشد:
دُلاویزُن لا پاتِ، دُلاویزُن لا کُنتِ

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ خرداد ماه ۱۳۹۸

برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

* برگرفته از تارنگاشت «کیرِ خرِ نظام»  ۳۰ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!