«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ تیر ۴, سه‌شنبه

آماج های «یانکی» ها رویکردی منطقه ای و چندگانه، فراتر از نمایش یورش به ایران دارد

در این یادداشت کوتاه و شتابزده به چند و چون روندی که از سوی «یانکی» ها در شاخاب پارس پی گرفته می شود، کاری ندارم. این سخن باریک و پاکیزه (نکته) نیز برایم روشن است و پیش تر در چندین یادداشت، هر بار بگونه ای به آن اشاره نموده ام که «یانکی» ها پیش از آنکه زمینه ی یورشی بزرگ به ایران را در این بازه ی زمانی آماده نمایند، آماج های چندگانه ای را پی می گیرند که همه ی منطقه را دربرمی گیرد.۱ به این ترتیب، سنگ ایران را به سینه زدن و دلسوزی های هر از گاهی برای ایرانیان از سوی عروسک های خیمه شب بازی امپریالیست های «یانکی» در همدستی با دیگر امپریالیست ها، بهانه و دستاویزی برای پیشبرد آن آماج هاست که تیره روزی هرچه بیش تر توده های مردم ایران، دوشیدن شیر بیش تر از رژیم خرموش های تبهکار و به سرسپردگی بیش از پیش واداشتن شان نیز بخشی از آن آماج هاست؛ نه همه ی آن!

اینکه چرا یورش بزرگ به ایران در دستور کارشان نیست از شَوَندهای گوناگونی برخوردار است که به بسیاری از آن ها در نوشتارها و یادداشت های پیشینم با پیش بینی های درخور و شایان درنگ۲ اشاره نموده و گاه به بررسی همه سویه شان نیز پرداخته ام؛ آنچه در پی آمده، تنها اشاره ای کوتاه و شاید نارساست و بس:
برجسته ترین شوندها، پهناوری ایران در سنجش با کشورهای پیش تر چنگ اندازی شده از آن میان، عراق و افغانستان در همسایگی کشورمان، بالارفتن ریسک به پیروزی نرسیدن و دست نیافتن به حتا نخستین آماج های نظامی و سیاسی، هزینه های سرسام آور چندین و چند برابری در سنجش با کشورهای یاد شده و واکنشی با زمینه های نیرومند تاریخی، نه تنها در چارچوب سرزمین کنونی ایران که در منطقه ی پهناوری پیرامون آن و فراهم شدن شرایطی مهارنشدنی است که بجای کم ترین دستاوردی، واگرد و شکستی همه سویه در پی داشته و ناچار شوند با شتاب از منطقه بیرون بروند. ناگفته روشن است که یکی از پیامدهای چنان شکستی، فراهم شدن بی درنگِ زمینه ی سرنگونیِ همه ی رژیم های منطقه ای پهناور از آن میان، رژیم خرموش های تبهکار فرمانروا بر ایران بدست توده های مردم بجان آمده خواهد بود؛ رژیم هایی خودکامه و وابسته که کمابیش همگی شان به پشتوانه ی کمک های همه سویه ی سیاسی و اقتصادی و پشتیبانی نظامی امپریالیست ها برهبری «یانکی» ها همچنان، زیست ننگین شان را پی می گیرند.

با بدیده گرفتنِ آنچه در بالا بگونه ای فشرده در میان نهاده شد، سویه ای برجسته از روند رو به گسترش چنگ اندازی امپریالیست های «یانکی» بر منطقه ی نفتخیز باختر آسیا در بازه ی زمانی کنونی که بر کشورهای پیرامون آن نیز انگ و نشان خود را بر جای خواهد نهاد به چگونگی برخورد رژیم تبهکار و تن به ننگ داده ی خرموش ها برمی گردد و می تواند «سناریو» و گزینه ای کم تر برجسته در سنجش با دیگر «سناریو»ها و گزینه های کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها را بسود این کشورهای اهریمنی پیش اندازد یا واژگون آن، آن ها را به شترنگ سیاسی و نظامی پیچیده تری وادارد. برای آنکه نمونه ای بدست دهم که به هر رو، چون هر نمونه ی دیگری نمی تواند، «کُلّ» یا «کلان» ماهیتی را بازتاب دهد و ناگزیر از نارسایی هایی در این یا آن پهلوی خود برخوردار است به موضعگیری های بسیار فریبنده ی «یانکی» ها بویژه در پهنه ی سیاسی اشاره می کنم که گویی در اینجا یا آنجا گاه واپس نشسته و میدان را تهی می کنند؛ در حالیکه تنها چنگکی است آویخته در زیر آب برای نُک زدن ماهی های کودنی که نمونه های بسیاری از آن ها را بویژه در میان «امام» های نامور به «جمعه» گواه بوده و همچنان هستیم.۳ همین بس که یکی دو تا از این ماهی های کودن، جُستاری را ناخواسته لو دهند یا سخنی دندانگیر در چارچوب سازگار با این یا آن سناریو و گزینه ی راهبردی امپریالیست ها بر زبان رانند تا آن ها به یاری رسانه های نیرومندشان از کاه، کوه بسازند و توده های مردم کشور خود و بسیاری دیگر کشورها را برای هوده مندیِ۴ چنگ اندازی خود در فلان یورش نظامی یا تبهکاری های آزاردهنده ی دیگری گواه گیرند. با آنچه آمد، همه ی کسانی که در جنگ و ستیز زبانی، همبازی یاوه گویانی چون «خوک پمپی» یا جَک و جانوران خشک مغز یا خَرکَلّه ی دیگری از دَم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها می شوند و دهان به یاوه و گزافه می گشایند، خواه ناخواه و دانسته یا از سر نادانی به بخشی از «سناریو» یا «گزینه» ی دلخواه امپریالیست ها دگرمی دیسند و به پیشبرد برنامه ی آن ها کمک می رسانند.۵

پرداختن به دیگر آماج های پیوسته و هماوند با یکدیگر امپریالیست های «یانکی» از آن میان، زایش پراکندگی و دو دستگی ها و چند دستگی های هر چه بیش تر میان نیروهای پیشروی اجتماعی و سیاسی، دامن زدن سرراست و ناسرراست به گونه های گوناگونی از ملی گرایی آمیخته به کیش و آیین اسلام، پیشگیری از خیزش های توده ای سراسری و بویژه ناکام نمودن شان در پدیداری پیشانی بایسته و درخور بری سرنگونی رژیم های خودکامه و از آن میان، رژیم خرموشی اسلام پیشگان فرمانروا بر میهن مان، در چارچوب این یادداشت نمی گنجد. به این جُستارها نیز در یادداشت ها و نوشتارهای گذشته پرداخته ام و در نوشتاری نیمه کاره برحای مانده که امیدوارم آن را به پایان بتوانم برسانم با بدیده گرفتن اوضاع روز، جداگانه خواهم پرداخت. در اینجا تنها به این سخن باریک و پاکیزه اشاره می کنم و بویژه روی سخنم با نیروهای با گرایش چپی است که زمینه ها و رگه های ملی گراییِ نیرومندی، بس ناسازگار با شیوه برخورد طبقاتی «سوسیالیسم دانشورانه»، در رویکردهای سیاسی شان چشم را می آزارد:
بنیاد سیاست امپریالیستی در زمینه ی دستکاری های اجتماعی، نه تنها در ایران که در بسیاری دیگر از «کشورهای پیرامونی» که از آمادگی خیزش های توده ای با رویکردی دادخواهانه بسود نیروهای رنج و کار برخوردارند، روی جُستار ملی و دامن زدن به ملی گرایی کانونمند شده است. در نوشتار نیمه کاره ی در دستِ کار تا اندازه ای به آن خواهم پرداخت. به هر رو، شیوه برخورد لنینی در انقلابی که با سیاست درخشان و شعارهای راهبردی سنجیده ی حزب بلشویک برهبری آن فرزانه ی تیزبین انقلابی، در چند گام به انقلاب سوسیالیستی پیروزمند فرارویید به ما می آموزد و هشدار می دهد که چنانچه کار رژیم تبهکار خرموش ها با امپریالیست های «یانکی» بالا گیرد، در دام سیاست های ملی گرایانه ای که سود سرراست آن بجیب همین رژیم تبهکار ایران بربادده خواهد رفت یا شاید به جان گرفتن نیروهای واپسمانده ی پادشاهی خواهان بینجامد، نیفتیم. شیوه برخورد لنینی، همچنین می آموزد که پهنه ی نبرد را با همه ی نیروهای درگیر در آن با باریک بینی بایسته و ارزیابی سزاوار بدیده بگیریم؛ میان آرزوهایی که در بیش تر باره ها دستِکم در بازه ای زمانی دست یافتنی نیستند با امیدواری به گرفتن سنگرهایی در دسترس بگونه ای مرزبندی کنیم که در آن بختی شایسته برای دستیابی طبقه کارگر و نزدیک ترین زحمتکشان پیرامون آن در شکستن ماشین دولتی بورژوازی و بدست گرفتن فرمان پیشرفت های انقلابی فراهم آید.

ب. الف. بزرگمهر   چهارم تیر ماه ۱۳۹۸

پی نوشت:

۱ ـ «هیچ جای نگرانی نیست؛ دستِکم در بازه ی زمانی کنونی!»، ب. الف. بزرگمهر ۳۱ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

۲ ـ اینکه دستکم در بازه ی زمانی کنونی، جنگی رخ نخواهد داد نیز برخلاف نوشته ی آن گاهنامه ی وامانده و چند الف بچه ی سیاسی بیکاره ای که هِر را از بِر بازنمی شناسند و به همین شَوَند و شَوَندهای دیگر از توان پیش بینی بهنگام رویدادها برخوردار نیستند و تنها پس از روشن شدنِ سمت و سوی روند یا ماجرایی از آن میان، به ریزه خواری آنچه بهنگام پیش بینی نموده و راه را از چاه باز نموده ام، پرداخته و می پردازند، بر بنیاد پیش بینی باریکی است که به هر رو، دستکم پنج درصد ریسک دربر دارد و بر زبان راندن آن، افزون بر چیرگی بایسته به «دیالکتیک ماتریالستی»، نیازمند دلاوری نیز هست که با پاورچین پاورچین راه رفتن و گاه لنگیدن در پی رویدادها ناهمخوان است. آن پنج درصد ریسک را نیز دانسته یادآور شده ام؛ زیرا در هیچ روند و فرگشتی، نه تنها در پهنه ی اجتماعی که در پهنه های دیگر نیز هیچگاه «تاریخی» و «منطقی» از دیدگاه «دیالکتیک ماتریالستی»، صد در صد با یکدیگر سازگار نمی شوند و نخواهند شد! اینکه «کیرِ خرِ نظام» گفته است: «جنگی به وقوع نمی‌‌پیوندد» نیز هیچگونه هماوندی با پیش بینی ندارد؛ زیرا بگمانم باید روشن باشد که وی، بیش از نوک دماغش را نیز نمی تواند ببیند و آزمون های کوچک و بزرگی از گذشته تاکنون، گواه آن است؛ پیشگویی نیز در کار نیست؛ زیرا وی بر تارک دَم و دستگاهی تمرگیده که هم از شاخک های گوناگون خبرچینی و داده پردازی برخوردار است و هم با چالش های پشت پرده، زد و بندها و بده بستان ها از آن میان با لولوی «دشمن» که از آن، چون ابزاری درخور برای ترساندن توده ی مردم و بویژه لایه های میانگین به بالای اجتماعی بهره می برد، آشناست و خود، سرراست در بسیاری از آن ها دست دارد. این نیز بماند که هماوند نمودن «... نتیجه‌گیری برخی از نظریه‌پردازان و سخنان علی خامنه‌ای»، جز یک نیرنگبازی تبهکارانه بیش نمی تواند باشد که تنها از خامه ی کسانی چون «رفیق دیپلمات» یا آن مردک بیمایه با پیشینه زندانِ ناروشن که وی را «رفیق توتو» (از «توتولوژی») می توان نامید و مشتی عوضی دیگر در همین مایه که بویی از «سوسیالیسم دانشورانه» نبرده اند، می تواند بتراود. کسی که به «سوسیالیسم دانشورانه» چیرگی نسبی دارد، بخودی خود از توان پیش بینی نیز با همه ی اگر و مگرهای آن، برخوردار می شود. شیوه ی کارکردِ ب. الف. بزرگمهر و پیش بینی هایش که گاه شتابزده یا با دیرکرد از روی آن ها رونویسی نموده و حتا در یکی دو سخنرانی بکار برده اید، خود نمونه ای از این چیرگی نسبی است.    

۳ ـ یک نمونه از میان آن همه:
«وقتی پهپاد مورد هدف قرار گرفت، رییس جمهور آمریکا اوّل شاخ و شانه کشید؛ بلافاصله حرف را عوض کرد. دلیل این موضوع هم آن است که جرات و عرضه ندارد تا عکس العمل نشان دهد.»، برگرفته از یادداشتِ «خریت نه تنها علف خوردن است که دشمن به جنگ واداشتن است!»  ب. الف. بزرگمهر   یکم تیر ماه ۱۳۹۸

۴ ـ پارسی نویسی:
بجای واژه ی از ریشه عربی «حَقّانیت»، می توان از آن میان، آمیخته واژه ی پارسی «هوده مندی» را بکار برد.

۵ ـ «تاکنون استراتژی ما برای رویارویی با پشتیبانی ایران [بخوان: رزیم خرموش های اسلام پیشه!] از تروریسم و کوشش برای دستیابی به جنگ ابزار هسته ای و گسترش موشک های بالستیک، سراسر از راه رویکردهای سیاست ورزی (دیپلماتیک) و فشار اقتصادی بوده است. این ایران است و نه ”ایالات متحد»“  که مسیر درگیری با جنگ ابزار را در پیش گرفته است.» گفته های نماینده فراراستِ «حزب جمهوریخواه «یانکی» ها: «مارکو روبیو» در واکنش به سرنگونی پهپاد آمریکایی، برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۳۱ خرداد ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!