«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اسفند ۱۴, پنجشنبه

دشواری کار در شیوه های اندیشگی و آموزشی نادرست است!


گفته ای از «برتراند راسل» را درج کرده است:
«اینكه نظری را همه می پذیرند، نمی تواند دلیلی بر درست بودن آن باشد. در حقیقت، با توجه به نادانی اكثریت نوع بشر، امكان نادرست بودن نظری كه همگان آن را می پذیرند، بیشتر است تا عكس آن.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

از دید من، سخن درستی است که گفته، ولی به ریشه ی آن اشاره نکرده است:
شیوه ی اندیشگی متافیزیکی که سده هاست آدمی از آن پیروی می کند و هنوز نیز از آن گریزی نیست. در برابر آن، شیوه ی اندیشگی دیالکتیکی در آمیزش با ماتریالیسم در سامانه ای یگانه (دیالکتیک ماتریالیستی) است که پدیده را جز برونزدی از ماهیت نمی بیند؛ وابستگی پدیده ها با یکدیگر و هماوندی علت و معلولی را بدیده می گیرد؛ گزینه های مطلق رودرروی یکدیگر از پدیده ها نمی سازد و کُنش و جنبش درونی روندها و سمت و سوی آن ها را می پوید. این شیوه اندیشگی، بگونه ای نسنجیدنی دشوارتر از آن یکی و نیازمند کمینه اندازه ای از دانش های گوناگون در پیوند و هماوندی با یکدیگر است. خودِ «برتراند راسل» با آنکه فیلسوفی از گونه ی «عهد عتیق» با جامه ای نو بود به چنین سطحی هرگز دست نیافت؛ وگرنه، جُستار بالا را بگونه ای دیگر در میان می نهاد. از سوی دیگر، نمی توان به آن به گفته ی وی: «اکثریت نادان» که نه تنها توده های مردم که بسیاری از روشنفکران و فرهیختگان همه ی جامعه ها را دربرمی گیرد، ایراد گرفت؛ زیرا آموزشی بر بنیاد «دیالکتیک ماتریالیستی»، بگونه ای که پایه های بایسته چنین شیوه اندیشگی را بیاموزند، نداشته و هنوز هم ندارند. با آنکه آگاهی باریکی درباره ی شیوه های آموزشی در اتحاد شوروی پیشین ندارم، بر بنیاد آنچه جسته گریخته بویژه در زمینه های دانشورانه خوانده و خوب نیز خوانده ام، می توانم بگویم که در آنجا نیز چنان شیوه ای بدرستی به اجرا در نیامده بود.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۴ اسپند ماه ۱۳۹۳
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!