«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ فروردین ۹, یکشنبه

زبان درازی هایی از سرِ نادانی؟! ـ بازانتشار


خانمی چنین پرسشی را کنایه وار در میان نهاده است:
«تو این دولتهای کمونیستی که کلا همه ادیان رو نفی میکنن، تو دادگاه به چی قسم میخوردن؟ یا تو مراسم تحلیف رئیس دولت یا اعضای مجلس؟ یا حتی پزشکان؟» (از «گوگل پلاس»). 

اینهم تصویرشان!

برایش می نویسم:
هیچ دولت کمونیستی راستین در جهان ادیان را نفی نکرده است. کمونیست ها دین و مذهب را پاس داشته و آن را بخشی از فرهنگ عمومی جامعه می شمرند. حتا در دوره ی استالین که خروارها دروغ درباره ی وی بوسیله ی دولت ها چپاولگر و تبهکار سرمایه داری باختر ساخته و پرداخته شده با پیروان دین های گوناگون با احترام کامل برخورد می شده و پیروان آن ها از همان حقوقی برخوردار بوده اند که دیگر مردم داشته اند.

آنچه کمونیست ها با آن برخورد می کنند و باید با آن برخورد کنند، فریبکاری و نیرنگبازی زیر پوشش دین و کلاه گذاشتن بر سر مردمی است که از راه دین و پریشانگویی های دینی و مذهبی (خرافات) در نادانی نگه داشته می شوند (تحمیق). در جهان کنونی و در کشور خودمان نیز بسیاری از دینداران راستین که دین را وسیله ای برای نان درآوردن نمی دانند نیز به این جُستار خوب پی برده اند.

نکته ی دیگری که همه ی بهره کشان با آن توده های مردم را ترسانده و می ترسانند، وانمودن کمونیسم به عنوان آیین بیخدایی است! چنین تبلیغاتی دروغ محض است. کمونیسم، دین و آیین و مذهب نیست. کمونیسم پیش از هرچیز دانش رهایی کارگران و زحمتکشان از یوغ بهره کشی و بردگی است و به همین دلیل بهره کشان جهان و نیز بویژه در کشور خودمان بسیار از آن هراسانند.

تجربه ی شخصی خودم نیز گواه آن است که بسیاری از نیروهای مذهبی و دینداران راستین، آنگاه که به واقعیت کمونیسم و آماج های انسانی آن پی می برند با آن همداستان می شوند و حتا در راه آن پیکار می کنند. تاریخ جهان و ایران نمونه های خوبی در این باره نشان داده است.

ب. الف. بزرگمهر    ٢٤ آذر ماه ١٣٩١

http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/12/blog-post_1284.html


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!