«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ فروردین ۷, جمعه

وخی وخی اینقده کشش نده!


جوانی است که می توان شرایط روحی اش را بخوبی دریافت؛ گرچه، چنین برخوردی را نمی توان برتافت. سروده وار نوشته است:
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

از «گوگل پلاس»

برایش می نویسم:
تنها کاری که این موقع ها می تونی بکنی، یک کار بدنی پر و پیمان هستش. رفت و روب خانه، رنگ زدن دیوار، بیل زدن باغچه (اگر باغچه ای در کار است) و الی ماشاء الله کارهایی مانند این ها.

برای اینکه کمی هم سر حال بیای، داستانی از اسپهان برات می گم که شاید جالب باشه. شاید شنیده باشی که در پیرامون آن شهر تا همین سی سال پیش از مدفوع آدمی نیز به عنوان کود در کشتزارها سود برده می شد که کار بسیار نادرست و بیماری زایی بود و به همین دلیل، در این شهر موردهای بیماری های گوناگون انگلی از همه جای ایران بیش تر! هم اکنون را نمی دانم. امیدوارم این رسم برافتاده باشد.

به هر رو، آنجا شوخی یا جدی، هنگامی که سر مَبال («خلا») یا همانا مستراحی صحرایی که زیرش باز هست، نشسته باشی و کارت کمی بیش از اندازه بدرازا بکشد، یهو می بینی یک بیل از آن پایین برای گردآوری فرآورده ی حضرتعالی آمد و چنین جمله ای از کسی که وی را نمی بینی (از پشت مستراح( به گوشت می رسد:
وخی وخی اینقده کشش نده!

ب. الف. بزرگمهر    هفتم فروردین ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!