«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اسفند ۲۳, شنبه

برادران! ارزش سر خویش، نیک بدانید و از آن خوب پاسداری کنید ...


به دستور ابوبکر بغدادی، رهبر «داعش»، سرِ «قاضی القضات» این گروه دوزخی به پادافره زیاده روی در صدور حکم های سختگیرانه و تند بر ضد مخالفین و به بند گرفتار شدگان آن گروه بریده شد. بر پایه ی گزارش رسانه های باخترزمین، گویا سرسختی «قاضی القضات» در قضاوت، برای سردسته ی این گروه ساخته و پرداخته و خوب ساز و برگ یافته از سوی امپریالیست های اروپایی و «یانکی» گران آمده بود:
بهانه ای برای دوری جستن از کشت و کشتار و انداختن گناه به گردن بزی بلاگردان؟

ماجرا را با بدیده گرفتن سیاست هایی که امپریالیست ها با همکاری رژیم های واپسگرای منطقه و از آن میان، رژیم تبهکار و سزاوار سرنگونی جمهوری اسلامی در پیشبرد آن ها دست دارند، می توان از دید رهبر هنوز بخوبی شناخته نشده ی این گروه، کم و بیش اینگونه بر زبان آورد:
ما گفته بودیم بکشید و سر ببُرید؛ برای آغاز کار و ترس در دل دشمنان اسلام افکندن، کاری بایسته بود تا از جلومان بگریزند و زمین و فضای بیش تری بدست آوریم؛ میخ اسلام را بکوبیم و جوانان این منطقه را به سوی خود بکشانیم.* ولی نگفته بودیم این همه سر ببُرید؛ آنهم از میان به بندکشیده شدگان اروپایی و امریکایی! ما البته چشم دیدن آن ها را هم چون ایرانیانی که کیش خدا را کژدیسه نموده و در کنار آیین های اهل سنت، نوآوری تازه ای به نام «شیعه» با شماری امام پدید آورده اند، نداریم و می خواهیم سر به تن هیچکدام شان نباشد؛ ولی، برادران کمی دورنگر باشید و از دشواری هایی که همین نوآوران در کیش خدا پدید آورده اند، بیاموزیم!

می بینید چگونه با تندروی های خود در برخورد با مخالفین، کینه و نفرتی در میان مردم کشور خودشان و جهان پدید آورده و چنان پیشینه ی بدی به یادگار گذاشته اند که اکنون از نمایش دمکراسی و چهره آرایی آیین ضد خدا و اسلام شان در برابر دمکراسی اروپایی و امریکایی بازمانده اند؟! 

همین «قاضی القضات» را که دستور سربریدنش را دادیم، نمونه می آورم. وی آماج و ابزارهای رسیدن به آن آماج را با یکدیگر جابجا نموده بود. سر بُریدن، تنها یکی از ابزارها و راه های رسیدن به خداست؛ ولی آماج کار نیست؛ برای رسیدن به خدا راه های بیشمار دیگری نیز هست و ما ناچاریم برخی از آن ها را هم اکنون نادیده بگیریم و برای روز مبادا نگهداریم؛ وگرنه، چهره ای زشت و بدخو از اسلام نمایش داده ایم. ما هم باید بکوشیم، جای پایمان را در اروپا و جاهای دیگر جهان استوار کنیم. اکنون درمی یابید که چرا دستور سربریدنش را دادیم؟

آیا کسی که تفاوت میان آماج ما که دین خداست با ابزارهای رسیدن به آن را درنمی یابد و می پندارد که کارِ ما تنها سر بریدن است، سرش به تنش سنگینی نمی کند؟** من به همه ی برادران سپارش می کنم که ارزش سر خویش را نیک بدانند و از آن خوب پاسداری کنند ...

ب. الف. بزرگمهر    ۲۳ اسپند ماه ۱۳۹۳   

*  این نکته ی مهم را نباید از دیده دور داشت که بخش سترگی از اعضای این گروه دوزخی از جوانان سرخورده، سرکش و بی هیچ چشم انداز در سامانه ی اهریمنی سرمایه داری اروپا، گرچه ریشه در کشورهای عربی و مسلمان نشین دارند، در کشورهای اروپایی پا به جهان نهاده و بزرگ شده اند. همه ی کوشش امپریالیست های «یانکی» و اروپایی برای این بود و همچنان هست که گروه دوزخی یادشده را بتوانند در منطقه ی سنی نشین عراق و سوریه (کشور شام کهن) بکارند و برای آن، چون «طالبان» در افغانستان و نمونه های کوجک دیگری در منطقه عربی و پلستین چنگ اندازی شده، پایگاه اجتماعی فراهم نمایند. در این باره به هنگام خود، در چند یادداشتم اشاره نموده و درباره ی نیفتادن به دام سیاست امپریالیستی هشدار داده بودم. روند پیشرفت اوضاع ناگوار منطقه نشان داد که رژیم پلید فرمانروا بر میهن مان، جلوتر از هشدارهایم، تن به همکاری گسترده تری از آنچه پیش بینی می کردم، در پیشبرد سیاست امپریالیست ها در منطقه داده بود.

به باور من، پیشبرد سیاست های امپریالیستی با یاری و همکاری رژیم جمهوری اسلامی، چنانکه در گذشته ای دورتر نیز در افغانستان و جاهای دیگر گوشه هایی از آن را گواه بوده ایم، نقش برجسته ای در کامیابی های اینجا و آنجای امپریالیست ها در منطقه و از آن میان، کیش دادن «داعش» به سوی منطقه کردستان داشته است؛ سیاستی که از نیروهای نظامی ایرانی، در کردار چون سگ های زنجیری سود برده شده و می شود؛ سیاستی دولبه که هر آن، تراز نیروهای منطقه ای و جهانی چربش بیش تری به سود سیاست های آن ها داشته باشد، می تواند آن روی سکّه را با بزرگنمایی چنگ اندازی رژیم ایران در چالش های کشورهای عربی به نمایش گذاشته و دور تازه ای از کشمکش ها میان عرب ها و ایرانیان و نیز میان خود عرب های سنی و شیعه را برانگیزاند.

از دید من، آن رهبر نادان و نابکار، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا از سرِ نادانی، در پیشبرد چنین سیاست درهم آمیخته و بی هیچ چشم انداز روشن برای منطقه و کشورمان که بیم جنگ های تازه و گسترده تری در خود نهفته دارد، نقشی بسزا داشته و دارد.

** برای نمایش ناهمتایی (تضاد) میان مانشِ (مفهوم) گفتار با شیوه ی رفتار، دانسته و آگاهانه اینگونه نوشته ام! چنان ناهمتایی هایی بویژه در میان فلسفه و منطق آموختگان شان که به شیوه ای مکتبی («اسکولاستیک») و بر بنیاد الگوهای فراطبیعی («متافیزیک») آموزش دیده و می بینند، چشمگیرتر است. هنگامی که با چنین نمونه هایی برخورد می کنی و آن ها را با شیوه های برخورد دانشمندان بزرگی چون فارابی، پورسینا و از همه مهم تر ملاصدرا به جهان پیرامون می سنجی، سترگی و درخشش کار آن دانشمندان در چنان زمانه ای که افق دانشورانه و فن آوری بسیار کوتاه تر از دوره ی کنونی بود را بهتر درمی یابی؛ گرچه، چنین دریافتی به هیچ روی به آرش رسیدن به سطح دریافت آن ها حتا در دوران ما نیست. این را بویژه برای ازبرکنندگان فلسفه و منطق دانشورانه کنونی جهان یادآور می شوم!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!