«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ بهمن ۱۷, جمعه

برادر! آخر اینگونه که پیش چشم مردم، سکه ی یک پول سیاه می شویم ...


به خبر کوتاه زیر اندکی باریک شوید؛ بازهم درباره ی «گفتگوهای هسته ای» است که من زین پس از آن با برنام «سیاه بازی هسته ای» یاد خواهم نمود:
«آسوشیتدپرس در تازه ترین گزارش خود اعلام كرده است كه ایران و ایالات متحد در کالبد گفتگوهای هسته‌ای كه از یك سال پیش میان دو كشور آغاز شده و در چند ماه اخیر شتاب گرفته، سرگرم ستیزه درباره ی پیشنهاد تازه ی هسته‌ای هستند. بر بنیاد آنچه این خبرگزاری امریكایی ادعا كرده، در سایه ی این طرح، ایران می‌تواند شمار بسیاری از سانتریفیوژهای خود را نگهدارد. بر پایه ی پیشنهاد در میان نهاده شده، بیش تر شمار ١٠ هزار سانتریفیوژ ایران برجای می ماند؛ اما قالب بندی آنها بگونه ای دگرگون می‌ شود كه اندازه ی غنی سازی آنها كاهش یابد.»۱

نخست این نکته را یادآور می شوم که خبر آن خبرگزاری، برخلاف آنچه در روزنامه ی ایرانی آمده، نه تنها ادعا نیست که کمابیش باریک بینانه و درست است. ماهیت پیشنهاد امپریالیست های «یانکی» نیز که بخش هایی از آن به اجرا درآمده۲ و رژیم تبهکار جمهوری اسلامی، آن را از دید توده های مردم پنهان می دارد، همانا پیشنهاد ریشخندآمیز پیشین امپریالیست های یانکی در چارچوب بازی «خورد و برد» و تاخت زدن دستاوردهای دانشمندان و پژوهشگران هسته ای ایران با همکاری و همدستی بی برو برگرد دولت آخوند امنیتی و وزیر خودفروخته ی امورخارجی آن رژیم تبهکار، شاید با اندکی دستکاری است که در خبر اینچنین سربسته به میان آمده است:
«... قالب بندی آنها [سانتریفیوژها] بگونه ای دگرگون می‌ شود كه اندازه ی غنی سازی آنها كاهش یابد».

پیش تر در هماوندی با این پیشنهاد کهنه و گستاخانه که اکنون با رنگ و لعابی دگر به میان آمده، نوشته بودم:
«بر بنیاد نوشته ای از روزنامه ی ”نیویورک تایمز“، گویا در طرح تازه ی ارائه شده از سوی کشورهای امپریالیستی برای جلوگیری از پیشرفت های هسته ای ایران که با نادیده گرفتن بده بستان های خورد و بردِ رژیم تبهکار جمهوری اسلامی با این کشورها به هر رو دستاورد بزرگ دانشمندان ایرانی و ملت ایران بشمار می رود، ایرانی ها اجازه خواهند یافت، شمار ”سانتریفیوژ“ های ساختارهای غنی سازی هسته‌ای خود را نگاه دارند؛ به این شرط که اتصال های هماوند با تزریق اورانیوم به این دستگاه‌ها را از میان بردارند!

با نادیده گرفتن گستاخی پنهان شده در پس چنین پیشنهادی که از دید من، نشانه های نیرومند ساخت و پاخت های تازه ی کارچاق کن های بورژوا لیبرال حاکمیت ایران با امپریالیست ها را در بردارد و بگمان بسیار بر بنیاد سپارش خودِ ”آقا“ که به هر رو بکوشید به یک توافقکی با آن ها دست یابید به میان آمده، چنین طرحی به آن می ماند که همه گوشته ی هندوانه (یا هندوانه های) شیرینی که به دو نیم شده و آماده ی خوردن است را بتراشی و دور بریزی یا بدهی آن ها بخورند و سپس بسان گونه ای بازی کودکان سال های بسیار دور در برخی منطقه های ایران، چوبی به زیر هر کدام از پوسته های هندوانه بیندازی و با چرخاندن چوب به هنگام دویدن بکوشی تا پوست هندوانه را روی چوب تراز نگهداری که زبانزد توده ای و گویای زیر به آرش کاری بیهوده به انجام رساندن، بر آن پایه ساخته شده است:
پوست هندوانه [بالای سر] چرخاندن!

آرش چنین طرحی آن است که شما می توانید بیشمار پوست هندوانه را روی چوب بالای سرتان بچرخانید و هر اندازه دل تان خواست بدوید، ولی حق خوردن گوشته ی آن را ندارید!»۳

اکنون می توان سپارش و پیام «آقا بیشعور نظام» به «برادر بَرَک حسین» را اینچنین به پندار آورد:
«برادر! آخر اینگونه که پیش چشم مردم، سکه ی یک پول سیاه می شویم ... باید چیزی دندانگیر داشته باشیم که آن را به عنوان پیروزی به مردم نشان بدهیم ...»

... و یک نکته نیز درباره ی «دلواپسان نظام»:
دلواپسان نگران منافع گروهی و باندی خود هستند؛ بیش تر دلواپسی آن ها از اینجا سرچشمه می گیرد که مبادا از نمدِ «توافق» یا بهتر است بگویم: گردن نهادن بازهم بیش تر به دستورهای «شیطان بزرگ»، هیچ کلاهی بدست نیاورند و از آن بدتر، بیش از پیش تارانده شوند؛ در این زمینه، «آقا بیشعور نظام» نیز که نگران از دست دادن جایگاه خود است تا اندازه ای و با زاویه هایی روشنفکرمآبانه با آن ها همداستان بوده و همچنان از این گروه های هرج و مرج جو که از هیچگونه افق و چشم انداز طبقاتی برخوردار نیستند، بهره برداری ابزاری می کند؛ ابزاری که روز بروز، کارآیی خود را از دست می دهد و به همان نسبت از دامنه ی نیرو و توان «نظام ولایت فقیه» به عنوان "سامانه" ای بی سر و سامان، نمودار دوران ملوک الطوایفی و ایلخانی و در نتیجه بسیار ناسازگار با روندهای پایه۴ ای اقتصادی ـ اجتماعی ایران نیز کاسته می شود؛ روندی ناگزیر که با همه ی کوشش های جانکاهانه حاکمیت از یکسو برای سرِ پا ماندن و کمک ها و همیاری های امپریالیست ها از سوی دیگر برای نگهداشتن این رژیم پلید و بهره برداری های گسترده تر فرامرزی بویژه با آماج های جنگ افروزانه از آن به تاریخ خواهد پیوست. دیر یا زود آن، بستگی بسیار نزدیک و تعیین کننده با چگونگی پدیداری یک پیشانی (جبهه) از نیروهای میهن پرست ایرانی با آماج سرنگونی این رژیم پوسیده خواهد داشت؛ تعیین کننده، بویژه از آن رو که اگر چنین جبهه ای هرچه زودتر برپا شود، توده های به جان آمده ی مردم ایران به پیشواز آن رفته، روند سرنگونی رژیم را شتاب بیش تری بخشیده و همراه با آن، یکپارچگی سرزمین و همبستگی خلق های ایران زمین پایدار می ماند و حتا بر استواری آن افزوده می شود؛ و چنانچه، پدیداری چنین جبهه ای به دیر انجامد، بیم تکه تکه شدن ایران و گسست همبستگی های تاریخی میان خلق های آن که هم اکنون نیز نشانه های نیرومندی از آن، اینجا و آنجا دیده می شود، افزایش چشمگیری خواهد یافت. 

روند تاریخی، راه خود را می پیماید و در پیچ ها و گردنه ها آنگاه که بحران فرامی رسد، شکیبای ایستادن و چشم براه ماندن چنان جبهه ای یا پیروی از اراده ی سیاسی یا برنامه ی زیبا یا نازیبای این و آن را نخواهد داشت. این نکته ای است شایسته درنگ از سوی همه و بر بنیاد آن، کار بیش تر، آگاهانه تر و پربارتر برای پدیداری آن پیشانی؛ تنها به این ترتیب است که توده های سترگ مردم، خواهند توانست مهر و نشان شایسته ی خود را بر روند تاریخی بنهند.     

سرنگون باد رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۳  

پی نوشت:

۱ ـ  «اعتماد»، ۱۶ بهمن ماه ۱۳۹۳، برگرفته از
این گزارش از سوی اینجانب، ویرایش و پارسی نویسی شده است:   ب. الف. بزرگمهر

۲ ـ  ... و بنابراین از چارچوب پیشنهاد پا فراتر نهاده است!

۳ ـ «به این می گویند: پوست هندوانه بالای سر چرخاندن!»، ب.. الف. بزرگمهر، ۳۰ شهریور ماه ۱۳۹۳
http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_49.html

۴ ـ واژه ی «پایه» را در اینجا به مانش دانشورانه و فلسفی آن در برابر واژه ی «روبنا» بکار برده ام. در این باره، بازگویی بخشی کوتاه از «درس ۵۵» کتاب ارزنده ی «ماتریالیسم تاریخی»، نوشته ی رفیقِ زنده یاد: هوشنگ ناظمی (نامور به امیر نیک آیین) را سودمند می دانم و خواندن و بازخوانی آن را نیز سپارش می کنم:  
با بررسی تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی «پایه و روبنا» و آموختن دو مانش (مقوله) ی «پایه» و «روبنا» که از سوی کارل مارکس و فردریک انگلس بازشناخته و تدوین شد، ما می توانیم گره این جُستار را بگشاییم که چگونه شیوه ی فرآوری (تولید) و هماوندی های (مناسبات) تولیدی، همه ی هماوندی های دیگر اجتماعی دربردارنده ی سیاسی و حقوقی و اخلاقی و غیره را تعیین می کند و چگونه این هماوندی ها به نوبه ی خود در فرگشت (تکامل) پایه اقتصادی جامعه، مهر و نشان خود را می نهد.

پایه: مارکسیسم در میان انبوه هماوندی های اجتماعی جامعه، هماوندی های مادی فرآورنده (تولیدی) را بنیادین و تعیین کننده می داند.

پایه و زیربنای اجتماعی در هر مرحله مشخص فرگشت تاریخی عبارت است از مجموعه ی این هماوندی های فرآوری که شالوده ی مادی اجتماع، ساختمان اقتصادی جامعه را بنیاد می نهد. بنابراین از سویه ی درونمایه (مضمون) میان مانش (مفهوم) یا تعریف «پایه» و «زیربنا» با مانش و تعریف «هماوندی های فرآوری» («مناسبات تولیدی») تفاوتی نیست؛ ولی هنگامی که این مجموعه را بسانِ قطبی در برابر قطب نیروهای فرآورنده (مولد)، درون مانش (مقوله) «شیوه ی فرآوری» می گذاریم، آن را «هماوندی های فرآوری» می خوانیم؛ هنگامی که نقش و جای همان مجموعه یعنی «هماوندی های فرآوری» را در زندگی اجتماعی نشان می دهیم و خاطر نشان می کنیم که بر روی این شالوده است که همه ی دیگر هماوندی های اجتماعی بنا می شود، آن را «پایه» می نامیم. (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!