«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اسفند ۵, سه‌شنبه

بسان روح هایی سرگشته، بی هیچ پیوست و گسستی ...


بانویی دلتنگ نوشته است:
یک دریا اشک برای ریختن دارم ...
یک دل گرفته ...
یک زندگی پر از خالی ...
من سرشارم از تنهایی ...

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر 

... و آقایی همراه با نقش چند ستاره و قلب در پای آن، چنین واکنش نشان داده است:
سلام!
روزگارتان پر فروغ 
لاِیڪ   
بسیار عالے! 

همانجا 

می مانی چه بگویی! او روزگار پرفروغ نمی خواهد؛ کسی می خواهد که اشکش را از چهره بزداید و زندگیش را تا اندازه ای هم شده، پر کند. همین به زندگی وی، فروغ خواهد بخشید؛ کم و بسیارش چندان مهم نیست؛ نگهداری و نگهبانیش، چون شعله ی جاویدان زرتشتیان مهم تر است ... کمی هم خنده دار می نماید؛ ولی بجای خنده، غمی بر دلت گرانبار می شود؛ دنیای مجازی! کالبدی در کار نیست. بسان روح هایی سرگشته که از کنار و حتا درون یکدیگر با شتاب رد می شویم؛ بی هیچ پیوست و گسستی ...  

ب. الف. بزرگمهر   پنجم اسپند ماه ۱۳۹۳


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!