«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ بهمن ۱۶, پنجشنبه

کون خر را ببندی و دستِکم خفقان بگیری، بهتر است "علّامه"!

اگر بگویم همه تان را باید لای جرز دیوار نهاد، سخنی ناروا گفته ام؟


«قبول کنیم ۵ درصد اسلام را فهمیدیم و ۹۵ درصد آن خاک می خورد!» آخوند جوادی آملی 

به این به اصطلاح علامه ی دبنگ باید گفت:
اگر خودت هم تنها ۵ درصد آن را دریافته ای، "شکر" فراوان خورده و می خوری، درس اسلام به کسی می دهی! باید نزد کسی بروی که آن را نیک آموخته و به زبان آشنا برای خودت «تَلمُّذ» کنی! چه کسی تو را «علامه» نامیده است؟! این هم بماند که کلی از درآمد نفت و سهم کار کارگران و دهگانان و کارمندان و مالیات دهندگان کشور با درآمدهای رویهمرفته ناچیزشان بجای آبادانی کشور به شکم "علامه"های پُفیوزی چون تو سرازیر شده و می شود که بنشینید ... شعر ببافید؛ شکم و مستراح پر کنید؛ تخم های تان را باد بزنید و چپ و راست علامه زاده بکارید!

اگر ۹۵ درصد آن را دریافته ای و چنانکه از شیوه ی نوشتنت برمی آید، برای خودنمایی چنین گفته ای، ناهمتایی راه یافته در سخن خود را درنیافته ای؛ وگرنه، چنین یاوه ای نمی گفتی! چنانچه اسلام برای تو خاک نخورده، چگونه این همه سال، درباره ی مناقب پیامبر و امام و اخلاق و سیره ی این و آن پرچانگی کرده ای و کسی آن را درنیافته است؟! چگونه سال های آزگار درس و آموزش، نتوانستی ذره ای از اسلام ادعایی ات را به خورد ۵ درصدی ها بدهی تا اسلام شان افزوده شده، کم ترخاک بخورند؟! پس آن همه شاگردی که تو یا آن یکی و بسیاری دیگر از الدنگ های مفتخوار آسمانی ریسمانی تربیت کرده اید به چه کاری می آیند؟

آیا بر بنیاد همین که بر زبان رانده ای، می پذیری که یک جای کار تو و اسلام ادعایی ات می لنگد؟ آیا می پذیری که برزبان راندن چنین سخنی، چون تفی سربالا بر سر و روی و ریش پلید خودتان فرود می آید؟ و آیا اگر بگویم همه تان را باید لای جرز دیوار نهاد، سخنی ناروا گفته ام؟

بگذریم از اینکه توده های مردم ایران، نه تنها در این سی و شش سال که از سده ها پیش، بیکارگی و مفتخواری و یاوه گویی های تان را نیک می شناخته و می شناسند؛ و اگر در گذشته، سکه ای یا نانی در کف دست تان می گذاشتند، نه از سرِ عشق به اسلام ادعایی ات که بیش تر از روی دلسوزی بود؛ حتا اگر شال سبزی، راست یا دروغ به کمر می بستی تا خود را «سیّد» جا بزنی و بازهم اگر پیرزنی می گفت: «گناه دارد؛ اولاد پیغمبر است ...» بازهم بیش تر از روی دلسوزی و مهربانی بود. نگاهی به ادبیات و فرهنگ توده ای (عامه) مردم ایران بیفکن تا شاید سخنم را دریابی!

می بینی چه به روزشان آورده اید؟! می بینی چه روزگار سیاهی برای مردم فراهم کرده اید؟! کون خر را ببندی و دستِکم خفقان بگیری، بهتر است تا این یاوه گویی ها، "علامه"!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۶ بهمن ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!