«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مهر ۱۲, شنبه

... برگ های درختان بریزند یا نریزند؟


در گذشته، کار ستیزه ی دینی آمیخته به نمک فلسفه*، میان فرقه های گوناگون اسلامی به آنجا کشیده شده بود که بخشی از «جبرگرایان» (جبریون مطلق) کار را به آنجا رساندند که هیچ چیزی بی اجازه (اِذن) ی خداوند در جهان رخ نمی دهد. نگرش آن ها در زبانزد زیر فشرده شده است:
بی اجازه خدا برگ از درخت فرو نمی افتد!

امروز که به پیاده روی بامدادی رفته بودم و برگ های زرد و نارنجی ریخته از درختان را زیر پا له می کردم با خود می اندیشیدم:
این آقایان و آن رهبر بیش از اندازه فرزانه، کار را از این مرحله نیز فراتر خواهند برد؛ هنگامی که درباره ی اموری چون اینترنت، فیلترینگ، فن آوری هسته ای و بسیاری دیگر از چیزهایی که در آن کم ترین سررشته ای ندارند، دهان می گشایند و «خوب است» یا «بد است» می گویند و شماری کارچاق کن، چابلوس و کاسه لیس نیز با پرسش های به اصطلاح شرعی خود، پوش لای پالان شان می تپانند، کار بیگمان به آنجا نیز خواهد رسید که به عنوان نمونه از آن رهبر بیش از اندازه فرزانه، بپرسند:
ـ آقا فصل خزان است؛ برگ های درختان بریزند یا نریزند؟

... و او که دریای دانش را در دامان خود گرد آورده و «بحرالعلوم» شده، شاید یاوه ای اینچنین بسراید:
ـ البته، گردشِ فصل است و اگر برگ ها نریزند، برگ های تازه در فصل بهار چگونه برویند و جای آن ها را بگیرند؟ احوط در آن است که بریزند.

گرچه هم خود وی و هم آن دورقابچین هایی که چنین پرسش هایی می کنند، نیک می دانند که برگ درختان، چه او و خداوندش که وی پا در جای پایش نهاده، بخواهند یا نخواهند، خواهند ریخت؛ و مقلدین بیش از اندازه فرزانه نیز خرسند از داشتن رهبری آویزان به ریسمان بی گره الهی و آنچنان نزدیک به خدا که با وی یکی شده**، اشکریزان خواهند گفت:
به فرموده ی «آقا»، برگریزان پاییز آغاز شد!

شگفت زده نشوید، پیگیری چنین روندی به آنجا نیز خواهد انجامید!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ مهر ماه ۱۳۹۳

 پی نوشت:

* «آمیخته به نمک فلسفه» را از آن رو نوشته ام که فلسفه، برخلاف روند رویش خود از دوره ی نوزایی (رُنسانس) به این سو در باختر زمین، در کشورهای اسلامی و از همه ی آن ها مهم تر ایران، همواره ناچار بود در پوششی از احکام و اصول دینی و مذهبی و درآمیختگی با آن ها به میان آید و از این رو، فلسفه با آرش دربرگیرنده ی آن نبود؛ تنها در دوره ای که به «نوزایی اسلامی» آوازه یافته و در آن دانشمندانی چون پورسینا، فارابی و رازی پا به میدان نهادند، فلسفه نیز چون سایر دانش ها توانست تا اندازه ای پوسته دین و مذهب را بشکافد و سر برآورد که این دوران نیز رویهمرفته چندان به درازا نکشید.

** چیزی بسان «روح القُدُس»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!