«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ خرداد ۱۱, یکشنبه

هم دولت دینی و هم دین دولتی، هر دو روانه ی زباله دانی خواهد شد!

بخت و زمان از دست رفته، جبران پذیر نیست و جایی برای شیرین زبانی نیز برجای نمانده است.

بریده هایی از یک ویدئو دربردارنده ی گزیده سخنان «حسن آقا» در گردهمایی دست چین شدگانی از گونه ای تا اندازه ای متفاوت است که در بخش عمده ای از آن به چالش های «زیست بوم» ایران پرداخته است (ویدئوی زیر)؛ گرچه از نکته های درخور درنگ دیگری نیز تهی نیست؛ نه به این مانش که دچار خودفریبی شده، بیندیشیم که براستی چرخشی مثبت در سیاست و اقتصاد کشور روی داده است؛ گزیده سخنانی که تا اندازه ای یادآور داستان سرایی های دنباله دارِ رسانه ای «مهدی موش» (مهدی بازرگان) در نخستین روزها و ماه های برقراری جمهوری اسلامی بجای کار به سود توده های مردم است و دست «آخوند ریش حنایی» و کابینه ای دربرگیرنده ی بزرگ دزدان، دژخیمان پیشین و سرسپردگان به سیاست های امپریالیستی در بهبود بخشیدن به کاستی ها و نارسایی های جانفرسا برای مردم ایران را در آینده، بیش از پیش رو خواهد نمود؛ بر زبان راندن چنین سخنانی از سوی دیگر، نشانه ای از فشار اجتماعی و آتش زیر خاکستر ناخشنودی های توده های سترگ مردمی است که کم و بیش دریافته اند که به نام اسلام چه کلاه گشادی بر سرشان نهاده اند.

وی در سخنرانی اش از آن میان، می گوید:
«دولت دینی خوب است؛ اما در مورد دین دولتی باید بحث کنیم. دین را نباید به دست دولت داد ...» و در جای دیگر:
«... مردم بودند انقلاب کردند ... مردم را دستِکم نگیریم ... در هر منصبی که باشند ... باید نوکر مردم باشند. کشور مال مردمه ...».

«حسن آقا» در فرازی دیگر از سخنانش، چنین پند و اندرز می دهد:
«همه ی دانش آموزان ما باید زندگی سالم با زیست سالم را بیاموزند ...» و یادش می رود این را نیز بیفزاید که «نوکران مردم» باید یاد بگیرند، دزدی نکنند! نفت و گاز کشور را در داد و ستدهای غیرقانونی به سود جیب خود و دزدانی بزرگ تر نفروشند؛ قراردادهای ننگین و پنهانی با امپریالیست ها نبندند و ...

آیا کسی در آن گردهمایی از وی نپرسید:
تو که چنین شیرین سخن می گویی، چرا اینهمه دزد بی پدر مادر و پاچه ورمالیده و دژخیم امنیتی و سرسپرده به بیگانه در کابینه ی خود گرد آورده ای؟

کسی نبود که با یاری گرفتن از داستان خود وی درباره ی نریختن آشغال در آب و «نهی از منکر مردم»، وی را «امر به معروف» نماید که:
«حسن آقا» بهتر نیست پیش از هر کاری که هنوز پس از گذشت بیش از نه ماه از دولتت جز بستن قراردادی ننگین با امپریالیست ها نمود دیگری نداشته، آشغال های کابینه ات را بیرون بریزی و کار را با کسانی براستی خدمتگزار مردم و کشور آغاز کنی؟!

خوب! روشن است که انجام چنین خواسته هایی بیرون از توان  آخوندی امنیتی به عنوان گماشته ی خیمه و خرگاه رهبری نابخرد و نابکار است؛ گرچه، برای روشدن دستش و جلوگیری از شیرین زبانی هایی که گوش و چشم و اندیشه ی مردم ایران با آن ها بخوبی آشناست، می بایستی بیگمان پرسیده می شد و باز هم، روشن است که آخوند با نمایش نوگرایی دروغین و امروزی نشان دادن خود با به چالش کشیدن پریشانگویی های مذهبی چندین دهه ی گذشته که بیش تر آن ها را نسل های پیر و جوان کشور نیک می دانند، نخواهد توانست توده ی مردم و بخش سترگی از روشنفکران کشور را بفریبد. آن دست ها، افزون بر لکه های ننگ و خونی که بر خود دارند، بخوبی ناکارآزمودگی خود را در گشودن حتا کوچک ترین گره دشواری کشور نشان داده اند.

آیا آن هم میهن آذربایجانی، پرسش بیجایی در میان گذاشته، هنگامی که با اشاره به ثروت هایی که چاپیده شده و برباد می رود، می پرسد:
«... آیا میدانید مس سونگون ورزقان با ذخیره قطعی۴۴۰ میلیون تن و استخراج ۷ میلیون تن در سال، دومین معدن مس ایران است؟! با این حال ورزقان حتی یک بیمارستان هم ندارد! آذربایجان، سرِ ایران نیست؛ مستعمره ایران است» (از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)
و آذربایجانی دیگری می گوید:
«... وقتش رسیده و حتی گذشته که ترکهای آذربایجان برای خودشون کاری انجام بدهند؛ یک مثل داریم که میگه (اوز الیم اوز باشیم)؛ معنی نداره که آذربایجان کار کنه، کل ایران بخوره» (همانجا)

«آخوند» که در تنگنا  قرار گرفته، سازگار با خواست روشنفکران دست چین شده و آنچه «جَوگیر شدن» می نامندش، بدرستی می گوید:
«بعضی بیکار هستند و دچار توهمات می‌شوند؛ عده‌ای مدام غصه دین و آخرت مردم را می‌خوردند در حالی که نه می‌دانند،‌ دین چیست و نه آخرت ...» و با این همه، شاید خود نیز نمی داند که بخت و زمان از دست رفته، جبران پذیر نیست و جایی برای شیرین زبانی نیز برجای نمانده است.

ب. الف. بزرگمهر   یازدهم خرداد ماه ۱۳۹۳




هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!