«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

آیا واپسین تیر ترکش نمایش روحوضی برای همیشه از کمان رها شده است؟!


سعدی افشار با نام واقعی سعدالله زحمت‌خواه، آخرین نماینده‌ی بزرگ سبک نمایش روحوضی یا «تخت حوضی»، روز جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۲ به دلیل بیماری ریوی در سن ۷۹ سالگی در خانه ی شخصی خود در تهران درگذشت.

بنا بر گزارش‌ها، سعدی افشار در واپسین سالها از بیماری پوکی استخوان و همچنین چرک ریه رنج می‌برد و به همین دلیل، چند بار در بیمارستان بستری شده بود.

سعدی افشار در سال ۱۳۳۰ با گرفتن نقشی کوچک در تئاتری به کارگردانی اسماعیل مهرتاش وارد صحنه ی نمایش سنتی شد.

او در حاضرجوابی و بداهه‌پردازی از استادان نمایش روحوضی شناخته می‌شد و در کنار مهدی مصری، حسین یوسفی، ذبیح الله ماهری و رضا عربزاده یکی از برجسته ترین "سیاهان" نمایش سنتی ایران بود.

سعدی افشار واپسین بار در نمایش «فیس‌بوک» در سینماتئاتر فردوسی تهران به روی صحنه رفت.

در گذشته و تا حدود چهل سال پیش گروه‌های سیاه‌بازی در ایران به دعوت مردم در جشن‌ها و مولودی‌ها به خانه‌ها می‌رفتند و در حیاط خانه‌ها و معمولا روی صحنه‌های چوبی که روی حوض خانه‌ها قرار می‌گرفت، برنامه اجرا می‌کردند.
...
سعدی افشار متولد ۱۳۱۳ بود. بنا به گزارش‌ها او در ۱۳ سالگی با دوده‌ لوله‌ بخاری خود را سیاه کرد و نخستین تجربه‌ سیاه‌بازی‌اش را ارائه داد.

برگرفته از «دویچه وله»

این گزارش از سوی اینجانب اندکی ویرایش و پارسی نویسی شده و بخشی از آن را نیز پیراسته ام. عنوان نیز از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر

پی افزوده:

به نوبه ی خود، درگذشت این هنرمند بزرگ نمایش روحوضی ایران را به خانواده ی وی و جامعه ی نمایش و هنر ایران تسلیت می گویم.

آیا وی واپسین تیر ترکش نمایش روحوضی بود که دیگر برای همیشه از کمان رها شده است؟!

نه! بیگمان چنین نیست و نخواهد بود. هستند و در آینده بازهم خواهند بود هنرمندانی جوان که راه وی و دیگر هنرمندان برجسته ی این رشته را پی گرفته و نام و یاد آن ها را زنده نگهدارند.

ب. الف. بزرگمهر   ۳۱ فروردین ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!