«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

در ولایت امام زمان، چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند!






پی نوشت:

اظهارنظرها در «گوگل پلاس»

Steph Russell:
I assume this was a funny representation of a man and woman kissing as much as possible in an elevator......sorry couldn't understand them........

***

Bagher Ketabdar:
They prohibit any kind of love especially exposed ones.
These are from pro inhibition groups in Iran

***


روح الله روانبخش:
آقای بزرگمهر! بزرگوار! از شما که با اندیشه های انسانگرایانه کارل هاینریش مارکس کاملن آشنایی و قطع یقین، نظرات اصحاب مکتب فرانکفورت را هم از بر هستی؛ چنین تیتری واقعن جای شگفتی دارد!؟
مگر دارند چه می کنند؟ نیامده اند در انظار عمومی که بعد این بچه قرتی ها دور بردارند که چرا یک بام و دو هوا. در خلوت خودشان دارند عشق بازی می کنند و در هیچ کجای مکتب مارکس نیامده که اختیار حریم کاملن خصوصی افراد، در دست خودشان نیست و در اختیار جامعه است.
آن مادر فلانی که این فیلم را پخش کرده را باید لخت و عور در طویله خران نر رها کرد تا بفهمد تجاوز به حریم بشدت شخصی افراد چه پیامدهایی می تواند داشته باشد.
در ضمن فیلم و عکس کامران دانشجوی لات را بگذارید کنار این فیلم، خواهید دید که او نیست.

***

باقر کتابدار:
حالا چون از همفکران شماست آسانسور اداره شده خلوت خودشان؟

زن شوهردار و مرد زن دار بدون اذن همسرانشان تقبیل انجام می دهند.

به کدام رساله عملیه سرزده اید که این منکر اسلامی را امر مجاز شمرده اید؟

***

روح الله روانبخش:
اصلن بحث حلال و حرام نیست. اخلاق اجل از مذهب است. کار فیلمبردار در هیچ مکتب و مرامی پذیرفته نیست. در ضمن هنوز خیلی مانده است تا مرا بشناسید چون خودم هم در آن مانده ام!

***

Behzad Bozorgmehr:
Dear Mrs. Russel,
I do completely understand why you do not understand it. I do agree that the love between two people and in this case, kissing each other everywhere, among them in the elevator, should be seen as a normal behaviour, at least, if they do not bother other people.

In this case, the man is supposed to be one of the ministers of Islamic Republic of Iran who is already married and the women is supposed to be the head of one of the important museums in Iran. The fact that they kiss each other in that place and on that way, I suppose to be clear for you. They are not married and whether they are the above mentioned fomous persons or not, does not matter in Iran. This is good or bad is seen as a big sin! However, it was not my point; the point is that these people claim and represent self in the society as the very religious people. Actually, they get and have gotten the important governmental posts due to these claims; this is the point; otherwise, this movie should absolutely not be important.

I hope, it is now more clear for you.

***

Behzad Bozorgmehr:
آقای روانبخش گرامی!
بخشی از پاسخ شما را در پاسخ به خانم راشل داده ام. اگر لازم است، بنویسید تا دوباره توضیح بدهم. می پندارم، اگر سروده ی حافظ را کامل نوشته بودم، جُستار روشنی بیش تری می گرفت و برای شما هم سوء تفاهمی پدید نمی آمد:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند   چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.

بنابراین در اساس مساله با شما همداستانم. دو نفر آدم از یکدیگر خوششان آمده و در خلوت یکدیگر را می بوسند؛ به کسی هم هیچگونه ربطی ندارد. گرچه اگر هر دو همسر داشته باشند، به هر حال کار زشت و ناپسندی است. برای خود من در زندگی بارها چنین موقعیت هایی پیش آمده است و آنگاه که همسر داشته ام، حتا در شرایط جدایی به این کار تن نداده ام و آن را کاری ناجوانمردانه و نادرست می دانم. با این همه، این امری شخصی است و به کسی ربطی ندارد و نباید از دید من از نظر حقوقی جرم به شمار آید. این را هم می دانم که ممکن است آن کسان، آدم هایی دیگر باشند و کل ماجرا نیز ساخته و پرداخته باشد. با این همه، نشاندهنده ی وضعیت اسفناک اخلاقی در جامعه است که دو آدم در آن سن و سال در آسانسور به چنین کاری دست یازند: مشت نمونه ی خروار!

به بیت حافظ بیش تر باریک شوید، به نظرم روشن است.

***

Behzad Bozorgmehr:
آقای کتابدار گرامی!
به گمانم روی سخن شما با آقای روانبخش بوده است. با این همه، پاسخ شما را چندان درست نمی دانم و با تجربه ی شخصی خودم با آخوند و ملا جماعت هم نمی خواند؛ هم در دوره ی شاه گوربگور شده و هم در دوره ی جمهوری اسلامی چیزهایی به چشم خود از آن ها دیده و از یکی دو رفیق و دوست که پیش تر در حوزه ی علمیه و یک مرکز دینی دیگر، چندین سال آموزش دینی دیده بودند، چیزهایی شنیده ام که نشان می دهد، بخش عمده ای از اینگونه پرهیزکاری ها و اسلام پناهی فریب و نیرنگی برای خر کردن توده ی مردم است و بس! البته، طبیعتا منظورم همه نیست. بسیار خوشوقتم که در میان همان بچه مذهبی ها آدم های پاک سرشتی را نیز دیده ام که همچنان یاد و خاطره شان برایم گرامی است؛ بیش ترشان، همان ها هستند که جبهه های جنگ را پر کردند و برخی شان جان خود را فدای میهن و من و شما نموده اند. یکی از این موردها را که شاید ارزنده ترین تجربه ی زندگی شخصیم با آدم هاست، شاید بزودی بنویسم.

فراموش نکنیم که جامعه در آزادی رشد و پیشرفت می کند و هیچ رساله ای تعیین کننده بویژه برای نسل کنونی و نسل های آینده نخواهد بود. دین اسلام و مذهب شیعه نیز، گرچه بخشی ناگسستنی از فرهنگ جامعه ی ما را دربرمی گیرند و من میان فرهنگ پر از دروغ و فریب طبقه ی فرمانروا و فرهنگ توده ی مردم مذهبی تفاوت های بسیار بزرگی دیده و می بینم، چنانچه مانند دوره ی نوزایی اروپا (از سده های شانزده و هفده ترسایی به این سو) نتواند دگرگونی های ژرف در خود پدید آورد، قافیه را خواهد باخت و یکسره نابود خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!