«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ دی ۶, جمعه

کدام «پژوهش های اسلامی» بانوی خبرچین؟!

کدام  «پژوهش های اسلامی» بانوی خبرچین؟!۱ بخش سترگی از آن «علمِ کلام» یا بزبان لاتی (بجای لاتین!) شما: «تئولوژی» بکوشش و ساخت و پرداخت و شاخ و برگ دادن های دانشمندان ایرانیِ به اسلام گرویده و دیگرانی در کالبد اسلام درآمده بویژه در دوره های نخستینِ گسترشِ آن آیین به یاری شمشیر و فریب و نیرنگ و ددمنشی های بیشمار تازیان، در جهان گسترش یافت. اسلام نخستین بویژه آنگاه که شبیخون ها به کاروان های بازرگانی در آن سرزمین بیابانی کالبد یافت و زبان مهربان و بخشنده ی الله بزبانی تند و خشن و ترساننده دگردیسید، جز یورش های گاه بس ناجوانمردانه به ناگرویدگانی۲ از آن میان، یهودیان که بهنگامِ خود، یاری شان نموده بودند و شبیخون و دزدی و دریدن ناموس کودکان و زنان و حتا مردان، بیش نبود؛ تبهکاری هایی که هربار با نویدهای الله درباره ی هستی رودهای روان شیر و انگبین و «حوری» و حتا «غِلمان»۳ در بهشت آسمانی برای برانگیختن هرچه بیش ترِ جنگجویان همراه می شد و آنگاه که ایران زمین پربار را زیر سُم اسب ها و شترهای خود گرفتند، گسترشی بیمانند یافت و به دانش ها و «علمِ کلامِ» سرزمینی بگونه ای نسنجیدنی۴ با بیابان های رویهمرفته خشک و بی آبِ عربستان و آیین ها و ایستارهای پیش پا افتاده ی آن، ساز و برگ یافت. باید این سخن باریک و پاکیزه را نیز بدیده گرفت که اسلام گام بگام دگردیسیده شده که بدرازای زمان، همانندی خود با «اسلامِ شیر و انگبین و حوری و غلمان» را از دست می داد، زان پس کم تر با شمشیر و پدرسوختگی های دیگرِ تازیان که بیش از پیش با همین دانش دروغین شاخ و برگ یافته با «علمِ کلامِ» و در چارچوب «منطق صوری»، نیرومند شده به جاهای دیگر رگ و ریشه دواند؛ وگرنه، آن اسلامِ نخستین به هیچ روی از توان جهانگیر شدن به یاری شمشیر برخوردار نمی شد.

برای دریافت بهترِ آنچه آمد، داستانک کوتاه زیر از جاودانه عُبید زاکانی را گواه می گیرم که هزاران برگ از آن «پژوهش های اسلامی» که در دانشگاه بخوردتان داده و شما به نوبه ی خود بخورد دیگران داده و خواهید داد، جایگزین آن نخواهد شد؛ تنها همین بس که در آن باریک شده و نیک بیندیشید:
«ترسا بچه۵ ای صاحب جمال، مسلمان شد. محتسب فرمود كه او را ختنه كنند. چون شب در آمد، او را بگایید. بامداد، پدر از پسر پرسید كه مسلمانان را چون یافتی؟

گفت: قومی عجیبند؛ هر كس كه بدیشان در می آید، روز كیرش می برند و شب كونش می درند.»

ب. الف. بزرگمهر   ششم دی ماه ۱۳۹۸

پی نوشت:

۱ ـ «بانو ՛مور گیلبرت՝، استاد پژوهش های اسلامی دانشگاهی در استرالیا و زندانی در ولایت خرموش زده ی ایران، گفته است که اگر به خواسته‌اش برای رهایی از زندانِ تَکی پاسخی داده نشود، از نخستین روز سال نو (ترسایی)، چهارشنبه هفته ی آینده، بار دیگر دست از خوردن خوراک خواهد کشید.» برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ششم دی ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ همانا «کافر» بزبان کژدم گزیده شان! دربرگیرنده ی بُت پرستان، یهودیان، ترسایان و ...

۳ ـ کونی ها و کونکُن های بهشتِ آسمانی ـ ریسمانی!

۴ ـ یا آنگونه که خود باریک تر بر زبان می آورند: «قیاس مع الفارغ»!

۵ ـ کودک یا نوجوانی پرورده شده در آیینی که هم اکنون در ایران، «مسیحیت» و پیروانش «مسیحی» یا «عیسوی» خوانده می شوند؛ در سده های میانی و حتا پیش از آن، ایرانیان از این آیین آسمانی ـ ریسمانی با نام «ترسایی» یاد می کردند و گرویدگان به آن را «ترسایان» می خواندند.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!