«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ شهریور ۱۵, شنبه

ایران را رها نکنید!


همین چند سال پیش بود که ای ـ میلی پر سوز و گداز از خانمی که به همراه همسر و فرزندانش به استرالیا پناهنده شده و دولت بیشرم و دروغگوی آن کشور، آن ها را به اردوگاه پناهندگان در پاپوآ گینه نو فرستاده بود، دریافت کردم؛ جایی به گفته ی آن خانم با بدترین شرایط زیستی و رفتاری زشت و زننده، نه تنها از سوی مسوولین اردوگاه پناهندگی که مردم نادان بومی. تا جایی که به یاد می آورم، همان هنگام،  یک کشتی پر از کوچندگان ایرانی و افغانی نیز در کرانه های اندونزی یا فیلیپین یا شاید کشور نامبرده به ژرفای اقیانوس ها رفته و تنها تنی چند از سرنشینان آن که بیگمان شناگران ورزیده ای بودند خود را به یکی از کرانه های خشکی در جایی رسانده بودند. آن رویدادهای تلخ و ناگوار با اندک فاصله ی پس و پیش، همزمان شد با گفته های ریشخندآمیز احمدی نژاد، این مردک بیشرم در یک سخنرانی یا گفتگوی رسانه ای که با گستاخی بیمانندی، خطاب به پناهجویان ایرانی، داد سخن سر داده بود: 
«به هر جا می روید، سفیران ایران اسلامی باشید!» (نزدیک به مضمون).

اکنون، دولت استرالیا که رفتارش با پناهجویان از بسیاری دیگر از کشورهای اروپای باختری که هنوز و به ناچار صورتکی از «حقوق بشر» بر چهره دارند، بدتر و زننده تر است، ادعا می کند که گویا «پناهجویان از خدمات پزشکی خوبی برخوردارند» (اسکات ماریسون، وزیر امور پناهندگان استرالیا). این ادعا در شرایطی بر زبان آن وزیر دروغگو می آید که بنا بر گواهی گواهان،* خدمات پزشکی بایسته به حمید خزایی، پناهجوی درگذشته ایرانی، داده نشده و چرک ساده ای که از پای وی آغاز شده و شاید به سادگی درمان پذیر بود، همه جای بدن وی را فراگرفته، ایست قلبی و در فرجامِ کار، مرگ مغزی وی را در پی داشته است. وی نیز چون آن خانم که کاری بیش از رساندن نامه ی وی به کنشگران ایرانی استرالیا و درج آن در تارنگاشتم نتوانستم به انجام برسانم، همراه خانواده اش به «گینه پاپوآ» فرستاده شده بود. همین رفتارِ دولت استرالیا، همراه بسیاری کارهای ناشایست و ناروای دیگری که با پناهجویان انجام می شود، چه در این کشور و چه در بسیاری از کشورهای اروپای باختری که آن ها را در بسیاری موردها پنهان و سربسته نیز نگه می دارند، برخلاف قراردادهای دستینه شده از سوی همین کشورها درباره ی حقوق پناهجویان و پناهندگان و از آن میان، «کنوانسیون ژنو» است.

در همین کشور کوچک اروپای باختری که من در آن روزگار می گذرانم و شاید بتوان مُهر پلیدترین کشور فریبکار سرمایه داری را بر پیشانی اش کوبید، چند سال پیش، زنی ایرانی که دو فرزند خردسال نیز داشت، در پی بی توجهی چشمگیر مسوولین بهداشتی یکی از اردوگاه های پناهندگی که بجای آزمایش های بهتر و شناسایی بیماری، سردردها و دردهای دیگرش را هر بار با آسپرین پاسخ داده بودند به بیماری سرطان درگذشت.

همینجا، یکبار دیگر به همه ی روشنفکران سرگشته ی ایرانی هشدار می دهم که با همه ی دشواری ها و چالش هایی که در کشور هست و کرم ها و بوزینه های الله از رفتن و گم و گور شدن هر آدم ناخرسندی از کشور با دُم شان گردو شکسته، می پندارند که سرِ خری دیگر نیز کم شد، ایران زمین، این میهن باستانی و ارجمند برای همه مان را رها نکرده، راهی ناکجاآبادها نشوند. باید ایستاد و پایداری نمود تا هنگامی که بتوان خانه را از همه ی این انگل ها روفت و پاکیزه نمود؛ و بسیاری از آن ها که دل و روح خود را در آنجا نهاده و به ناچار از میهن خود بیرون زده اند و برخی با ناجوانمردی هرچه بیش تر، نام «حاشیه نشین» بر آن ها می نهند به هنگام خود و در نخستین بخت در دسترس به میهن خود بازخواهند گشت.

ننگ و نفرت بر رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر      ۱۵ شهریور ماه ۱۳۹۳

* یکی از گردانندگان «سازمان اتحاد جنبش پناهندگان» استرالیا از شرایط اردوگاه پناهندگی انتقاد نموده و گفته است:
«پناهجویان زندانی، گاه باید در پسابی که در پی گرفتگی لوله‌های دستشویی‌ها در راهروها سرریز می‌شود، راه بروند.»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!