برگی از تبهکاری های تازیان
![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEguacmDPvgBE8qYGRFyO4p6qP0Lr5WA6qBg6OksT7Qj1W1_9qdpArDp2Gr1_VUCgGvWReCEFUjk-4huXol_NXfzmfSRJHw16gBLxUilPKWDXeR1tDt4MQs9UlYatVCeHKv97Z38hRZTkcCG/s1600/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%DB%8C+%D8%A7%D8%B2+%D8%AA%D8%A8%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C+%D9%87%D8%A7%DB%8C+%D8%AA%D8%A7%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D9%86.png)
خاستگاه ها:
ـ «سیاست نامه»؛ نوشته ی «خواجه نظام الملک توسی»
ـ «جامع التمثیل» ـ پاورقی
ـ «جنبش های اجتماعی ایران»، محمد جواد مشکور
ـ «تولدی دیگر»، شجاع الدین شفا، برگرفته از «سیاست نامه»
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از
اینجانب؛ برنام نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
پی نوشت:
بازگویی یک نکته، دستکم به اندازه ی اشاره ای گذرا بد
نیست و شاید برای برخی که به آموختن تاریخ و رویدادهای تاریخی از دیدگاه علمی گرایشی
نشان می دهند، سودمند نیز باشد:
سراسر تاریخ آدمی جز نخستین پله ی بسیار درازمدت آن، «دوره
ی سوسیالیسم نخستین» که بخش عمده ای از آن دربرگیرنده «دوره ی مادرشاهی» در سراسر
کره ی زمین نیز هست، تاریخِ پیکار طبقاتی است. اگر از این گوشه به جُستار آن سه
سردار بزرگ ایرانی بنگریم، با همه ی ناروشنی ها و نارسایی هایی که پژوهش های
تاریخی گسترده تری در این زمینه را خواستار است و من نیز ویژه کار آن نبوده و
نیستم، دو تن از آن سرداران به نام های مازیار و افشین از اربابان (خاوندهای) دوران
خود، دوران چیرگی سامانه ی خاوندی (ارباب رعیتی) آمیخته با گونه هایی از همبود «برده
داری خانگی»* در ایران، بودند و درست از
همین روی است که گرایش های طبقاتی شان، هر دو را به این یا آن شکل که همه ی آن نیز
روشن نیست و شوربختانه با داستان های ساختگی فراوان و شاخ و برگ داده شده نیز
همراه شده، به خلیفه ی عباسی نزدیک می نمود. تنها بابک است که با آن دو
از این سویه، سنجش ناپذیر و قهرمانی تاریخی و همه سویه خلقی است و فداییان و
سربازان هموست که به گفته ای، بیش از نیم میلیون از سربازان تازی را در جنگ های
گوناگون پارتیزانی به کشتن دادند و ایران و ایرانی را سربلند نمودند. این
قهرمان بزرگ خلق های ایران و نه تنها آذربایجان قهرمان را نه از دیدگاه طبقاتی و
نه از سویه های عملکرد درخشان وی در برابر سپاهاین خونخوار و بیابانگرد تازی به هیچ روی
نمی توان و نباید با آن دوهم ارز و همتراز بشمار آورد و بازهم به همین انگیزه است، هنگامی
که دستگیر شد و وی را دست بسته، پیش آن خلیفه ی پلید و بی ناموس آوردند، وی را با
چنان شکنجه ی ددمنشانه ای نابود کرد. بابک که قد و قواره ای کوتاه و چهره ای نه
چندان زیبا داشت و ریشخند خلیفه در رویارویی با وی نیز با اشاره به همین ها آغاز شد، در آنجا نیز
دلاوری بزرگی از خود نشان داد. داستان دست بریدن و زبان بریدن وی پیش از مرگ جانگدازش را کم و بیش همه
می دانند. شوربختانه، ماجرایِ زبان آوری دلاورانه ی وی به کسان دیگری چون
«حلاج» نسبت داده شده که بگمانم درست نیست. آن دلاوری، تنها از کسی چون بابک
خرمدین برمی آمد و نه هیچ کس دیگری!
ب. الف. بزرگمهر پنجم مهر ماه ۱۳۹۳
* برخلاف
روم باستان که از کارِ بردگان، بیش تر در کشتزارها و صنعت سود برده می شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر