«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آذر ۱۶, شنبه

به بهانه ی درگذشت نلسون ماندلا


«نلسون ماندلا»، یکی از رهبران جنبش پیکار بر ضد نژادپرستی آفریقای جنوبی درگذشت. پس از پیروزی این جنبش، شرایطی پدید آمد که نیروهای پیشروی آن کشور در کالبد حزب کمونیست آفریقای جنوبی، سندیکاهای کارگری و «کنگره ملی آفریقای جنوبی» بتوانند با اجرای گام به گام «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی»، زمینه های شکوفایی اقتصادی و برقراری عدالت اجتماعی به سود کارگران و زحمتکشان آن کشور را که بخش عمده ی آن دربرگیرنده ی سیاهپوستان و رنگین پوستان است، فراهم نمایند. شوربختانه، این گام ها با ندانمکاری های گاه ناگزیر همراه بود و کشورهای امپریالیستی نیز که از دست رفتن کشور بزرگ آفریقای جنوبی («سرزمین رنگین کمان»)، نه تنها از سویه ی اقتصادی که بویژه از سویه ی جغرافیای سیاسی برای آن ها ضربه ای دردناک و زیانی جبران ناپذیر بشمار می رفت، همه ی کوشش خود را برای آفرینش سردرگمی میان نیروهای پیشروی یادشده، بویژه در زمینه ی گزینش «راه رشد اقتصادی» درخور برای این کشور بکار بردند؛ یکی از عمده ترین راهکارهای امپریالیست ها، محدود نمودن جنبش و جلوگیری از پویش و گسترش آن به سوی آماج های توده ای و خلقی بود؛ گویی با شکست نژادپرستی، این جنبش که هسته ی نیرومند ضد بهره کشی سرمایه داری و ضد امپریالیستی نیز در خود نهفته داشت به پایان خوش خود رسیده و آنچه برجای می ماند، بند و بست های تازه با بخش های سازشکار نیروهای تازه به قدرت رسیده بود تا از گسترش جنبش اجتماعی به سود طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان این کشور جلوگیری شود؛ آماجی که دستیابی به نتیجه ی دلخواه و زودرس در آن کشور را به دلیل نیرومند بودن نسبی حزب کمونیست آن و یکپارچگی کم و بیش خوب سمتگیری شده میان سه نیروی یادشده در بالا۱ برای امپریالیست ها دشوارتر می نمود.

ناگفته روشن است که در آفریقای جنوبی نیز بسان هر جنبش پردامنه ی دیگر که طبقات و لایه های گوناگون اجتماعی، هر یک با خواست های خود در آن شرکت می کنند، نیروهایی با گرایش های سازشکارانه در «کنگره ملی آفریقای جنوبی»، بخشی از «سوسیال دمکرات» های درون و پیرامون حزب کمونیست و لایه های نازکی از «اشرافیت کارگری» نیز هستی داشتند که به کنار آمدن با نیروهای سرمایه داری درون کشور و نیز همراهی و حتا همدستی با کشورهای امپریالیستی گرایش بیش تری داشته، خواهان ترمز یا دستِکم کند نمودن روند انقلابی بودند.

همه ی شرایط یادشده و نشده، همراه با ندانمکاری های برخی نیروهای پیگیر انقلابی که در اینجا بیش تر به آن نمی پردازم، رویهمرفته، دست بدست شدن و جابجایی نسبی نیروها در حاکمیت آن کشور را در پی داشت و «تنبان یکی»۲ بزودی جای «نلسون ماندلا» را به عنوان رییس جمهور این کشور گرفت. در همین دوره، ناهمتایی (تضاد) های رویش و گسترش اقتصادی ـ اجتماعیِ سردرگم و همچنان سرمایه داری برجای مانده با خواست های توده های کارگران و زحمتکشانی که هنوز بسیاری از آن ها در زاغه ها زندگی می کردند، افزایش بیکاری و در پی آن بزهکاری و تبهکاری فزاینده، بروشنی گویای آن بود که جنبش اجتماعی بسی فراتر از چارچوب بسته ی ضدنژادپرستی است و سخن تنها بر سر «کنار هم نشستن کودکان دست و صورت شسته آقای تُنبان“، رییس جمهور پیشین این کشور با سفیدپوستان همچنان ثروتمند و خرپول آنجا در یک کلاس درس ...»۳ نیست. در همین دوره است که امپریالیست ها با دعوت «نلسون ماندلا» به سخنرانی ها و دریافت جایزه های گوناگون در کنار برخی سیاست بازی های دیگر کوشیدند تا جُستار جنبش توده ای و کارگری در آفزیقای جنوبی را در پرتو منش بیش از اندازه بزرگنمایی شده ی «نلسون ماندلا» که گویی یکتنه به جنگ هیولاهای نژادپرست شتافته و آن ها را شکست داده، کمرنگ وانمود نمایند و تا اندازه بسیاری نیز در این کار کامیاب شدند. ناگفته نماند که در همان هنگام بسیاری از "هیولا"های نژادپرست که برخی از آن ها، تبهکاری های بزرگی در رژیم پیشین به انجام رسانده بودند، بی هیچ دادرسی و واخواستی، آسوده در کنار استخرهای روباز ویلاهای گرانبهای خود در همان کشور لم داده، شکم های سپید و گنده شان را برنزه می کردند.  

در مورد «نلسون ماندلا»، بیگمان باید نام وی را به عنوان «قهرمانِ پیکار در راه آزادی»، بزرگ داشت؛ ولی نه آنچنان بزرگ که دیگرانی چون وی که کم و بیش به همان اندازه در زندان های رژیم نژادپرست پایداری نموده بودند و کم تر کسی آن ها را می شناسد در سایه قرار گیرند؛ نباید گرفتار بازی ریشخندآمیز «اهریمن نمایی» یا «فرشته نمایی» امپریالیست ها شد که به عنوان نمونه، قهرمان بزرگ خلق های آفریقا: «پاتریس لومومبا» را به شکلی دهشتناک می کشند و حتا دندان ها و استخوان های برحای مانده از وی را در اسید می سوزانند و پس از مرگش، تندیس های وی را اینجا و آنجا برپا داشته، وی را قهرمانی از آنِ خود وانمود می کنند. همچنین نباید با بزرگنمایی بیجای منش «نلسون ماندلا» که گویا در زندان و پس از آن توانسته بود با رهبری ماهرانه، «کنگره ملی آفریقای جنوبی» و دامنه ی گوناگونی از نیروهای ملی، کمونیست، سندیکالیست، مذهبی و خلقی را بر ضدِ دیکتاتوری نژادپرست به پهنه ی پیکار بکشاند، نقش شرایط اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی آن کشور و جهان در آن هنگام و جنبش بزرگ اجتماعی توده های ستمدیده را کمرنگ نمود و کار و پیکار دیگر پیکارگران راه رهایی طبقه کار و زحمتکشان از یوغ بردگی و بهره کشی سرمایه داری را که بسی فراتر از «پیکار در راه آزادی» (راستی! آزادیِ چه؟!) است، نادیده گرفت.

آیا باید پشت خاکریزِ «گذار از دیکتاتوری به‌سویِ مرحله ی ملی ـ دموکراتیک» سر را دزدید و به کمین نشست تا دمکراسی بورژوایی با الگوی اروپایی و چه بهتر گونه ی «انگلوساکسون» آن از راه فرارسد تا آن را توی سر دیکتاتور و دیکتاتوری در کشورمان کوبید و به عنوان الگوی «مرحله ی ملی ـ دموکراتیک» به خورد مردم داد؟! آیا نباید اندیشید و در این باره درنگ نمود که  آن الگو، یکبار در تاریخ پدید آمده و دیگر همسانی نخواهد داشت؟ و آیا به همین دلیل نیست که آن تاریخدان انگلیسی۴ گفته بود:
«تاریخ به ما نمی آموزد چکار می توان کرد که نشان می دهد چکار نباید نمود!» (نقل به مضمون)

ب. الف. بزرگمهر     ۱۵ آذر ماه ۱۳۹۲

پانوشت

۱ ـ برخلاف وضعیت کشور ما در آستانه ی انقلاب بهمن ۵۷ که هم نیروی عمده ی چپ و هم مجموعه نیروهای پیشرو آن از نارسایی های ساختاری، پراکندگی و کمبودهای شناخته شده ی دیگری رنج می بردند.

۲ ـ فرنام ریشخندآمیزی است که برای رییس جمهور پیشین آفریقای جنوبی (Thabo Mbeki) برگزیده ام.

۳ ـ با کمی خیال پردازی، اشاره به پایان سیاست تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی و کنار هم نشستن کودکان دست و صورت شسته آقای «تُنبان یکی»، رییس جمهور پیشین این کشور با سفیدپوستان همچنان ثروتمند و خرپول آنجا در یک کلاس درس است؛ در شرایطی که سالها پس از این رویداد بزرگ، هنوز کمتر کاری برای از میان برداشتن بیکاری، بیسوادی و برقراری عدالت اجتماعی به سود زحمتکشان این کشور که عمده آنها را توده های سیاه پوستان بی چیز تشکیل می دهند، به انجام رسیده است.
«گامی آگاهانه به پیش یا پیمودن راه کهنه؟»، ب. الف. بزرگمهر، چهارم مهرماه هزار وسیصد و هشتاد و نه خورشیدی
http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/09/blog-post_26.html

۴ ـ ای. اچ. کار (E. H. Carr)
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!