«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آذر ۱۸, دوشنبه

نه تنها میوه چینان انقلاب بهمن ۵۷ که دزدان گذشته ها و کار و کوشش دیگران!


هجوگوی نانخور «عالیجناب خاکستری»، سخنرانی مردک بی آبروی دیگری به نام جسین شریعتمداری را بهانه قرار داده تا ماجرای ۱۶ آذر و سه دانشجوی شهید را به کسی به نام صدرحاج سید جوادی و از طریق وی به جریان های ملی ـ مصدقی آن روزگار، پیوند بزند؛ کسی که روشن نیست، آن هنگام در تظاهرات شرکت داشته یا بسان برخی کسانی که پس از آن دولتمردان رژیم جمهوری اسلامی از کار در آمدند، سر کلاس می تمرگیده یا سوراخ موشی می یافته تا مبادا به عنوان توده ای دستگیر شود! با خود می اندیشم:
این هم گونه ای خر مرد رندی است ...

هجوگو نوشته است:
«حسین شریعتمداری برای سخنرانی درباره شانزده آذر به دانشگاه شریف رفت. خب! وقتی این جمله را می خوانید چه احساسی پیدا می کنید؟ آیا عصبانی نمی شوید؟ آیا فکر نمی کنید که اگر آن سه دانشجویی که روز شانزده آذر کشته شدند، کشته نشده بودند و فرضا در سال ۱۳۶۰ در سن ۴۸ سالگی گرفتار شریعتمداری شده بودند، تکه بزرگ شان گوش شان بود؟ یا مثلا همان شریعت رضوی و قندچی و بزرگ نیا بفرض اگر زنده بودند، الان ۷۸ سال شان بود و سر ۷۸ سالگی مثل دوستان شان مرحوم صدر حاج سیدجوادی افتاده بودند زندان، بخاطر حمایت از جنبش سبز و شریعتمداری خواستار اعدام شان می شد. یا مثلا فرض کنید اصلا دانشجویان حواس شان نبود که شریعتمداری برای سخنرانی آمده و خبرش را یکهو می دادند و عده ای زیردست و پا له می شدند یا مثلا به عده ای حزب الله هی می گفتند حاج حسین گفته برید دانشگاه و آنها همراه شریعتمداری می آمدند به دانشگاه و حمله می کردند و یادشان می رفت که امروز نباید کارهایی که روزهای قبل کردند، انجام دهند، خب انتظار دارید چکار کنند؟ همین می شود که یک دفعه داغ می کنند و یاد طالبان و کم شدن و این حرف ها می افتند، خلاصه، خبر همین که حسین شریعتمداری رفته بود برای دانشجویان شریف سخنرانی کند؛ جلوی سخنرانی اش را گرفتند و علیه او شعار دادند. خب! مرض داشت رفت برای دانشجویان شریف سخنرانی کرد؟ می رفت برای دانشجویان بسیجی سخنرانی می کرد که هم شریف نبودند و هم ساندیس می خوردند هم تکبیر می فرستادند. ابراهیم نبوی»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
این مردک نانخور عالیجناب خاکستری، کوچک ترین اشاره ای به این نمی کند که از آن سه دانشجو، دوتایشان از اعضای حرب توده ایران بودند و  یکی از آن ها طرفدار مصدق! تظاهرات هم به کوشش و سازماندهی سازمان های دانشجویی حزب توده ایران صورت پذیرفته بود. این ها را دانسته به دست فراموشی می سپارند و به آن اشاره نمی کنند؛ نه تنها این هجوگوی بی همه چیز که آن رییس جمهور از کلاه جادو درآمده، همه می کوشند شانزده آذر را از آنِ خود وانمود کنند. می بینید؟! نه تنها میوه چین و دزدان انقلاب بهمن ۵۷ هستند که گذشته ها و کار و کوشش دیگران را نیز می دزدند!

زهی گستاخی و چشم سپیدی!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۸ آذر ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!