«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه

جناب مصباح! به دستان تان نگاه می کنیم؛ نه به زبان تان!


این هفته ،هفته نامه «۹ دی» با جناب مصباح گفتگوی مفصلی انجام داده و وی در میان سخنان شان به ماجرای ورود دختران و زنان به ورزشگاه ها اشاره کرده و گفته اند که از اینجا کم کم زاویه با احمدی نژاد آغاز شد.

احمدی نژاد گفته بود: برای اجرای طرح ورود دختران به ورزشگاه ها به رهبری گزارش دادم و مشورت کردیم و گفتم که دختران و زنان نصف جمعیت ایران هستند و آنها هم حق دارند در این مراسم شرکت کنند و شنیده شده که بر اثر ممنوعیت، آنها با پوشش پسرانه به ورزشگاه ها می آیند؛ می توانیم با برنامه ریزی و رعایت چارچوب شرع و قانون، این مساله رو حل کنیم. رهبری گفتند: دولت های قبلی می خواستند این طرح را اجرا کنند و من قبول نمی کردم؛ ولی می دانم شما می خواهید اصلاح کنید به شما اجازه می دهم اجرا کنید. ما این طرح را شروع کردیم؛ کم کم فریاد علما از قم بلند شد. به رهبری گفتم. رهبری گفتند که این مساله، جز اولویت اول مهم نیست و کنار بگذارید و احترام علما حفظ شود!

جناب مصباح! شما که چندین سال [است] فریاد «ولایت مطلقه فقیه» می زنید و «ولی فقیه» را از جایگاه وظیفه (بر پایه ی دیدگاه  امام خمینی) به جایگاه معنوی و نزدیک به «عصمت» می برید، بر پایه ی استدلال شما می گویم:
چرا هنگامی که رهبری اجازه داده اند و دستور دادند، شما نظر دادید و دخالت کردید و فریاد واسلاما و خطر انحراف دادید؟!

یادتان هست، فرموده بودید:
اجتهاد در مقابل نص رهبری ممنوع است و مخالفت با ولايت فقيه در حد شرك بالله است ...

این پرسش را با شاگردان و پشتیبانان  جناب مصباح در میان گذاشتم؛ هیچ پاسخی ندادند!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و اندکی پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی ها و افزوده ی درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

به ویراژ دادن رهبر نادان و محافظه کار خوب باریک شوید. نخست می گوید:
«دولت های قبلی می خواستند این طرح را اجرا کنند و من قبول نمی کردم؛ ولی می دانم شما می خواهید اصلاح کنید به شما اجازه می دهم اجرا کنید ...» و آرش آن رُک و پوست کنده این است که دولت های پیشین، نمی خواستند کار را بهبود دهند! برچه پایه ای؟! روشن نیست. «نادان» سپس می افزاید:
«... این مساله، جز اولویت اول مهم نیست و کنار بگذارید و احترام علما حفظ شود!» 

در بسیاری موردهای دیگر نیز چنین بوده است. گویی در این کشور، انقلاب بر ضد «خودکامگی دیرینه پا» («استبداد شرقی») روی نداده و در باید همچنان به روی همان پاشنه ای بچرخد که به هنگام «شاهنشاه آریامهر» خودخواه و خودبین می چرخید؛ با این تفاوتِ بزرگ که این بار، آن در با نادانی بیش تر و بسی کینه توزانه تر از گذشته به روی پاشنه اش می چرخد! و درست برخلاف پندار «آقا» و بسیاری دیگر که چنین می پندارند به اراده ی «آقا» نیز نمی چرخد و گاهی که در پی نادانی بسته و باز می شود، دماغ «آقا» را نیز  مالشی سوزناک می دهد و دیدگانش را اشکبار می کند. چه خوب است که ما در کشورمان دستِکم سالی یکبار «روضه ی امام حسین» داریم و بدیهی است که هر کسی بهانه ی خود را برای گریستن و سینه زدن و بر سر خود کوفتن دارد!

برچه پایه ای، چنین کشور «آقا اجازه» ای ساخته ایم؟! آن هم روشن نیست. آیا این «آقا» به «ریسمان الهی» پیوسته اند، بازهم ناروشن است! آیا وی با «آقا امام زمان» نشست و برخاست دارند یا مستقیمن به بارگاه خداوندی در «عرش» هماوندند؟! در این باره نیز تاکنون، یاوه های بسیاری از سوی کسانی چون همین «تمساح یزدی» بر زبان رانده شده که چنانچه آن ها را درست بینگاریم، تنها یک نتیجه ی منطقی دربر خواهد داشت و آن هم این است که یا «امام زمان» گُه گیجه گرفته و رهنمودهای پرت و پلایی به «آقا» می دهد یا خدای ناکرده، زبانم لال، سر و کون «ذات باریتعالی» با یکدیگر بازی می کند و حواسش پرت است که بیگمان این یکی بخوبی دریافتنی و پذیرفتنی است؛ زیرا خداوند کار خود را در شش روز به انجام رسانده و از آن پس، روز آدینه شان آغاز شده و در جایی آسوده لم داده اند! ولی از این سخنان که بگذریم، جُستار تا اندازه ی بسیاری روشن است:
سخنان این «لولوی سر خرمنِ» حاکمیت ملوک الطوایفی، تنها تا آنجا ارزش دارد که با آن مردم را بهتر بتوانند سرکوب کنند؛ زنان را خانه نشین نمایند و ... مبادا در پی آگاهی بیش تر توده های مردم و افزایش خواست های نادیده گرفته شده شان، منافع سوداگران و بازرگانان و دلالان ریز و درشت، کم ترین آسیبی ببیند و کار و بار این «حبیبان خدا»* از سکه بیفتد! آخر هرچه نباشد، آن ها از قدیم و ندیم بزرگ ترین پشتیبانان «علما» بوده اند و اکنون که حاکمیت و دولت را در دست گرفته اند، مگر می توان خواست های آن ها را که همان خواست خداوند است، نادیده گرفت؟!

ب. الف. بزرگمهر     هشتم دی ماه ۱۳۹۲

* «کاسب، حبیب خداست!»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!