«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

آیا آن بخت برگشتگان، پشتیبانانی جز شما دارند؟!

بیانیه ای بامزه از گروهی بادنجان دور قاب چین!

داشتم به شیوه ی همیشگی و روزانه ی خود، اخبار تازه را در اینترنت جستجو می کردم که به بیانیه ی زیر برخوردم؛ نگاهی به آنچه نوشته اند، لبخندی بر لبم نشاند. درباره ی از کار واماندن روزنامه ای است که نزد بسیاری از ایرانیان بیرون کشور به «کیهان سلطنتی» آوازه یافته و بازتاب دهنده ی واپسگراترین خواست های ضدانقلاب شکست خورده پیشین در میان رسانه های پارسی زبانی (دانسته نمی نویسم: ایرانی!) از این دست در سه دهه ی گذشته بوده است. با بسته شدن آن که خود نشانه هایی از روند دگرگونی های تازه در جبهه ی راست و فراراست بیرون ایران و فرسودگی و ازکارافتادگی بخش های عمده ای از این جبهه برای اربابان امپریالیستی را دربردارد، داغ دل گروه هایی از بادنجان دور قاب چین ها و جیره خواران  "شاهزاده" ی حسرت به دل نیز تازه شده است؛ ولی این ها نبود که لبخندی بر لبم نشاند و اگر این نبود، چنین خبر و نوشته ای از کم ترین ارزشی برای درج در تارنگاشتم برخوردار نبود.

نوشته اند:
«نشریه پرتیراژ هفتگی کیهان»! و بسیاری نیک می دانند که چنین نشریه ای سال ها با پول تزریق شده از سوی «از ما بهتران» آنسو و این سوی اقیانوس اتلس (اطلس) سر پا بود و اکنون دیگر چیزی از آن نمی ماسد که کارش به اینجا رسیده است. حتا از آن اندازه باریک اندیشی نیز برخوردار نبوده اند که ناهمتایی (تناقض) میان «پرتیراژ بودن» و «بازماندن از کار» را دریابند؛ خود این حقیقت که نوشته اند: «... از اين ببعد اين نشريه را فقط از طريق ديجيتال ميتوان خواند»، بخوبی نشاندهنده ی ارزان شدن هرچه بیش تر نیروی کار در شرایط بکارگیری پیشرفت های فن آوری در چارچوب سرمایه داری نولیبرالیستی است که دامن این مزدبگیران بیچاره را نیز گرفته و بگمان بسیار برخی از آن ها را خانه نشین نموده است؛ مزدبگیرانی که سال ها برای دستیابی «رضا نیم پهلوی» به آرزوهایش قلم فرسوده و اکنون، اینچنین بازنشسته شده یا به پشت صحنه رانده می شوند.

از «نویسندگان معروف» سخن به میان آورده و نام تنی چند از آن ها را نیز یادآور شده اند؛ با زهرخندی بر لب، نگاهی به نام ها می اندازم؛ براستی که هر یک از دیگری پرآوازه ترند؛ از آن پاچه ورمالیده ی سرسپرده ی رژیم عربستان سعودی گرفته که سر در آخورهای دیگری نیز دارد تا «آروادین قحبه ی شاهانا»* که نوچه تر از دیگران است، همگی قلم بمزدان کم مایه ای هستند که به لطف رسانه های پارسی زبان جیره خوار «رضا نیم پهلوی» یا امپریالیستی، آوازه ای یافته اند.

چشمگیرتر و خنده دارتر از همه، انتقادی است که «پشتيبانان راه شاهزاده» از به اصطلاح «ایرانیان آزادیخواه» نموده اند که گویا با همه ی ثروت خود نخواسته اند آن نشریه را سر پا نگهدارند! و من با خود می اندیشم:
«آیا انتقادی از خود است یا شاید بسان بازماندگان بی آبروی خانواده ی پهلوی، آنگاه که «مادر بزرگ» خانواده (نخستین همسر رضا شاه قلدر یا همانا ”ملکه ی مادر“) دیده بر جهان فروبسته بود، با داشتن میلیاردها ثروت به جیب زده از مردم ایران،، آن اندازه دست به دست کرده و چشم در چشم بیشرم یکدیگر دوخته بودند تا شهرداری شهر، کالبد مادربزرگ خانواده را که گویا اندیشمندترین و درستکارترین آدم آن خاندان نیز بوده، بسان آوارگان و بیخانمان هایی که روزانه اینجا و آنجا می میرند در گوشه ای از گورستان شهر به خاک بسپارند، این ها نیز هریک منتظر دیگری است تا دست در جیب نموده، ”کیهان سلطنتی“ را سر پا نگاه دارند؟! ...»

چنان از «ادامه راه عبدالرحمان فرامرزی و مصباح زاده»، دو نوکر سرسپرده ی رژیم گوربگور شده ی پادشاهی سخن گفته اند که گویی این دو از رهبران جنبشی انقلابی یا آزادیخواهانه ی ایران بوده اند! همین یاوه را درباره ی «راهِ شاهزاده رضا پهلوی» بر زبان رانده اند! این راه، کدام است؟ دریوزگی به سفارتخانه های کشورهای عربی و تیغ زدن شیخک های ثروتمند زیر عنوان "کمک به آزادی ایران"؟! یا «آلترناتیو سازی» به یاری آن مردک «کله نورانی» که حتا مگس نیز روی سرش بند نمی شود و کلاه گذاشتن بر سر روشنفکرانی ناآگاه و جویای نام زیر عنوانی دیگر؟! ...

اندکی از خود شرم کنید! بفرمایید، دست ناپاک و آلوده ی خود را در جیب نامبارک تان فروکنید و از آن «صنّار سه شاهی» که از «شاهزاده نیم پهلوی» ستانده و می ستانید به آن قلم بمزدان نیز بدهید تا کارشان راه بیفتد و کیهان سلطنتی تان را سر پا نگاه دارند! آیا آن بخت برگشتگان، پشتیبانانی جز شما دارند؟!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۴ شهریور ماه ۱۳۹۲

* برگرفته از سروده ی «موش و گربه» عبید زاکانی با اندکی دستکاری از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
 
|||||||||||||||||||||||||||||||

تعطيل نشريه کيهان لندن باعث تاسف همه ما گرديد، بيانيه پشتيبانان راه رضا پهلوی

در جائيکه کيهان مصادره شده بوسيله جلادان جمهوری اسلامی در ايران هر روز به زهرپراکنی و سرکوب قلمی آزاديخواهان مي پردازد، نشريه پرتيراژ هفتگی کيهان در لندن که منعکس کننده صدای آزاديخواهان ايران بود بعد از سی سال عمر پر افتخار، صفحاتش بسته شد و از اين ببعد اين نشريه را فقط از طريق ديجيتال ميتوان خواند. 
 
کيهان لندن موفق گرديده بود نويسندگان معروفی را در درون خود جای دهد، الاهه بقراط، عليرضا نوريزاده، صدرالدين الهی، شاهين فاطمی و تعدادی ديگر از اين جمله بودند. جای تاسف است که ايرانيان در خارج کشور يکی از اقليت های پيشرفته و ثروتمند در دياسپورا را تشکيل ميدهند ولی قادر نبودند نشريه ای را که مامن تعداد زيادی از ايرانيان آزاديخواه بود روی پا نگهدارند.

باين اميد که کيهان مورد علاقه همه ما در آينده دوباره متشر گردد و مانند هميشه در ادامه راه عبدالرحمان فرامرزی و مصباح زاده سنگری برای دفاع از آزادی سرزمين مان گردد.

پشتيبانان راه شاهزاده رضا پهلوی        بيست و چهارم شهريورماه ١٣٩۲ شمسی
 
برگرفته از گاهنامه ی مزدبگیر و نان به نرخ روز خور «گویا»
 
دانسته از ویرایش این بیانیه خودداری ورزیده ام.     ب. الف. بزرگمهر
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!