«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

پیرامون اندیشه های واپسگرایانه در «جنبش ملی» آذربایجان

پاسخ های سیروس مددی به دو پرسش

پرسش نخست:  
نظرشما درمورد لحاظ کردن جایی برای مقابله با افکارارتجاعی موجود دربطن جنبش ملی آذربایجان ازجمله نژادپرستی و تبعیض جنسیتی در پروسه مبارزه برای احقاق حقوق ملت آذربایجان چیست؟

پاسخ:
دوست گرامی لیلا خانم مجتهدی! با سلام و تقدیر از شجاعت و صراحت شما، نظرم را درباره دو سوال مطروحه خدمتتان می فرستم:
می دانید که من و  رفقای همفکرم در «آذربایجان» همواره کوشیده ایم بموازات مبارزه علیه ستم ملی بر ملت آذربایجان، همواره در برابر «گرایشات غیر دموکراتیک» و به قول شما «افکار ارتجاعی» در نهضت آذربایجان بایستیم و بدون وحشت از تهدیدها و تهمت ها، وظیفه ای را که بعنوان روشنفکران  انساندوست بر دوش داریم، انجام دهیم. اکنون نیز می کوشم، هرچند فشرده، ولی با صراحت به سوال شما پاسخ دهم:
بلی! در جنبش آذربایجان نه تنها افکار، بلکه جریانات سازمانیافته  ارتجاعی وجود دارند که برای نابودی و ناکامی این جنبش تلاش می کنند. این افکار و جریانات پدیده جدیدی نیستند. سالهاست که هستند و  سالهاست که بطور حرفه ای سرگرم کار نابودی جنبش ضد ستم ملی، منزوی کردن و بدنام ساختن آنند. ما بعنوان دموکراتهای آذربایجان، دیرسالی است که  همواره علیه آن هشدار داده ایم. دعوت به دوری از افراطی گری و نژادپرستی همواره جزئی جدایی ناپذیر از حرکت ما علیه ستم ملی بر ملت ما بوده است (هرچند نیازی به ارائه سند نیست، ولی دوستان علاقمند می توانند به نوشته های ما در «آذربایجان سسی»، مجله «آذربایجان» سایت «آذربایجان» مراجعه فرمایند). من بر خلاف دوستانی که بنا به عللی، مبارزه علیه شوونیسم فارس و مبارزه علیه نژادپرستی ترکی میان خودمانرا  دو مسئله جداگانه می دانند و از این طریق راه را برای تعلل ها می گشایند، معتقدم این دو موضوع علی الظاهر جدا، در واقع اجزای یک پدیده واحدند. ما برای تغییر اوضاع کنونی و استقرار جامعه ای دموکراتیک تلاش می کنیم که در آن نه تنها «ستم ملی بر ما آذربایجانی ها» وجود نداشته باشد، بلکه این نوع ستم بر هیچ ملتی روا دیده نشود. زیرا نیرویی که به دیگران ستم کند، به ملت خود نیز ستم خواهد کرد. ما قربانیان نژادپرستی آریایی برای ایجاد یک جامعه دموکراتیک  تلاش می کنیم که درآن ـ از جمله ـ هیچ نژادی موردی ستایش و یا مورد لعن قرار نگیرد. نسل ما تجربه انقلاب بهمن را با خود دارد. ما فقط خواهان «رفتن» نژادپرستی آریایی نیستیم. خواسته و هدف ما «آمدن» برابری و برابر حقوقی ملی و حقوق انسانی و دموکراتیک بجای نظام کنونی است.  تلاش برای «رفتن این»، فقط و فقط برای «آمدن آن دیگری» است. ما نباید تجربه انقلاب بهمن را از یاد ببریم که عمده تلاش برای سرنگونی شاه بود و کیفیت نظام جایگزین در محاق.

مبارزه برای الغای ستم ملی لاجرم باید از هم اکنون با سلاح و ابزار  دموکراتیک انجام گیرد. در نتیجه نیروهایی که با نژادپرستی ترکی به جنگ نژادپرستی فارسی می روند، کسانی که نژادپرستی را «متن»  و منتقدین دموکرات نژادپرستی را «حاشیه» معرفی می کنند و می کوشند با آفریدن فضای وحشت دهان منتقدان را ببندند، به جنبش و مردم خدمت نمی کنند و با ما دارای هدف واحدی نیستند. من به صراحت می گویم ما و نژادپرستان ترک، ما و سازمانگران آگاه گرگان خاکستری، (تاکید می کنم: سازمانگران آگاه) و حزب اللهی های «خودی» دو هدف متفاوت را تعقیب می کنیم. بنابرین باید سر این «بطن جنبش ملی آذربایجان» تامل بیشتر کرد. ما با نژادپرستان به جنبش واحدی تعلق نداریم.

جریانی که زیر بیرق مبارزه علیه نژادپرستی فارسی، نژادپرستی «تورکی» را تبلیغ می کند، سالیان سال است با سؤ استفاده از احساسات مبارزان کم تجربه حقوق ملی، در حال فعالیت است. من درباره اجزا و جلوه های این تفکر بویژه در مطلب «۲۱ آذر دموکراتیک و برخی گرایشات ضد دموکراتیک در نهضت آذربایجان» توضیح داده ام. توضیح مفصل درباره این افکار و جریانات را به فرصت دیگر می گذارم در این مختصر فقط به این نکته اشاره می کنم که ستاد رهبری ایدئولوژیک این نژادپرستی، شبکه ای  است که زیر نام «مهران بهاری» فعالیت می کند.

برخلاف تصور برخی دوستان، این شبکه  فقط چند شخص نیست. منحصر کردن این شبکه به فلان کس و بهمان شخص فقط به کوچک کردن مسئله خدمت می کند. این شبکه که فعالیت خود را زیر نامهای گوناگون شروع کرده، با کپی کردن و انتشار برخی مطالب ادبی تاریخی از منابع منتشر شده در ترکیه و ایران و … کوشیده است اعتماد ساده لوحان را به خود جلب کند. گروهی نژادپرست حرفه ای و یا ساده لوح نیز به مبلغان این "استاد" بدل شده اند؛ ولی در پشت این نوشته ها جریانی فوق العاده درنده، بی فرهنگ و پرخاشگر قرار دارد. گروهی با بیش از صد سایت اینترنتی و دهها "سرباز گمنام" «کامنت» نویس و «پالتاک» چی مدام در فعالیتند. این جریان ـ تا آنجا که من میدانم ـ این شیوه فعالیت را  در یک مجله مشهور ترکی ـ فارسی در تهران تحت نام های دیگری شروع کرده و پس از تغییر چند نام به «مهران بهاری» رسیده است. «کامنت» نویس بدنامی که پشت نام پاک «سهند  نسیمی» پنهان شده، یکی از اعضای شبکه «مهران بهاری» است. این شبکه از صدها سایت و وبلاگ و نام بهره می گیرد تا زهرش را در اندام جنبش دموکراتیک آذربایجان ستمدیده خالی کند. تحمیل بحث های انحرافی به جنبش و ممانعت از طرح مباحث اساسی مبارزه علیه شوونیسم حاکم (و تبلور مادی آن یعنی دولت) یکی از تاکتیک های این شبکه است. همین داستان اخیر ـ یعنی انتشار نوشته ای از حسین صدیق در «فیس بوک» شما ـ هفته هاست که توسط این شبکه به بحث درجه اول بخشی از فعالین تبدیل شده است.

همین شبکه  از راه های گوناگون، گروهی دارای هویت حقیقی را به چهره های علنی خود تبدیل کرده است. در واقع شبکه امروزی «مهران بهاری» ترکیبی از یک بخش پشت پرده (بخش رهبری ایدئولوژیک) و یک بخش علنی تبلیغاتچی است که بخش عمده آنان چه بسا فریب خوردگانی هستند که به جهت داشتن زمینه ذهنی مناسب در این دام افتاده اند. اینک که ماسک این جوان زیباروی آراسته دریده شده، هواداران شبکه به ناچار اعتراف می کنند که عکس عاریه ایست و «مهران بهاری» نام یک تشکیلات است و حضرات نقش وکلای مدافع شبکه را بر عهده گرفته اند. بهر حال این شبکه با اتکا به برخی امکانات در حال خفه کردن جنبش آذربایجان است. تحمیل فضای وحشت و خفقان بر جنبش و بستن راه اندیشه یکی از کارکردهای اینان است. نمونه جاری و جاندار آن، همین رفتار نژادپرستان با شما و همگامی قریب به اتفاق رسانه های آذربایجانی با آنها و یا ترس بسیاری از دوستانتان از بیان همدلیشان با شماست ...

البته چنانکه قبلا گفتم شبکه «مهران بهاری» فقط یکی از سازمانهای نژادپرست آذربایجان است که وظیفه رهبری ایدئولوژیک و تدوین خطوط اساسی سیاست جریانات ملیت پرست افراطی را بر عهده دارد؛ وگرنه این مشی را در میان بسیاری از گروه ها می توان آشکارا دید.  سازمانهای علنی و مخفی دیگری هم وجود دارند که با تغذیه فکری از این منبع فعالیت های دیگری انجام می دهند؛ مثلا  یکی از گروه های «گمنام» که عوامفریبانه خود را سالها  «کمیته دفاع از غرب آذربایجان» نامید و سپس به «خبرگزاری اورمو ایشچیلری» تبدیل شد، علنا مبلغ رژیم ایران است (این گروه فعلا خاموش است تا در فرصت مناسب دوباره ظهور کند). این گروه با در نظر گرفتن حساسیت آذربایجانیان نسبت به زیاده خواهی های ارضی گروه های افراطی کرد، کوشید جنبش حق طلبانه آذربایجان را متحد وزارت اطلاعات و شبکه سرکوب رژیم ایران سازد. برای این گروهها دشمن شماره یک آذربایجان، نه رژیم استبدادی ـ دینی ـ شوونیستی ایران، نه ناسیونالیسم آریایی که ملت کرد بود. دقت کنید! ملت کرد و نه حتی ناسیونالیستهای افراطی کرد! اعلامیه هایی که گهگاه زیر عنوان «کمیته بررسی بحرانهای منطقه ای» انتشار می یابد، آشکارا مشی دولت ایران را تبلیغ می کند. البته می دانید که رهبران شبکه «مهران بهاری» هم کاری به کار رژیم ایران ندارند. کما اینکه پدران فکریشان نیز کاری بکار رژیم حاکم که تبلور ملیت پرستی افراطی ضد آذربایجان است ـ نداشتند. هرچند سینه چاکان و هواداران علنی این شبکه خود را اینجا و آنجا مخالف رژیم ایران معرفی می کنند، ولی رهبران شبکه درگیر کارهای مهمتر(؟؟) دیگری هستند ... بحث درباره همه ی این پیدا و پنهان ها و پیوستگی این شبکه ها با همدیگر و … نیازمند فرصت دیگری است.

... و اما درباره ی تبعیض جنسیتی در جنبش و میزان و نمودهای آن باید در فرصتی دیگر و با اشرافی کارشناسانه به بحث نشست. من در این مختصر فقط به چند نکته اشاره می کنم:
علیرغم حضور بخشی از خانمها در جنبش، هنوز مردسالاری عمومی ناشی از وجود رژیم زن ستیز از یکسو و سنت های اجتماعی ـ دینی از سوی دیگر و نگاه ابزاری به خانمها مانع از شرکت زنان به مقیاس لازم در نهضت است. به همان اندازه که نگرش دموکراتیک قابلیت جذب همدلی و فعالیت خانمها را دارد، تفکر و مشی افراطی  در کل آنان را جذب نمی کند. برای تفکر افراطی و نژادپرستانه حضور زنان در بهترین حالت نقش تزئین ویترین را دارد. برای نیروهایی که مبارزه برای دموکراسی و مبارزه برای «رهایی ملی» را دو موضوع کاملا جداگانه می دانند و «رهایی» (استقلال و تشکیل دولت متکی بر «نژاد») را مقدم بر همه چیز می دانند، مبارزه خانمها برای برابر حقوقی  مآلا یک انحراف محسوب می شود. از نظر این شیوه تفکر، تمام قوای موجود باید بر روی تحصیل «رهایی» یعنی استقلال ـ متمرکز شود و بنابراین، جنبش زنان نیز مانند جنبش کارگری و اتحادیه ای هدر دادن نیرو است. در نتیجه این تفکر است که زنان و کارگران و اقشار تحت ستم دیگر موظف می گردند فقط سربازان بدون هویت جنسی و طبقاتی استقلال خواهی و تشکیل دولت «تورکی» شوند. به نظر من، ستم و تبعیض جنسیتی اساسا در همین نکته نهفته است؛ و مبنا و نشان آنرا باید در اینجا جست و نه در هتاکیهای لمپنانه شبکه «مهران بهاری» و جوجه ابدالهایش نسبت به شما یا صدیقه خانم عدالتی، فاخته خانم زمانی، شهناز غلامی و یا دیگران. بعضی دوستان که از لمپنیسم در جنبش به خشم می آیند، فراموش می کنند که این لمپنیسم بخشی از ایدئولوژی و منش این نیرو است. تصادفا دستجات افراطی و نژادپرست بسیار مایلند خانمی در ویترین خود داشته باشند و همانطور که بعضا بطور مضحک پسوند «دموکرات» را به اسم خود می افزایند، خانمی را هم بعنوان «حضور زنان» به رخ حریف بکشند. تصادفی نیست که تا زمانی که شما یا خانمهای دیگر گفته های ایشان را تکرار می کنید یا در برابر ایشان نمی ایستید، عزیز هستید، قدمتان روی چشمشان است و نمونه زنان آگاه «ملی» و «تورک» هستید؛ ولی به محض اینکه کوچکترین تردیدی در شما بوجود آید و یا به کوچکترین تنقیدی بپردازید و یا کاری برخلاف میل ایشان انجام دهید، آنگاه حملات و تحقیرها و دشنامها شروع می شوند و شما و امثال شما به الفاظ رکیک و حاوی تحقیر جنسی مواجه می شوید؛ این است اصل مسئله. حال این نکته بماند که هیچ نیروی نژادستا هرگز طرفدار جنبش زنان نبوده است. تجربه تاریخی در این باره کم نیست .

پرسش دوم:
افشاء کردن و به چالش کشیدن افکار ارتجاعی، نژادپرستانه و مردسالارانه درتقویت گرایش های پیشرو درحرکت ملی آذربایجان چه نقشی می تواند داشته باشد؟

پاسخ:
من در پاسخ به سوال اول شما بخشی از پاسخ این سوال را عرض کردم. این افکار ارتجاعی به ضرر ملت ما، به زیان جنبش حق طلبانه آذربایجان است. کسانی که واقعا به مردم، ملت، سرزمین، هویت، فرهنگ و زبان خود دل می سوزانند و انگیزه و محرک دیگری در کارشان نیست، نمیتوانند در برابر این خطرها سکوت کنند. جنبش حق طلبانه برخلاف برخی «لاغلاغیان» در برابر بیماری ها روئین تن نیست. وظیفه ما پاسداری از ارزشهای انسانی و دموکراتیک جنبش آذربایجان است. آن حساسیت نسبت به ستم ملی که امروز شاهد آن هستیم، محصول رنجهای بی پایان ملت و تلاشهای فرزندان اوست. باید مانند مادری دلسوز مراقب جنبش بود تا به بیماری تفریط و افراطیگری و نژادپرستی و … دچار نشود و از اصل انسانی خود دور نیفتد؛ پشتیبانی عمومی خود را از دست ندهد و منزوی نشود. وظیفه عناصر صادق و ملت دوست حقیقی آذربایجان ایستادگی دربرابر هر نوع تظاهر نژادپرستانه، افراطی و ارتجاعی است. نخستین گام در این راستا دفاع از آزادی اندیشه و بیان در جنبش است. فقط از مسیر تامین آزادی انتقاد می توان کم و کیف و مابه ازای اندیشه ها  را نشان داد و افکار گوناگون را به قضاوت ملت نهاد. بی جهت نیست که کوچکترین تردید و یا تنقیدی بی درنگ از سوی علنی های شبکه های مخفی و یا سینه چاکان «فالانژیسم» با شدیدترین برخوردها و تهمت ها پاسخ داده می شود و سربازان گمنام شان حتی تهدید به قتل می کنند. سینه چاکان نژادپرست حتی برای تحریک عوام الناس به تحلیلهای خنده دار هم متوسل می شوند. یکی از این موجودات، در جستجوی علت افشاگری من علیه شبکه «مهران بهاری» به این نتیجه رسیده است که من از شدت ناراحتی ناشی از برنده شدن هنرمندان جمهوری آذربایجان در «یوروویژن» دست به افشاگری علیه «مهران بهاری» زده ام (؟!).

ماهها پیش من در یادداشتی پیرامون ماجرای «گرگان خاکستری» نوشتم:
«... احزاب و جنبش هایی که در درون خود راه را بر دگراندیشی بسته و اختناق را فرمانروا کرده اند، پس از دستیابی به قدرت نیز همان شیوه را به جامعه تحمیل نموده اند؛ و همین موضوع یکی از علل افلاس آنان گشته است … احزاب و جریانات سیاسی همان زندگی ای را به جامعه به ارمغان خواهند آورد که امروز درون خود دارند. سود ملت ما و سود نهضت آذربایجان در اتکا به «دموکراتیسم» ـ و در موضوع مورد بحث ما ـ به طور مشخص گشودن راه آزادی نظر و فضای امن برای آنست ...»

از حضراتی که شما را به خاطر انتشار نوشته ای از صدیق مورد سخیف ترین توهین ها و اتهامات قرار داده اند، انتظار ساختمان چه جامعه ای را می توان داشت؟

وظیفه ی عناصر صادق، وظیفه ی کسانی که ادعای  دمکرات بودن و ملت دوستی دارند، اینست که به موازات مبارزه علیه شونیسم و استبداد حاکم، زیان های افکار افراط گرایانه، انحرافی و ارتجاعی «خودی» را نیز نشان دهند و مردم  را به دوری از آن افکار و رفتار ها  فراخوانند. متاسفانه و متاسفانه بخش عمده فعالین این نیرو به وظایف خود عمل نکرده و گروهی از آنان زمانی حتی به تطهیر شبکه ها و افکار پرداخته و یا خود را سپر دفاعی نژادپرستان و افراطیون کرده است. طی سالهای اخیر دیدیم که از این سیاستمداری نتیجه ای حاصلشان نشد. من سالها پیش، پیش بینی کرده بودم که در آینده «جنبش ملی» به دو بخش اساسی تقسیم خواهد شد. این دو بخش اساسی نه «فدرالیست»ها و استقلال طلبان که دمکراتهای آذربایجان از یکسو و نژادپرستان و «گرگهای خاکستری» از سوی دیگر خواهند بود؛ البته با طیف هایی سیال در میانه ایندو. اکنون جبهه ای که بجای ملت دوستی، «ملیت پرست» است و از خون و ژن ترکی سخن می گوید، پشت پرده عوامفریبانه «تقدم رهایی بر دموکراسی»، دموکراسی را مساله جنبش آذربایجان نمی داند و به شدت ضد دموکراتیک و سرکوبگر و منحط است، انسجام یافته، انسجام داده شده و یا در حال انسجام هر چه بیشتر است؛ ولی قطب دیگر فاقد این انسجام است. تزلزل، «سیاستمداری»، حسابگری ها، میل به تحسین عمومی و اغتشاش مسلکی، شجاعت را در بعضی نیروها فلج کرده است. برخی ها از امتیازات میان دو صندلی دل نمی کنند؛ و اینهاست که سبب کندی در کار مبارزه با افکار ارتجاعی و نژادپرستانه در جنبش گشته و نسل جوان جنبش را طعمه «حزب اللهی های» نوع جدید کرده است.

سخن آخر:
برای پیشبرد نهضت ملی دموکراتیک در آذربایجان باید به سلاح واقع بینی، دمکراتیسم، ملت دوستی و مردم خواهی مجهز بود و اندیشه های انحرافی و ارتجاعی را افشا و طرد کرد؛ ولی این افکار ارتجاعی کدام افکارند؟  تا زمانی که کیفیت  و مصادیق این انحرافات و ارتجاعیگری به دقت و تفصیل روشن نشده، باندهایی از قبیل باند «مهران بهاری» در عوامفریبی هایشان موفق خواهند بود. اگر باند «مهران بهاری» بد است، علت بدیهایش کدامند؟  آیا بدی اینها منحصر به دشنامگویی هایشان است؟ کسانی که روز روشن هزاران دشنام و تهدید نثار دگراندیشان می کنند، در مورد مسائل اساسی جنبش چه فکری را تبلیغ می کنند؟ اگر مبانی فکری روشن نشود، همانطور که زمانی «حمید. د» به «داداش قاراقویونلو قیزیلباش» و او به «چنگیز تیمورلو» و این یکی به «مهران بهاری» تغییر نام داد، فردا  نام دیگری ظهور خواهد کرد و با تجربه بیشتر بکار خواهد پرداخت. باید خطوط ایدئولوژیک سیاسی اینها را افشا کرد تا در هر لباسی که ظاهر شوند، شناخته شوند. و بنظر من نیروی دلسوز و دموکرات آذربایجان باید خود را از چنگال خمود، پوپولیسم، تردید و امیدواری به معجزه میان نژادپرستان برهاند و برای ارائه سیمای دموکراتیک و انسانی خواسته های آذربایجان فعالانه بکوشد. پس از دهه ها فراز و نشیب، نیروی وسیعی در آذربایجان برای احقاق حقوق ملی و دمکراتیک به میدان آمده است. نباید اجازه داد شبکه های رنگارنگ نژادپرست و … این نیرو و این انسانهای صادق و پاکدل را بازیچه امیال نامقدس خود و آقایانشان سازند. بدون تلاش ملت دوستان دموکرات، جنبش برای برابری و آزادی در آذربایجان سرانجامی جز انزوا و شکست نخواهد داشت.

تندرست و پایدار باشید.

سیروس مددی        ۲۶ ماه مه ۲۰۱۲

برگرفته از «آذربایجان»:

این گفتگو در برخی جاها از سوی اینجانب ویرایش شده است. فرازهایی از پاسخ سیروس مددی را برجسته نمایش داده و عنوان آن را نیز اندکی دستکاری نموده ام.          ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!