«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

... فردا به خدا روز ندای همگان است!




دوستی ناشناس در بخش نظرها و دیدگاه های «فرداش ببینند که سبز است دوباره!» (http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2010/11/blog-post_07.html) نوشته اند:
«فیلمی از ادامه ی همین نشست در یوتوب دیدم و لینک آن را برایتان می‌‌فرستم تا در صورت تمایل و صلاحدید در تار نوشتتان قرار دهید. (هرچند سراینده را نمی‌‌شناسم و به گمانم با اشاره‌ا‌ی که در سروده‌اش می‌کند هوادار سلطنت باشد. به هر روی این فیلم به نظر این حقیر، صرفنظر از جهت گیری فکری سراینده، ارزش تماشا را دارد. قضاوت طبق معمول با بیننده است!)

با سپاس
http://www.youtube.com/watch?v=uW79kWASoe8

برایشان نوشتم: «با سپاس از توجه و پیشنهادتان، پیشتر یکی دو شعرخوانی از ایشان را نیز دیده ام. سروده های بدی نیستند؛ گرچه به نظرم می رسد انگار آنها را گاهی با چسب یا چیزی مانند آن سرهم بندی نموده اند. بیشتر سروده هایی ادیبانه و حماسی هستند تا چیزی که از جان و دل برآمده باشد. نمی دانم چرا به دل من نمی نشینند. افزون بر آن نگاه و حرکات نمایشی و توضیحات گاه بیموردش در میان شعرخوانی مرا بیشتر زده می کند. با این همه با کمال میل اگر شما حتما بخواهید همین فیلم را در تارنوشت کوچکم به نمایش خواهم گذاشت. انتخاب با شما. برایم بنویسید.»


در پاسخ نوشته اند: «با شما در مورد چگونگی شعرخوانی ایشان هم نظر هستم و سروده ی ایشان هرگز به اندازه ی سروده ی خانم هیلا صدیقی بر من تاثیرگذار نبود، ولی‌ به هر روی فکر می‌کنم که باید پذیرفت که ایشان هم به سهم و به اندازه ی توان خود به وضعیت موجود اعتراض کرده‌اند، و چه بهتر که افراد بیشتری شاهد این ماجرا و تلاش باشند. شاید نیازی به اضافه کردن عنوان جدیدی برای این فیلم در تار نوشتتان نباشد، که همه ی انتخاب‌های شما گلچین شده هستند، ولی‌ همین چند خط نوشته در زیر یکی‌ از همین گلچین‌ها برای فرد علاقمند باید کافی‌ باشد.
با سپاس فراوان از شما برای به روز نگهداشتن تار نوشتتان با بهترین ها »

به پاس ایشان، این شعرخوانی را در تارنوشتم می گذارم؛ گرچه افزون بر آنچه که پیشتر در پاسخ این دوست ناشناس نوشته ام، این نکته را هم یادآور می شوم که کسانی چون من بخش هایی از سروده ی وی و از آن میان: «ما را چه به بدبختی لبنان و فلسطین ...» را تنها به طور مشروط و تا اندازه ای با تفسیر «چراغی که برخانه رواست، بر مسجد حرام است» می توانند بپذیرند؛ آنهم «خانه» ای که هرچه می گذرد، بر ساکنینش افزوده می شود: خانه ای جهانی نه آنگونه که سرمایه داران بزرگ و نوچه هایشان می خواستند و اکنون خفقان گرفته اند که خانه ای جهانی مال همه ی مردم جهان؛ مال همه ی کارگران و زحمتکشان؛ چه لبنانی و فلسطینی و چه کرد و بلوچ که ایشان در سروده شان اشاره نموده اند.
چگونگیِ بودن نیز از «بودن»، آنگونه که وی بر زبان می آورد، مهم تر است. می توان "بود" ولی آنگونه که زنده یاد غلامحسین ساعدی گفت مانند «مرده ای عمودی». وی مرده ها را دو بخش نموده بود:
«مرده های افقی و مرده های عمودی»!

ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!