«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ بهمن ۱۹, پنجشنبه

یا او یا من! اینک وخت بدرود است ...

من و این خرگوش گنده شمار بسیاری سرباز را برای هیچ و پوچ به کشتن دادیم. در این میان، من برای خودم چندین کاخ در اینجا و آنجای جهان دست و پا کردم و او دوستداران فراوان تر از من، هم در میان مردمی گیج و گول شده که هنوز از آمارهای راستین کشته شدگان آگاهی نداشته و از کارکرد هر دوی مان خشنودند و هم در میان برخی از پشتیبانان مان که بگونه ای بیم برانگیز هر روز بر شمارشان افزوده می شود؛ خوشبختانه آوازه گری های خرس های روسی بجای اینکه این آمارها را با برجستگی بیش تر در رسانه های سردرگم شان بازتابند، بیش تر در پی نمایش و برُخ کشیدن دستاوردهایی چون خیارمان گنده تر از باخترزمین است، گوجه فرنگی مان گوشتالوتر و خوشمره تر است، موشک مان درازتر است، بوده و همچنان هستند. این ها به ما هر دو تا اندازه ای بسیار کمک می کند تا گند و گهی که ببار آورده ایم، باز هم بیش تر در سایه بماند. با این همه، می دانم که بزودی هیچکدام مان جایی در این سرزمین رو به نابودی نخواهیم داشت و تا آن هنگام نیز هر دوی مان در یکجا نمی گنجیم:
یا او یا من! اینک وخت بدرود است؛ یا گورش را گم می کند یا آنکه ناچار خواهم شد، سرش را زیرِ آب کنم. تا ببینیم ...

از اندیشه و زبان تلخک دست نشانده ی «برادران انگلوساکسون»:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ بهمن ماه ۱۴۰۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!