«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ بهمن ۲۵, سه‌شنبه

اوج گیریِ ”توده ای ستیزی“ و پراکندگیِ نظری هوادارانِ «نولیبرالیسم» درهنگامه ی بحرانِ سرمایه داری


ارزیابی منطقی و انتقاد سازنده از خط مشی، تحلیل ها و برنامه های هر جریان سیاسی و از آن میان حزب توده ایران، برای مبارزه جنبش مردمی در رویارویی با رژیم استبدادی کشورمان امری مهم است و ما از آن استقبال می کنیم؛ ولی آنچه که در چند ماه گذشته به بهانه هفتادمین سالگرد تاسیس حزب ما به صورت سازمان یافته بر اساس تاریخ نویسی، مقاله های شخصی و مصاحبه ها به طور وسیع منتشر می گردد را نمی توان در حکم کار سیاسی بر ضد دیکتاتوری ولایی ارزیابی کرد. در هفت دهه ی گذشته، کارنامه ی برنامه های اجتماعی ـ اقتصادی، نظرها و مبارزه ی حزب توده ایران به وسیله هزارها کتاب، جزوه، سخنرانی و بیوگرافی‌ها، گاه به صورتی منصفانه و گاه مغرضانه مورد قضاوت قرار گرفته اند.

بررسی و جوابگویی به صد ها هزار خط و گفته های یک جانبه و نتیجه گیری‌های ذهن‌گرایانه و غضب آلود در مورد حزب ما ـ  که بخش بزرگی از آن‌ها تولید شده از سوی و یا اثر پذیرفته از ساواک و ضد اطلاعات رژیم ولایی است ـ  کاری است غیر ممکن و عبث؛ ولی آنچه که قابل توجه است، زمینه های عینی و ذهنی بازتولید آن‌ها از طریق نوشتارها و سخن‌وری‌های ”کارشناسانه“ از جانب کسانی است که خود را ”مخالف رژیم ولایی“، علامه ”دموکراسی و آزادی“ و ”کثرت گرایی“ می دانند. در حالی که این نوع نظرها و کتاب های خاطرات ”ضد چپ“ آنان، از سوی رسانه های مجاز در ایران و به برکت دستگاه امنیتی رژیم و یا ”بی بی سی فارسی“ و جز این‌ها، به طور گسترده و بدون امکان پاسخگویی عملی توزیع می گردند. البته در حال حاضر این گونه مقاله نویسی و اظهار نظر های ”کارشناسانه“ بر ضد حزب توده ایران، با پاردوکس شدیدی روبه‌رو اند. زیرا طیف عمده‌یی از آن‌ها با محدود کردن خط زمانی تاریخ نویسی به سرکوب حزب در دهه ۶۰ خورشیدی، به طورعملی و هم صدا با موضع و حکم رسمی رژیم ولایی، در نوشتار خود چنین القاء می کنند که حزب توده ایران ”منحله“ است و وجود ندارد. از سوی دیگر، عمده نتیجه گیری های آن‌ها بر شگردی تکیه دارد که تاریخ مصرف آن در پی دو دهه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به پایان رسیده است، ولی هنوز اصرار می‌ورزند تا نداشتنِ استقلال حزب ما را به خوانندگان و شنوندگان خود تلقین کنند. واقعیتِ غیر قابل انکار این است که حزب ما با تحمل ضربه های سهمناک یورش وحشیانه رژیم و دو دهه تاخت و تاز بدون رقیب امپریالیسم در نبودِ ”اردوگاه سوسیالیسم“، صفوف خود را باز سازی کرده است. این بازتولیدِ تبلیغات ”ضد توده ای“ آن هم از جانب هوادارانِ خودگماشته و دوآتشه ی ”دموکراسی“ و آزادی بیان، این بار با شکل بسیار مبتذل و مسخره ای تکرار می گردد. بسیاری از این نوشتارها و خاطره نویسی های طولانی و ملال آور، هنوز سعی بر این دارند که به صورتی ناشیانه شبحی ترسناک و پلید از اتحاد جماهیر شوروی ترسیم کنند و با بهره‌گیری از به اصطلاح مدارک و اسناد و شیوه های رنگ باخته ی «ساواک» شاه و «ساوامای» رژیم ولایی، ستون فقراتی برای استدلال های خود برضد جنبشِ چپ ایران بتراشند. این سَبک ”لولو سازی“ به منظور تحمیقِ افکار عمومی گاهی حتی ابعاد مضحکی به خود می گیرد؛ وقتی که به طور عمدی کشور ”روسیه“ کنونی هنوز ”شوروی“ نامیده می شود تا از حساسیت افکار عمومی نسبت به رابطه سیاسی روسیه و رژیم ولایی سوء استفاده کنند. تو خالی بودنِ بسیاری از این اتهام‌های ناروا و پر از ضد و نقیض و همچنین تاریخ نگاری‌های شاخدار با گذرِ زمان به طور کامل نمایان شده اند و خواهند شد. ولی دلیل‌های این دورِ جدید از اتهام‌ها و تاریخ نویسی های یک‌جانبه برضد حزب ما که ”بی بی سی فارسی“ و برخی سایت های خبری دیگر به شکل‌های گوناگون عهده دار سازمان دهی و تکثیرِ آن‌ها شده‌اند از جهت‌های مختلف، پاسخ مناسب لازم دارند؛ زیرا بنا بر شگرد قدیمی تکرار ”دروغ گوبلزی“ در مقیاسی وسیع و به برکت سرعت و وسعت پخش فضای مجازی و امکان‌‌های ماهواره ای می تواند جو ”ضد توده ای“ را تا حدی گسترش دهد. قابل توجه است که در داخل ایران نیز فعالان سیاسی، آموزه ‌یی از ”لیبرالیسم“، مانند محمد قوچانی در نشریه‌ یی با اسمی کاملا بی مسما به نام ”مهرنامه“ آزادانه با تحریف تاریخ و دستبرد به نقل قول های کنونی فعالان چپ، یکه تاز و بدون رقیب و با استفاده از اسناد بی اعتبارِ منبع‌های امنیتی، سرگرم و مشغول به تاریخ نویسی و ایجاد ذهنیت ضدکمونیستی است. ما در “نامه مردم“ شماره ٨۷٦، نیز به صادق زیبا کلام و هوشنگ ماهرویان اشاره ‌یی داشتیم که:
نمی توان همزمان هم در مقام یک لیبرال به اصل آزادی بیان ”ولتر“ ایمان داشت، ولی در عین در حال با بهره‌گیری از وضعیتِ اختناقِ دیکتاتوری و نبودِ آزادی بیان و نبودِ امکانِ پاسخ‌گویی از سوی حزب های چپ، یک جانبه درباره ی آن‌ها حکم صادر کرد و نتیجه گیری‌های تاریخی و منطقی ارائه داد.

بررسی دلیل‌های عمده ی فرایند کنونیِ شدت بخشیدن به جَو هیستریکِ ”ضد چپ“ در کلیت خود قابل توجه است؛ و سؤال‌های مشخصی را می توان مطرح کرد که بررسی و جواب‌گویی بدان‌ها از سوی طیف مختلف نیروها و فعالان درونِ جنبش مردمی سودمند است، از جمله این سؤال‌ها: چرا در وضعیت کنونیِ کشورما و جهان این چنین تنورِ کارزارِ ”ضد چپ“ گرم شده است؟ چرا و چه زمینه های عینی‌یی برخی از نحله‌ها(آموزه‌ها) و فعالان سیاسی که در خط اپوزیسیونِ رژیم ولایی عمل می کنند، آنان را درمبارزه‌شان با نیروهای چپ کشورمان، با دیکتاتوری ولایی هماهنگ ساخته است؟ این سیل تاریخ نویسی های یک‌جانبه و دامن زدن به جَوِ ”ضد چپ، آن‌هم با سوءِ استفاده از شرایط اختناقِ داخلِ کشور وکمکِ امکان‌های نهادهای قسم خورده ی ”ضد توده ای“ ‌یی مانند ”بی بی سی“ آیا می تواند به جنبش مردمی و رشد دموکراسی کمک کند؟ چرا در شرایط خطرناک و امکانِ حمله نظامی بر ضد کشورمان، حزب توده ایران در مقام پرسابقه ترین ستون نیروی مبارز در راهِ صلح که دارای امکان‌ها و روابط بین المللی با نیروهای مترقی ضد جنگ است، این چنین به صورت گسترده مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرد؟

این کارزارِ سازمان یافته ی ”ضد توده ای“ متأسفانه خواسته یا نخواسته، بخشی از نیروی فعالان سیاسی، انرژی و فرصت های جنبش مردمی به منظور ایجاد اتحادها را به شکل های مختلف هدر می دهد و دقیقاً بر خلاف روندِ انسجام‌گیریِ مبارزه جنبش عمل می کند. بدین‌سان، صرفِ نیرو برای افشا و جواب‌گویی به این کارناوال ”ضد چپ“، تنها در راستای ارتقاءِ جنبشِ مردمی در مبارزه با دیکتاتوری حاکم قابل توجیه خواهد بود. در این راستا و از این طریق سوال‌های طرح شده در بالا را همراه با شرحی مختصر از هسته اصلی تحلیل و برنامه حزب ما در باره ی شرایط مشخص کنونی، می توان جواب داد:
در مرحله مشخص کنونی، ما عامل سد کننده ی تغییرهای بنیادی جامعه را رژیم ولایی می دانیم؛ و هر نوع حرکت مترقی به جلو را بدونِ طردِ رژیم ولایت فقیه امکان ناپذیر ارزیابی می کنیم. از این روی، هدف حزب ما در برهه کنونی همکاری با نیروهای مترقی، دموکراتیک، و میهن دوست در برپاییِ امکان‌های لازم نظری و عملی به منظور سازمان دهیِ جبهه متحدی از نیروهای اجتماعی در داخل کشور است. این جبهه ی گسترده، تنها ازطریقِ تلفیقِ مبارزه با دیکتاتوری ولایی برای آزادی با خواسته های مبرم قشرهای زحمتکش و خرده بورژوازی امکان پذیر است. چهارچوب لازم این مبارزه، نفیِ کاملِ برنامه های نولیبرالیستیِ دولتِ کودتایی احمدی نژاد، دفاع از حاکمیتِ ملی و مبارزه برای صلح در جلوگیری از امکان جنگ افروزیِ محفل‌های امپریالیستی و ماجراجویی‌های رژیم ولایی است. ما معتقدیم، رژیم ولایی و جَرگه‌سالاریِ(الیگارشیِ) صاحبان سرمایه های کلان برای ادامه ی حاکمیت و سلطه ی خود و همینطور محفل‌های امپریالیستی برای گسترش منافع سرمایه های کلان فراملی خود، برای توده های زحمتکش، یعنی اکثریت مردم کشور ما، هیچ اهمیت و ارزشی قائل نیستند. از این روی، ما توده ای ها با بازسازی صف‌های خود، به منظور برپاییِ اتحاد های وسیع نیروهای اجتماعی و قشر‌های زحمتکش و طبقه کارگر برضد دیکتاتوری حاکم و مبارزه با جنگ افروزی امپریالیسم، تلاش‌مان را شدت بخشیده‌ایم. این‌ها دقیقاً همان مهم‌ترین عرصه بحث‌ها و تبادل ایده‌ها و موشکافیِ نظرها برای یکپارچگیِ جنبش مردمی است که این مخالفانِ حرفه ای مارکسیسم و کارشناسانِ خودگماشته ی تحریفِ تاریخ حزب ما، از آن‌ها به طور عمدی می‌گریزند. بدین جهت است که آنان از هر گونه بحث و مقایسه در مورد ”موضع‌های کنونی“ و ”برنامه ی راهبردی“ اقتصاد – سیاسی نیروهای سیاسی کشورمان و رابطه آن‌ها با توازن قدرت در جهان طفره می روند. می توان به درستی نشان داد که حمله‌های سازمان یافته ی اخیر به حزب ما، برآمده از تشتتِ نظریِ فعالان ”لیبرال“ و از جمله ”چپ های سابق“ است که با تاریخ نویسی و برپاییِ جَوِ ”ضد توده ای“ جایگزین شده است و زیر چتر آن پناه گرفته اند. البته در اینجا باید به عامل ذهنی و فردی در مورد تزلزل فکری و حتی روحی برخی از ”چپ های سابق“ نیز اشاره کرد که هرچند مسئله‌یی فرعی، اما در حد خود مهم است. دگردیسی و به گونه ی نولیبرالیست های دو آتشه درآمدنِ بسیاری از فعالان و نیروهای ”چپ سابق“ طی دو دهه گذشته، آنان را به کوچه‌یی بن بست و بحث های قهقرایی کشانده است. باید توجه داشت که برخی از این افراد و نیروها زمانی در مقام مارکسیست های ناب و دوآتشه، از موضعِ چپ رویِ ذهنی و یا لزوم مبارزه مسلحانه از حزب ما در حکم نیرویی ”راست‌گرا“ انتقاد می کردند. حالا همین دسته از موضعِ راستِ ” نولیبرالیستی“ با گردشی ۱۸۰ درجه ای، این بار در مقام علامه های دو آتشه ی ”دموکراسی و پلورالیسم“، باز هم حزب ما و جنبش چپ ایران را ”کارشناسی“ می کنند. نداشتن تاثیرگذاری عملی در مبارزه سیاسی واقعی، ارائه ی تحلیل های غیر‌مستندِ جنجال برانگیز و پر سرو صدا، در برهه قبل و هم اکنون نیز از مشخصه‌های عام این نوع فعالان سیاسی کشور مان بوده است و خواهد بود. تاریخ نگاریِ انباشته از ضد و نقیض، برخوردِ شخصی با یکدیگر در چارچوب لجن پرانی به حزب ما و جنبش چپ، به منظور پاک کردنِ خویشتن از ترشحات مارکسیسم و اعلام برائت از آن، متاسفانه مدت مدیدی است که به صورت عارضه‌یی مزمن، بخش عمده‌یی از ”چپ سابق“ را پراکنده و زمین گیر کرده است.

مسئله اصلی و مهم تر که برای جنبش مردمی قابل بررسی است، زمینه های مادی و عینی اوج گیری حرکت های ”توده‌ای ستیزی“ و حمله به جنبش چپ است. بحران عمیق اقتصادی ـ سیاسی سرمایه داری جهانی و ورشکستگیِ تئوریک و عملی ”بازار آزاد“ و ”دموکراسی بازاری“ و در کنار آن، افتضاح سیاست های دوگانه امپریالیسم در مورد ”دخالت های بشر دوستانه“، از عامل های شدت یافتنِ برخوردِ هیستریک به حزب ما، و به طور اصولی، جنبش چپ در جهان است؛ زیرا این هواداران لیبرال و ”چپ های سابق“ در دو سال اخیر با بهت زدگی، شاهدِ توخالی شدنِ الگوی اقتصادی ـ اجتماعی‌یی هستند که در قلب خود کشور های سرمایه داری غرب بی اعتبار گشته است. این همان الگو و نسخه ی سیاسی و اقتصادی‌یی است که آنان در تحلیل های خود برای ایران تجویز می کردند. این دسته از فعالان سیاسی که امروز دغدغه ی اصلی‌شان مبارزه با جنبش چپ کشور ما شده است، می بینند که از آمریکا و اروپا تا مصر و تونس، شرایط به یکباره تغییر کرده و تمام بنیان های نظری آنان به شدت متزلزل گشته است. این نحله ی (آموزه ی) از ”لیبرالیسم“ کشورمان، و از آن میان ”چپ های سابق“، می بینند که نظریه‌های مبتنی بر به پایان رسیدنِ دوران خیزش‌های جنبش‌های مردمی و انقلاب ها، پوچ از آب در آمده اند و نیروی مادی تغییرهای مترقی از پایین به بالا بوده و خواهد بود. هواداران نولیبرالیسم کشورمان بخوبی آگاهند که اگر در طی دو دهه ی گذشته با عقب نشینی موقتی نیروهای چپ، و وجود شرایط کاملا مناسب جهانی برای نولیبرالیسم، آنان هنوز نتوانسته اند خود را در چارچوب حزب و یا سازمانی متشکل کنند، حالا با چرخش شرایط عینی و ذهنی بر ضد عقاید آنان بر اثر رشد جنبش های مردمی، عملی شدن این امر دیگر بسیار مشکل تر خواهد بود. باید توجه داشت که مردم کشور ما با پوست و گوشت خود پیامدهای همین شکل مخدوش از این الگوی ”اقتصاد بازار“ را تجربه کرده‌ و می دانند که ”شوک اقتصادی“ دولت احمدی نژاد چیست. از دست دادنِ زیر بنای تئوریک، باعث شده است که اکثر تحلیل ها و راهبردهای فعالان این نحله از لیبرالیسم و ”چپ های سابق“ در باره ی آینده کشورمان، به مقاله‌های پراکنده ی ذهن گرایانه و تکیه به روانکاوی شخصیت های سیاسی رژیم محدود گردد. این کارشناسان حرفه ای تاریخِ حزب ما، هوادارِ نقشِ محوری سرمایه های خصوصی و سوداگری‌اند. آنان حالا با تغییر شرایط بر خلاف تصورشان، به اجبار سر در برف فرو می برند و بر تحول‌های عینی و ریشه‌های مادی واقعیت های موجود جهان و کشورمان دیده می‌بندند. به عبارت ساده تر، این نحله از نولیبرالیسم و چپ های سابقِ درونِ آن که هیچگاه نتوانستند ابتکار و نوآوری‌یی در جنبش مردمی ضد دیکتاتوری به وجود آورند، حالا دیگر حرف و نظر جدیدی ندارند و به آخر خط رسیده اند. از این روی، قابل درک است که چرا عرصه مبارزه سیاسی و بحث این طرفدارانِ دو آتشه ی ”اقتصاد بازار“ و ”دموکراسی بازاری“ به بررسیِ گزینشیِ تاریخ، خاطره‌ها و استفاده از مدارک بی اعتبار در باره ی فراز و نشیب های حزب ما محدود شده است. در این عرصه ی تدافعی، دغدغه ی اصلی آنان جلوگیری از رشد دوباره ی نیروها ی چپ و نفوذ آن‌ها است؛ به همین سبب کارزارِ هیستریکِ ”ضد توده ای“ به مهم‌ترین فعالیت سیاسی آنان مبدل شده است.

حزب ما از واقعیت ها و کاستی ها و اشتباه‌ها در‌ نمی گذرد که آن‌ها را بخشی از دیالکتیک تغییر و حرکت کمال یابنده ی خود می داند. هر حزب کنشگری، در حکم یک اندامگانِ (اُرگانیسمِ) زنده ی شکل گرفته از انسان ها و اثر پذیرفته از فرهنگ و درجه رشد جامعه به همراه نکته‌های مثبت، طبیعتا نیز دستخوش ندانمکاری‌ها و کاستی هایی شده و خواهد شد. ندانمکاری در روند فعالیت عملی انسان ها، عاملی گریزناپذیر است؛ و به خصوص کارِ گروهی انسان ها دارای تضادهای دیالکتیکی پیچیده، پویا و پر چَم و خَم است. عامل های تعیین کننده در تداوم یک نیروی سیاسی، همانا توانایی ارزیابی دائمی دگرگونی ها، تطبیق با اوضاع و تکامل پذیری نظریه‌ها و برنامه ی آن در جهت مترقی و بر اساس تجربه ی دستاوردها و ندانم کاری های گذشته است. طی ۷٠ سال پر فراز و نشیب، حزب ما از این آزمون موفق بیرون آمده است؛ زیرا وجود و تداوم آن، همراه با پیوندی انداموار (اُرگانیگ) و ریشه ای با نیروی کار و زحمت و خواسته‌های مبرم توده ها برای ترقی اجتماعی و استقلال ملی گره خورده است. بار دیگر تاریخ تکرار می شود؛ جهان و کشورمان به صورت همزمان آبستن تحول‌های تاریخ سازی شده اند؛ و دیگربار لزوم مبارزه ی متحدانه و امکان گذر به جهانی دیگر، قلب و مغز همه زنده اندیشان را در سرتا سر گیتی به تپش و تحرک درآورده است. با وجود پیامدها و زخم های عمیق گوناگونی که ضربه‌های سنگین رژیم تاریک اندیش بر ما وارد کرد، بار دیگرتوده ای‌ها دست در دست یکدیگر حزب خود را باز سازی کرده اند. این قفنوسِ مدافع آزادی و منافع زحمت‌کشان کشورمان، این مبارزِ سر سختِ دفاع از حاکمیتِ ملی میهن، دیگر بار از میان خاکستر به پا خاسته است. در شرایط بسیار بحرانی کشورمان، حزب توده ایران با هدف بالا بردنِ کیفیتِ مبارزه ی جنبش مردمی برضد دیکتاتوری ولایی، به همراهِ دیگر نیروهای مترقی و میهن دوست به مبارزه ادامه می دهد.

برگرفته از نامه مردم، شماره ٨٨٨، ٢٤ بهمن ماه ١٣٩٠

این نوشتار (رویهمرفته) ارزنده، در برخی جاها بویژه نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است. برجسته نمایی ها نیز از آنِ من است.         ب. الف. بزرگمهر


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!