«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

گفتگو با پنج تن آل عبا در بنیاد اولاف پالمه


این گفتگو به مناسبت برگزاری کنفرانس سران قمپوزیسیون ایران، در بنیاد اولاف پالمه، انجام شده است. پنج تن که با گردن های کج، مات و مبهوت ، هاج و واج و غافلگیر شده در برابر دوربین نشسته اند، به پرسش های از پیش تعیین شده پاسخ می دهند.

نخستین کس، حاج سیّد حسن آقا، آقا زاده مرحوم حاج آقا می باشد، ایشان می فرماید:
دلیل حضور من در این کنفرانس، صرفاً خواندن فاتحه برای روح مرحوم مغفور سیّد، اولاف، آقا زاده مرحوم پالمه است؛ این سیّد بزرگوار در طول عمر خود منشاء خدمات بزرگی برای مسلمین و سیاهان آفریقایی بوده اند؛ ولی نمی دانم چرا بعضی از مسلمین، این جلسه فاتحه خوانی را جلسه آلترناتیو سازی برای حضرت آیت الله خامنه ای می دانند؟! در صورتیکه با خواندن چند فاتحه و نوشتن چند دعا روی کاغذ نمی شود آلترناتیو درست کرد. به خدا، به جز زیارت اهل قبور و صرف نذورات اهدایی چیز دیگری در کار نیست.

نفر دوم که در خیالات واهی بسر می برد، شهریار واهی است، ایشان می گوید:
البته اون هایی که می دانند، خوب می دانند که من از بستگان خیلی نزدیک همسران آقایان اویسی و باتمانقلیچ هستم و اون ها هم با هم باجناق هستند؛ و یک جور هایی هم با شاهزاده رضا بستگی پیدا می کنم؛ البته ظاهراً همه فکر می کنند که من از شاهزاده جدا شدم؛ ولی اینطور نیست. من ماًمور شاهزاده در این کنفرانس هستم و وظیفه دارم این کنفرانس را هم مثل کنفرانس همبستگی که چند سال پیش در واشنگتن برگزار شد، بهم بزنم؛ چون قرار است، شاهزاده به زودی خودش یک کنفرانس خوشگل و مامانی، برای خودی ها در واشنگتن برگزار کند و چند تا از این سیاهی لشکر های چپ و چوله را هم برای خالی نبودن عریضه دعوت کند. اصلاً تخصص من به هم زدن کنفرانس های همبستگی اپوزیسیون ایران است.

نفر سوم پدر خانم براتی زن آقای فیشر است که هنوز نفهمیده اولاف پالمه، سوئدی بوده و فکر می کند، آلمانی است و گمان می کند با فشار آقای فیشر، جزو سهم آلمانی ها در این کنفرانس می باشد. در صورتیکه آقای پدر زن، خودش جزو هفتاد میلیون کاندیدای آینده ریاست جمهوری در ایران، اولاف پالمه ای! است. پدر زن آقای فیشر، افزودند:
این جا قرار است به ما یاد بدهند که چگونه با پای چپ یا پای راست به حوزه های رای گیری وارد شویم و رای خود را به صندوق ها بیاندازیم.

نفر چهارم، احمد آقا کبابی است که از چرت پس از صرف چلوکباب مشروطه سلطانی بیدار می شود و در پاسخ می گوید:
اگر نگاهی به وجنات، شعبان صولت! بنده بیاندازید، متوجه می شوید که دعوت من به این کنفرانس تنها برای رسیدگی به امور غذایی می باشد و این که راهکاری برای اپوزیسیون ایران در خارج از کشور پیدا کنیم که همه چلوکباب مشروطه سلطانی نوش جان کنند! البته سالن مرحوم اولاف پالمه بیشتر از چهل پنجاه نفر جا ندارد؛ ولی انشاالله دفعه بعد بیشتر دعوت خواهند کرد. انشالله آش و حلیم را هم به لیست غذایی اضافه خواهیم کرد و سیراب شیردون عصر و کله پاچه صبحانه هم فراموش نخواهد شد. چای و منقل که جای خود دارد.

در پایان، نفر پنجم آل عبا، پاسدار حاج ملا محسن سازگارملا! است. ایشان می گوید:
من از اول هم همه جا بودم؛ آن زمان که امام خمینی به پاریس آمد، من هم مثل تخم جن! آمدم و در خدمت امام با هواپیمای ایر فرانس رفتیم به ایران و سپاه پاسداران را بجان مردم انداختم. بعد آمریکایی ها سوت زدند و من به واشنگتن رفتم؛ و حالا هم روح مرحوم اولاف پالمه سوت کشید، آمدم این جا و قرار است این بار با هواپیمای سوئدی به ایران برگردم؛ و برای مهندس موسوی، یک سپاه پاسداران سکولار، با رنگ سبز مغز پسته ای، برای اجرای حدود در زمینه حقوق بشر اسلامی درست کنم تا به همراه مهندس در خدمت حاج آقا کروبی، ولی فقیه آینده، دوران طلایی امام راحل را از نو با مقوا بازسازی کنیم.

در پاسخ به این پرسش که چرا این کنفرانس در پشت در های بسته و بدون حضور خبرنگاران برگزار می شود، پنج تن آل عبا، همگی نالان و گریان در برابر دوربین تلویزیون اعتراف کردند که پس از داستان سردار مدحی و الماس های قلابی، از بس این زوری زاده و خرس خوانسار گند زدند، بیچاره مرحوم اولاف پالمه هم بویش را شنیده است و می ترسیم کسی دیگر این سورچرانی (کنفرانس) های ما را جدی نگیرد و مثل همیشه ما را مسخره کنند؛ این پولیتیک را هم از مرحوم سرکار استوار یاد گرفتیم. این ایرانیان وقتی یک چیزی باز و آشکار باشد، زیاد توجه نمی کنند؛ ولی امان از وقتی که با در بسته و چیز پوشیده روبرو شوند! کنجکاو می شوند؛ مگر ندیدید به زن های چادری بیشتر نگاه و هیزی می کنند تا به زنان بی چادر و پوشش؟! بروید داستان ایرج میرزا و اون ضعیفه چادری را بخوانید.

این پنج تن آل عبا، افزودند:
به عرض ملت معظم و سفله پرور ! ایران برسانید که ما و بقیه سُفلگان دعوت شده که فعلاً از ترسشان آفتابی نمی شوند، در پیشگاه از ما بهتران ماًمور و معذوریم و به مصداق آیه شریفه: «الماًمور و المعذور باالاستماع إلى الزعيم»، وظیفه شرعی خود می دانیم که در این زمستان سرد به جای زیر کرسی و کنار منقل نشستن، سر پیری با هزار درد و مرض، برای یاد گرفتن شیوه راًی انداختن در صندوق، به دیار سرد و یخبندان بیاییم.

پس از خاتمه این مصاحبه که در آستانه بهمن ماه و آغاز دهه زجر انجام شد، پنج تن آل عبا در بنیاد اولاف پالمه ، همگی با سینه زنی، شعار زیر را خواندند:
آب حیات است اولاف پالمه
حب نبات است اولاف پالمه
چون شکلات است اولاف پالمه
صوم وصلاة است اولاف پالمه
می نرسد جز به فرو مایگان
خمس و زکات است اولاف پالمه
سخت بود ره به دلش یافتن
حصن کلات است اولاف پالمه
قافیه تنگ آمد و مدعی هم بیشمار
شغل و مقام است اولاف پالمه

نویسنده فرهنگ ایران

برگرفته از «اطلاعات نت»

این نوشتار بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است.      ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!