کجای من به دیکتاتور می ماند؟!* من تلخک بدبختی هستم که آمریکایی ها و انگلیسی ها و دیگر همپیمانان شان با دوز و کَلَک پایم را به سیاست کشاندند و با شیر کردنم به جنگ با خرس روسی واداشتند. چه می دانستم که پیامدش، جنگ برادرکشی اسلاوها با یکدیگر و این همه کشته و زمینگیر شده و زخمی خواهد بود؟ اینک هم نه راه پس دارم؛ نه راه پیش. من تلخک بدبختی بیش نیستم ... کاش همان روزهای نخست که سربازان روسی درست بالای سرم که در زیرزمین یکی از کاخ های «کی یف» پنهان شده و چون موش می لرزیدم، رژه می رفتند، مرا می گرفتند و به اینجا کشیده نمی شد؛ کاری که برای شان بسیار آسان بود؛ ولی به هر رو از بخت خوب یا بد، پوتین که شاید می خواست بزرگواری و «حُسن نیت»** اش را بِرُخ آمریکایی ها و انگلیسی ها بکشد و با کوته بینی می پنداشت که می تواند سر و ته درگیری را بهم دوخته آن را پایان بخشد، پیام مرا پدیرفت و به بندم نکشید. این نخستین باری بود که زمان خریدم؛ وگرنه، در بهترین گزینه شاید بخت کوچکی برای فرار از این آب و خاک داشتم و دست پشتیبانانم نیز در حنا نهاده می شد؛ بی آنکه بتوانند کاری کارستان انجام دهند.
از زبان بچه پرروی مزدور باخترزمین: ب. الف. بزرگمهر ۱۳ بهمن ماه ۱۴۰۳
* «کالین ژرژسکو»، سیاستمدار رومانیایی که پیروزی او در دور نخست گزینشِ مِهتَر جمهوری از سوی «دادگاه قانون اساسی» این کشور زیر پا نهاده شد، «ولادیمیر زلنسکی»، رهبر اوکراین را یک نیمچه دیکتاتور خواند که از برگزاری گزینش [مِهتَر جمهوری] می ترسد و پشت سر هم مردان جوان این کشور را به دوزخ درگیری می فرستد.
برگردان بندی از یک یادداشت برگرفته از «آرتی» به تاریخ ۱۳ بهمن ماه ۱۴۰۳ به یاری «گوگل» (با ویرایش، پارسی و اندک بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
** گزاره ای پوششی برای ماله کشیدن به ندانمکاری های بزرگ و نابخشودنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر