«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آذر ۱۲, چهارشنبه

من خود خدا هستم؛ خدایی که خود را نمی شناسد!


نوشته ی خوبی است و من نیز فرگام* های خود را از آن برمی گیرم:
«خندیدن یک نیایش است.
اگر بتوانی بخندی و بخندانی،
آموخته ای که چگونه نیایش کنی  ...
و تو
به آرامشی سترگ دست می یابی .
کسی می تواند بخندد و بخنداند
که خدا و بازی های روزگار را می شناسد.

شادی اگر بخش شود،
دو برابر می شود ...
غم اگر بخش شود، نیم می شود!

همیشه با دیگران بخندیم!
و هرگز به دیگران نخندیم!

آدم های خندان و شاد به خداوند مانند.

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

من یک خدانشناس هستم.

هم می توانم بخندم، هم بخندانم.

می دانم که اگر خود از ته دل کودکانه می خندم، کودک دلِ دیگری را نیز به خنده وامی دارم.

هم می توانم بگریم و هم بگریانم؛ گریه هایی ریشه گرفته از ژرفای هستی ام! با این همه، گریه هایم را برای خودم نگاه می دارم و با دیگری بخش نمی کنم؛ غبار غم و اندوه نمی پراکنم تا دلسوزی کسی را برانگیزاند. دلسوزی دیگری که بیش از آنچه به پندار درآید، مرا از درون می سوزاند و کوچکم می کند.

من خود خدا هستم؛ خدایی که خود را نیز نمی شناسد!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۲ آذر ماه ۱۳۹۳

پارسی نویسی:

* کاربرد واژه ی زیبای پارسی: «فرگام» (همانا «فرجام») را بجای واژه ی از ریشه عربی: «نتیجه» و نیز «فرگامیدن» (فرجامیدن) را بجای «نتیجه گرفتن» (نتیجه گیری) پیشنهاد می کنم. در «واژه نامه (اینترنتی) دهخدا»، کاربری، واژه ی «فرگام» را به آرشِ «فرخنده پی»، «دارای قدم نیک» و «خوش قدم» آورده که از دید من، چندان درست نیست:
پیشوند «فَر» همراه با واژه هایی چون «آورد»، «گشت» به آمیخته واژه های ساخته شده، آرشی تازه و پویاتر، چون «فرآورد» (یا «فرآورده») و «فرگشت» (تکامل) می دهد. همتراز این پیشوند در شاخه ی بنیادین بخش بزرگی از زبان های اروپاییِ ریشه گرفته از آلمانی کهن (ژرمن، گِرمان یا خِرمان)، واژه ی «فِر» («ver») است که به عنوان پیشوند، همان نقشی را در ساختن واژه های تازه بر دوش دارد که پیشوند «فَر» در زبان پارسی باستان بر دوش داشته و نشانه هایی از آن، خوشبختانه هنوز در پارسی کنونی برجای مانده است. به عنوان نمونه از پیوستن این پیشوند با ریشه ی واژه ی اندیشیدن («denken») در زمان گذشته ی آن (dacht) واژه ی «verdacht» یا به آرش «گمانِ بیجا یا ناجور» (سوء ظن) ساخته می شود.

نیک که بنگرید، نه تنها شیوه ی ساختن واژه های تازه از پیشوند و پسوند و چگونگی آرشی نو بخشیدن به آن، در شاخه ی بزرگ زبان های اروپایی با پارسی باستان یکی است که این واژه ها از ریشه ی زمان گذشته فعل ها ساخته شده و می شوند: «گشت» و «آورد» در نمونه های بالا از زبان پارسی و «dacht» از «denken» که نشانه ای روشن از همریشه بودن پارسی با هر پنج شاخه ی بنیادین زبان های اروپایی است و همه ی آن ها برخلاف آموزش های دانشگاهی ریشه گرفته از باخترزمین در کشور خودمان با نشانه های نیرومند انگاره ی چرندِ «مرکزگرایی اروپا» («Eurocentrism») که در دوره ی استعمار کهن خلق های آسیا و آفریقا، سازگار با انگاره های نژادپرستانه و بهره کشانه ی آن هنگام ساخته و پرداخته شده از زبان به خاک سپرده شده ی «سانسکریت» در هند ریشه گرفته، گسترش و دگرش یافته اند. رد همین واژه ی «فَر» را اگر دنبال کنیم به واژه ی «پر» هندی کهن می رسیم.

درباره ی همپیوندی های زبانی شاخه ی نامیده شده با برنام «زبان های هند و اروپایی» («Indo-European languages») یا باریک بینانه تر: «هند و گرمانیک» («Indo-Germanic languages») ، جُستارهای روشنگر و سودمند دیگری نیز هست که امیدوارم بختی برای نوشتن آن بیابم.  
         
ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ آذر ماه ۱۳۹۳
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!