«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

تندیس رهایی

نام این تندیس، «رهایی» است؛ در شهر فیلادلفیای ایالت پنسیلوانیای ایالات متحد (اتازونی) ساخته و در دیواری در مرکز شهر کار گذاشته شده است. شهر فیلادلفیا یکی از شهرهای بزرگ این کشور است که آسیب های بسیاری از بحران های کنونی اقتصادی ـ اجتماعی سرمایه داری امپریالیستی بر کالبد و چهره ی آن نقش بسته است:
خانه هایی رها شده، کوی ها و برزن هایی تهی از مردم و بی روح و بی خانمان هایی پناه برده به چادرها و کاروان هایی در گوشه و کنار شهر!

این تصویر را که دیدم با خود گفتم: این هم تندیس آن! آن یکی هنوز سرِ پاست؛ آن دو دیگر که هنوز نیمه جانی دارند و آن دیگری که شاید مانند مسیح پرواز به آن جهان را ـ گرچه بی بازگشتی دوباره ـ پی گرفته است!

ب. الف. بزرگمهر  ٢۷ اسپند ماه ١٣٩٠

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!