«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ دی ۱۱, سه‌شنبه

در این ولایت عوضی، هر چیزی آرش و مانشی واژگون خود یافته است ـ بازپخشش

در این ولایت عوضی با رهبری عوضی و سزاوار تیرباران، کمابیش هر چیزی آرش و مانشی واژگون خود یافته است؛ از آن میان، واژه های از ریشه عربی بکار رفته در نام وزارتخانه ی: «تعاون، کار و رفاه اجتماعی» که اگر آن را درست بنویسیم، اینچنین از آب درمی آید:
«وزارت [گسترش] ناسازگاری، بیکارگی و تنگدستی»! بخودی خود روشن است که برای چنان وزارتخانه هایی پوشالی، کاری جز این نمی ماند که هر از گاهی بجای گزارش بیلان کارهای انجام شده، آمارهای پسرفت بیرون بدهند یا پیش بینی های ناگوار از خود در کنند؛ مانند همین "وزارتخانه" که وزیر بیکاره ی آن بتازگی پیش بینی نموده که «... در اثر اعمال این تحریم‌های تازه، یک میلیون شغل در ایران تعطیل می‌شود.»۱ 

درباره ی سایر وزارتخانه ها و نهادهای یکی از دیگری پوشالی تر، بیکاره تر و دله دزدتر ولایت سگ مذهب نیز با همین واژگونی آرش ها و مانش ها و همراه با آن، جایگزینی ضدارزش ها بجای ارزش های راستین روبروییم. می گویید نه؟! این هم نمونه ای چشمگیر، شایان درنگ، خنده دار و نیز ریشخندآمیز از آن میان:
رییس «سازمان نابودی زیست بوم ایران» با نام ساختگی و دروغینِ «سازمان حفاظت محیط زیست» که از سر مهمان نوازی،۲ پروانه ی شکار برای شکارچیان پول و پله دار اروپایی و سایر جاها صادر می کند، چندی پیش در پاسخ به انتقادِ کنشگر زیست بوم مشهدی در زمینه ی شکار بی رویه ی جانوران و رویکردِ زشت و تبهکارانه ی «شکارفروشی» گفته بود:
«کارشناسان سازمان معتقدند قوچ پیر چندین برابر ماده‌ها آب می‌خورد و با توجه به بی‌آبی زیستگاه‌ها، شکار آن باعث می‌شود به ماده‌ها آب بیشتری برسد.»۳ اینکه این مسوول "پاکدست" رژیم، خود را پشت گفته ی بر زبان آمده یا نیامده ی «کارشناسان سازمان» پنهان می کند بجای خود؛ ولی تا جایی که از گزارشی دیگر بیاد می آورم، به «قوچ های نر» اشاره نموده بود که چون بیش از اندازه آب می خورند، بهتر است شکار شوند.۴ آن هنگام که سفسطه بازی این مردک را می خواندم، خنده ام گرفت و با خود گفتم:
کسی نبود به این مادربخطا بگوبد که چنین پدیده ای در کمابیش همه ی چهارپایان و پستانداران دیده می شود و اگر قرار بود، بر این پایه و به این بهانه، تنها گاوهای نر رهسپار کشتارگاه می شدند، شاید تو گوساله پا به جهان نمی گذاشتی!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ اَمرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/08/blog-post_18.html

پی نوشت:

۱ ـ «رادیو فردا»، ۱۳ اَمرداد ماه ۱۳۹۷

۲ ـ خدای نکرده، اندیشه ی ناروا بخود راه ندهید؛ وگرنه «مشغول ذَمّه» ی «ائمه اطهار» می شوید!

۳ ـ برگرفته از گزارش «کلانتری: قوچ‌‌های پیر زیاد آب می‌خورند، شکار شوند»، «خبرگزاری تسنیم» ۳۰ خرداد ماه ۱۳۹۷

۴ ـ اینکه گفته ی این نادانک دله دزد را با گردش قلم بهبود بخشیده و آرشی دیگر به آن داده اند یا براستی همین را گفته بر من روشن نیست؛ نادانکی که سال های سال، بودجه هایی کلان برای بهبود حوضه ی آبگیری دریاچه اورمیا (چیچستان) بجیب زد و هر از گاهی، آمار پسرفت و کاهش آب دریاچه از خود در کرد و فراموش ننمود تا بگوید: نیازمند گرفتن وام از اروپایی ها هستیم!

زیرنویس تصویر:

به تو چه من چه اندازه آب می خورم! بهانه از این بهتر نیافتی!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ اَمرداد ماه ۱۳۹۷

 

شما کژ می نشینید تا راست بگوزید و گناه آن را بگردن این یا آن استان بیفکنید

زمینه سازی و جای پایی برای فرار از پاسخگویی به ندانمکاری ها و تبهکاری های پیشِ رو

می گوید: ما کردها کژ می نشینیم؛ ولی راست حرف می زنیم (ویدئوی پیوست)؛* و من بی درنگ با خود می اندیشم: کردها بله؛ ولی شما کژ می نشینید تا راست بگوزید و گناه آن را هم بگردن مردم این یا آن استان افکنده و دست بالا که گند کار بیش تر در آمد، یک پس گردنی نمایشی به استاندارِ «خودیِ» پر و بال یافته به جایگاه «مِهتَر جمهور استان» خواهید زد تا به پندار خود کار را ماسمالی نموده، روی گند و گه بالا آمده ماله بکشید:
زمینه سازی و جای پایی برای فرار از پاسخگویی به ندانمکاری ها، دله دزدی ها و تبهکاری های در پیش برای خرموش هایی نوپا که در سنجش با کلان خرموش ها دست شان به کم تر جایی بند است و چون برخی «ساتراپ» های دوران باستان یا بدتر از آن ها ایلخانان خرد و کلان سده های میانی ناگزیر به کشیدن شیره ی بیش تری از جان توده های مردم و چپاول باز هم گسترده تر خاستگاه های استان خویش شوند؛ پاسخ به پرسشی درونی که چرا به استان ها بند کرده اند و اینک رویهمرفته روشن شد.

آن هنگام که نخستین گفتگو و ستیزه ی ساخته و پرداخته ی رسانه ای با آن مردک نادان: جلیلی را دیدم، واژه ی چاچولباز (شارلاتان) بذهنم دوید؛ ولی در کاربردِ آن دودل بودم. «ملیجک» نیز در پی آن آمد؛ بی هیچ دودلی و شد: «ملیجک چاچولباز» (یا چاچول زبان): فرنامی سزاوار این یکی تا ببینیم ...

ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ دی ماه ۱۴۰۳

* راستی در کردستان چه نامی روی کردهای مزدور رژیم دزدان اسلام پیشه نهاده بودند؟ بگمانم «جاش»، اگر درست به یاد داشته باشم. در سنندج و پیرامون آن بچشم و گوش خود شنیدم و دیدم توده ی مردم در کوچه و بازار شهر و یکی دو روستای دور و بر درباره ی آن ها می گفتند و با چه بیزاری  به آن ها می نگریستند.  ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ دی ماه ۱۴۰۳ 

***

حسین زاده، دستیار مهتر جمهور در زمینه ی گسترش روستایی و سامان های بی بهره ی کشور: «نباید یک ثانیه پروژه‌هایی که دولت چهاردهم شروع می‌کند، عقب بیفتد؛ چراکه مبنای کار این دولت صداقت و عمل به وعده‌هاست»

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ششم دی ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش و پارسی نویسی درخورِ نخستین گزاره از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

ویدئوی پیوست: شما کژ می نشینید تا راست بگوزید و گناه آن را بگردن این یا آن استان بیفکنید



درس ساده زیستی به پاپ با آبگوشت بُزباش! ـ بازپخشش

زیر عنوان «دعوت رسمی احمدی نژاد از پاپ: به ایران بیایید» از روزنامه ای نقل کرده که:
«رییس جمهوری اسلامی ایران در این دعوت نامه رسمی و مکتوب از پاپ خواسته است در راستای تقویت گفتگوی بین ادیان و مسلمانان و مسیحیان از ایران دیدار کند» از «گوگل پلاس»

می نویسم:
نه! دعوتش کرده، ساده زیستی یادش بده! باهاش مثل اوومورالس و چاوز سر سفره ی فقیرانه بشینه، آبگوشت بزباش به خوردش بده؛ خبرنگارا هم چپ و راست عکس بندازن، بزنن تو روزنامه ها!

پدر مردم و درآوردن این ساده زیست های دروغگو و فریبکار!

ب. الف. بزرگمهر   ١٢ دی ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/01/blog-post_962.html

پی افزوده:

یادم افتاد که آبگوشت بُزباش هم دیگر آنچنان فقیرانه نیست!   ب. الف. بزرگمهر

سگ تان را هم اگر همراه آورده بودید ...

سگ تان را هم اگر همراه آورده بودید، همینگونه چون بُزِ اَخوَش برایش سر می جنباندیم* تا ما را به یک واغ یا زوزه ای از جان و دل مهمان کند؛ می گویید نه، از نماینده ی سیاسی مان در اینجا و خانه زاد خودتان بپرسید تا برای تان بگوید.

از زبان آن مرده ای قجری از گور برخاسته و به پابوس آمده:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ دی ماه ۱۴۰۳

* گفتگوی وزیر «صمت» با پوتین در گوشه ای از «همایش باهماد اختسادی اوراسیا» (اتحادیه اقتصادی اوراسیا)

اَتابک [مرده ای قجری از گور برخاسته؟] در گوشه ای از (حاشیه) «همایش باهماد اختسادی اوراسیا» (اجلاس اتحادیه اقتصادی اوراسیا) در سن‌پترزبورگ با ولادیمیر پوتین، مِهتَر ‌جمهور روسیه دیدار و درباره ی گسترش (توسعه) همکاری‌ها در کالبد (قالب)آن باهماد گفتگویی دوسویه (دوجانبه) داشت.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ششم دی ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

ویدئوی پیوست:  سگ تان را هم اگر همراه آورده بودید


به پسر به این نازنینی می آید آدمکش باشد؟

می بینید چه پسرِ تَرگل وَرگلی است؟ به پسر به این نازنینی می آید آدمکش باشد؟ «نَمالیا» بمیرد، من که باور نمی کنم.

از زبان لات بی همه چیز «یانکی»:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ دی ماه ۱۴۰۳



۱۴۰۳ دی ۱۰, دوشنبه

قوچعلی! برو کار میکن مگو چیست کار

قوچعلی ببین؛ این ها گفته های مهتر خیمه و خرگاه تان در «نشست توسعه عدالت در فضای آموزشی با مشارکت مردم» است:
«الان که رئیس جمهور هستم هم حاضرم کارگری کنم و افتخار می‌کنم که این کار را انجام دهم. اینطور نیست که بگویم شما کار کنید و ما بعد می‌آییم؛ اول خودم می‌روم؛ شما هم بیایید.» (برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا» ششم دی ماه ۱۴۰۳)

آن کون گنده را بلند کن و پیشگام شو تا سرمشقی برای دیگر خرموش های ریز و درشت پروار شده باشد. برای شکم صاحب مرده ات هم خوب است؛ آسوده تر می رینی و بدرد یبوست ناصرالدین شاهی که تنقیه شدن را هم خوش نداشت، دچار نمی شوی. وخی! وخی! «برو کار میکن، مگو چیست کار»! بهتر از تمرگیدن و شکم پر کردن و توی سر خود زدن است؛ هم اکنون، کسی تلنگری هم به تو نخواهد زد؛ تنها باید کمی بیش تر هوای کونت را داشته باشی که انگشت کسی خدای نکرده راهی آنجا نشود؛ «دشمنان» هر جای سوداگران و مفتخواران را نشانه گرفته باشند، تو باید هوای همین یکجا را داشته باشی. افزون بر این، نه بالاتر از سواد آخوندی ناچیزت سخن بگو و نه پا در جای پای کارپردازِ کاردپزشک پرچانه بگذار. وخی! وخی!

ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۴۰۳

حسن خمینی: خدا نکند پرچم بیفتد! آنگاه رفقای دیروز هم سنگ می‌زنند

حسن خمینی در دیدار شورای مرکزی حزب موتلفه:
خدا نکند پرچم بیفتد! آنگاه رفقای دیروز هم سنگ می‌زنند. در این شرایط چه باید کرد؟!

نباید به دروغ بگوییم وضع خوب است؛ اما باید بگوییم ما می توانیم از این وضعیت پله‌ای برای حرکت رو به جلو بسازیم؛ هزار مشکل داشته ایم، اما می توانیم. امروز مهم ترین نقطه هدف در ملت ما امید است. اگر امید ما [را] بکشند، ما مرده ایم. هر ملتی با امید زنده است. در طول یک مسیر، عصبانیت و ناراحتی هست؛ اما انسان سریعا باید توانایی خود را بازآفرینی کند. دشمنان امید مردم را هدف گرفته اند؛ اما در عین حال بر اشتباهات هم نباید چشم بست. اشتباه حکومت های حزبی در شوروی کمونیستی همین نقطه بود که اشتباهات خود را توجیه می کردند. کسانی که در سطح ملی یا حزبی کار جمعی می کنند، نباید بر روش ها اصرار کنند. روش ها ممکن است اشتباه باشد؛ فقط آرمان هاست که تغییر نمی‌کند. باید از مجموعه خرد جمعی کشور استفاده کرد تا این حرکت تداوم یابد.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ششم دی ماه ۱۴۰۳

تا حق خود نگیریم، واپس نمی نشینیم!

درود بر شما که هنوز تاژهایی از گل های سرسبز بهاری بر سر دارید

کم و بیش هر روز چگونگی روند پرخاش های خیابانی رسته های گوناگون کارگران و دیگر زحمتکشان بویژه آن ها که زبانزدِ «دود از کُنده برمی خیزد» را در گفتار و کردار سرسختانه ی خویش سبز کرده اند، پی می گیرم؛ آماج سخنم بگمانم روشن باشد: زنان و مردانی چون خودم پا به سن نهاده و بازنشسته که بیش از همه یَخِه ی رژیم تبهکار و ایران بربادده ای خرموش پرور را گرفته و می گیرند؛ امروز به آرنگِ زیر که در یکی از گردهمایی های بازنشستگان اهواز سر داده شده، برخوردم که خرسندیم را برانگیخت:
«تا حق خود نگیریم    عقب نمی نشینیم» آرنگی نیرومند و سرسختانه که ناخودآگاه آرنگِ نه چندان خوشایندِ «عزا عزاست امروز ، روز عزاست امروز ، جامعه ی کارگری رو به فناست امروز» که چندی پیش از سوی گروهی از کارگران نفت و گاز جنوب سر داده شده بود را به یادم آورد و با خود گفتم:
اینگونه باید گفت؛ اینگونه باید ایستاد، اینگونه باید بود ... با همه ی فشار جانفرسا و خردکننده ای که بی هیچ گمان و گفتگو برای این گروه از جوانان پا به سن نهاده که هنوز تاژهایی از گل های سرسبز بهاری بر سر دارند،۱ سنگین تر از آن گروه رویهمرفته جوانی است که در آن ویدئو دیده می شد؛۲ گرچه خرده ای نیز بر آن ها نمی گیرم و نمی توانم بگیرم. هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...

ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۴۰۳

پی نوشت: 

۱ ـ برگرفته از سروده ای زیبا از «آلفونس دُ لامارتین»:
... درختانی که هنوز تاژهایی از گل های سرسبز بهاری بر سر دارید

۲ ـ گنجانده شده در یادداشت زیر:
«یکباره بگو تا خرخره در مرداب فرورفته ایم و خودت را آسوده کن!»  ب. الف. بزرگمهر   سوم دی ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/12/blog-post_76.html

کم تر ورجه وورجه کن! آقا آمد ... ـ بازپخشش

کم تر ورجه وورجه کن و سر و صدا راه بینداز! آقا آمد ...

خدای نکرده یک سنگریزه از زیر سُمّت توی سر آقا بخورد، واویلا!

ب. الف. بزرگمهر    هفتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/04/blog-post_81.html



دور از ذهن نیست که برادران مکتبی نیز پیشاب خویش را بر آن افزوده باشند ...

دور از ذهن نیست که برادران مکتبی نیز پیشاب خویش را بر آن افزوده باشند* تا فرآوری سوخت بحول قوه ی الهی هر چه بیش تر افزایش یابد.

ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۴۰۳

* برای افزایش تولید سوخت، کیفیت آن را کاهش دادند

محسن قدیری، مدیرعامل اسبق پالایشگاه اصفهان:
کاهش کیفیت سوخت به دلیل افزایش تولید است؛ در واقع دولت مقصر اصلی آلودگی هواست؛ زیرا در پالایشگاه‌ها شاهد تولید بنزین با اکتان ۸۶ هستیم و در حال حاضر، شاهد افزودن نفت سفید به گازوئیل برای افزایش میزان سوخت تولیدی هستیم.

برگرفته از «تلگرام»   دهم دی ماه ۱۴۰۳

ویدئوی پیوست: دور از ذهن نیست که برادران مکتبی نیز پیشاب خویش را بر آن افزوده باشند



پرسشی موشکافانه

علت و معلول تورم      

بزودی مذاکرات دستمزد شروع خواهد شد و‌ مثل هر سال چپ و راست می گویند، افزایش مزد علت‌ و عامل تورم است؛ یعنی معتقدند که افزایش مزد منجر به تحریک تقاضا می‌شود و تحریک تقاضا باعث افزایش قیمت‌ها؛ اما همین ها در اعتراض به مالیات بر عایدی سرمایه می‌گویند، افزایش سرسام‌آور قیمت ملک معلول تورم است. چطوری است که ۷۵٪ تقاضای غیرمصرفی و سرمایه‌ای در بازار املاک و مستغلات باعث افزایش قیمت‌ها نمی‌شود، ولی اگر کارگری یک کیلو گوشت یا یک قالب پنیر اضافه‌تر بخرد، عامل تورم است؟

مزدی که به اندازه نصف سبد معیشت شده، چطور عامل تورم است؛ اما سوداگری املاک و مستغلات معلول تورم؟

محسن فرخ نام

 برگرفته از «تلگرام»   دهم دی ماه ۱۴۰۳

دانسته از ویرایش و پارسی نویسی آن خودداری ورزیده و به ویرایشی اندک در نشانه گذاری ها بسنده نمودم. برنام بوم نیز از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر   دهم دی ماه ۱۴۰۳  

۱۴۰۳ دی ۹, یکشنبه

مگر نمی بینی برادرِ گوسپندت از همان آب می آشامد؟! ـ بازپخشش

آهای کُرّه بز بیا پایین ببینم! شکمت سیر شده، آب دیده و می خواهی بشاشی؟ مگر نمی بینی برادرِ گوسپندت از همان آب می آشامد؟!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ آبان ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/11/blog-post_76.html



اگر بدانیم حساب و کتابی هست، دروغ سر هم نمی کنیم

«اگر بدانیم که حساب و کتابی هست، خیلی از کارها را نمی‌کنیم؛»* از همه برجسته تر که مادر هر گونه بیماری و تبهکاری است، دروغ نمی گوییم. ما باید در این زمینه، رهبر عظیم الشأن را نمونه و سرمشق بگیریم:
آیا تاکنون دیده اید، یک دروغ از دهان مبارک و میمون شان بیرون آمده باشد؟ نه والله! ما که بگوش مان نخورده است.

دنباله ی پرچانگی از زبان «ملیجک» یا همانا «جناب نهج البلاغه»:  ب. الف. بزرگمهر   نهم دی ماه ۱۴۰۳

... و یک پرسش از «جناب نهج البلاغه»:
می توانی دستکم برای خود روشن کنی و چنانچه دل آن را داشته باشی، بر زبان بیاوری که بسیاری از نیروهای با گرایش چپ کشورمان از گذشته ای دور تاکنون بویژه دوران پیشرفت های تاریخی در همه ی زمینه ها برهبری حزب توده ایران از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ خورشیدی با آنکه به حساب و کتابی آن جهانی نیز باور نداشتند بگونه ای نسنجیدنی با اسلام پناهان ـ و در اینجا آماج سخنم توده های مردم دیندار با باورهای پاک و بی آلایش شان نیست ـ دست و دل پاکیزه تر بودند؟ آدم هایی پاکیزه و بیدار که پندار نیک را به گفتار نیک آورده و بکرداری نبک می رساندند. امیدوارم که نگویی: نه، چنین نیست؛ نمودها و گواهی های بیشماری، حتا از زبان کسانی ناهمداستان با راه و روش آن ها هست؛ و چنانچه  از دینداران راستین کهنسالی نیز که با آن ها برخورد داشته اند، بپرسی همین را خواهی شنید. آن ها نه آماج های سودجویانه در سر داشته و دارند؛ نه چپ و راست دروغ بافته و می بافند؛ نه فریب و نیرنگی در کارشان بود و هست.

رژیم پلیدی که تو کارپرداز خیمه و خرگاهش هستی با آن ها چه کرد و چه به روز میلیون ها توده ی مردمی که انقلاب توده ای و هنوز چادر گند و گه اسلام انگلیسی ـ آمریکایی روی سرش گرانبار نشده، روی دوش آن ها به پیروزی سیاسی رسید، آورد؟ گفته ای به مردم ـ کدام گونه اش بماند ـ دروغ نخواهی گفت؛ ولی آیا رنگ و روغن زدن به رژیمی دزدسالار و کوشش برای بزک کردن چهره ی پلید و ننگینش، خود دروغ و فریبی بزرگ نیست؟

ب. الف. بزرگمهر   نهم دی ماه ۱۴۰۳

* امکان ندارد بر اساس عدالت و انصاف برخورد کنیم و مردم از ما دور شوند

رئیس جمهور در سی‌ویکمین اجلاس سراسری نماز:
ـ نسل جوان حرف را ما امر و نهی نمی‌پذیرد و می‌خواهد بفهمد که ما چرا این کار را انجام می‌دهیم.

ـ من با اعتقاد است که این حرف‌ها را می‌زنم؛ نه برای اینکه در روز قیامت ثوابی به من بدهند یا نه. نماز باید در لحظه لحظه زندگی جاری و ساری شود؛ برای زندگی و امروز کاربرد دارد.

ـ اگر بدانیم که حساب و کتابی هست، خیلی از کارها را نمی‌کنیم.

ـ امیدوارم که خداوند کمک کند تا زبانی گویاتر، معنی‌دارتر و مفهومی بلندتر پیدا کنیم برای گفتگو با نسل جوان که این روزها به سادگی حرف‌های ما را قبول ندارند.

ـ اقامه نماز یعنی پیاده کردن آن چیزهایی که خداوند در قرآن فرموده و ما وظیفه داریم آنرا برپا کنیم.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»  پنجم دی ماه ۱۴۰۳ (با اندک ویرایش درخور تنها در نشانه گذاری ها از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

 

ویدئوی پیوست: اگر بدانیم حساب و کتابی هست، دروغ سر هم نمی کنیم



علوم انسانی در کشور به‌روز نیست؛ علوم حیوانی چرا ...

«علوم انسانی در کشور به‌روز نیست؛»* علوم حیوانی چرا و از بروز بودن فراتر رفته و آینده را نیز دربرمی گیرد. همینکه «ما همچنان در پی امور منسوخ شده حرکت می‌کنیم»،* خود گویای این هستینگیِ تلخ است.

ب. الف. بزرگمهر   نهم دی ماه ۱۴۰۳

* وزیر علوم: علوم انسانی در کشور به‌روز نیست

وزیر [جانِ ننه اش:] «علوم، تحقیقات و فناوری» گفت:
علوم انسانی در کشور به‌روز نیست؛ بسیاری از نظریه‌ها در این حوزه منسوخ شده‌اند؛ ولی ما همچنان در پی امور منسوخ شده حرکت می‌کنیم.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»  سوم دی ماه ۱۴۰۳

زنان نباید با نوای بلند بگوزند؛ علی الخصوص چنانچه آهنگین باشد ...

فرمان هنوز در نشده ی رهبر:
زنان نباید با نوای بلند بگوزند؛ علی الخصوص چنانچه آهنگین باشد و خدای نکرده، مرد همسایه را حالی به حالی کند. چُرت الله هم پاره می شود.

ب. الف. بزرگمهر   نهم دی ماه ۱۴۰۳

فرمان رهبر طالبان در مورد احداث پنجره ساختمان‌ها: زنان نباید دیده شوند

هبت‌الله آخوندزاده، رهبر طالبان، روز شنبه هشتم دی در یک فرمان ۵ ماده‌ای در مورد نحوه‌ کار گذاشته شدن پنجره در ساختمان‌ها گفت که زنان هنگام آشپزی و نشست و برخاست نباید از پنجره‌ خانه‌ همسایه دیده شوند.

در ماده‌ نخست فرمان هبت‌الله آخوندزاده آمده است که اگر شخصی می‌خواهد ساختمانی بسازد و به فاصله‌ یک راه از آن، ساختمان دیگری وجود دارد، این شخص نمی‌تواند «پنجره‌ ساختمانش را به سمت آشپزخانه، چاه آب و یا محلی که معمولا زنان می‌نشینند و دیده می‌شوند»، بگذارد.

رهبر طالبان در ماده‌ دوم فرمان خود گفته است که اگر کسی پنجره‌ خانه‌اش را به سمت خانه‌ همسایه گذاشته است، باید دیوار بلندی به اندازه‌ قد انسان در مقابل آن بسازد یا به نحوه دیگری «ضرر» را از همسایه دفع کند.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   نهم دی ماه ۱۴۰۳

آمدی نسازی ها! چچوری من جنسیتم را کنار بگذارم ...

آمدی نسازی ها! چچوری من جنسیتم را کنار بگذارم، وختی که درست پشت سرم یک قُلتَشَن* به ریسمان الهی چنگ زده و هِن و هِنَش را پشتِ گوشم می شنوم؟!

از زبان «خاله خان باجی نظام»: ب. الف. بزرگمهر   نهم دی ماه ۱۴۰۳

* کژذیسه شده ی آمیخته واژه ی «کولدوچن» (کول+دو+چند) به آرش آدمی چهارشانه (پیشنهاد از دید من نیز درست کاربری در یکی از واژه نامه ها) یا با اندک چشم پوشی: «گردن کلفت»

***

نعمت خدا یعنی اینکه قبایل و قومیت و جنسیت را کنار بگذاریم و همه به ریسمان الهی چنگ بزنیم.

از پرچانگی های «ملیجک نظام» در «نشست سراسری نماز در بجنورد»

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»  پنجم دی ماه ۱۴۰۳

۱۴۰۳ دی ۸, شنبه

سازگاری واژگون

ـ آقای رییس چگونه در دوره ای کوتاه نرخ باسوادی تا این اندازه بالا رفت؟ آیا پیامد روی کار آمدن رییس جمهور کاردپزشک مان است؟

ـ سرراست نه! ولی شاید ناسرراست روی کار آمدن ایشان نیز تاثیر داشته است؛ ولی برجسته ترین شوند آن، نرخ مرگ و میر بالا در پا به سن نهاده ها و تنگدستی بیش ترشان نسبت به سایر گروه های اجتماعی است که هیچ جا به آن ها بخاطر بیسوادی کار نمی دهند و زودتر و با شمار بیش تری چون برگ خزان فرو ریخته و جان می سپارند. بدین سان، شمار بیسوادان در این دوره اگر بیش تر نشده باشد، کم تر نیز نشده است؛ ولی آمار باسوادها در «تناسبی معکوس» بالا رفته که به هر رو برای خشنودی خدا و مقام معظم رهبری باید آن را پیشرفت بشمار آورد.

ب. الف. بزرگمهر   هشتم دی ماه ۱۴۰۳ 

***

نرخ باسوادی در کشور ۹۶ درصد شد

رئیس سازمان نهضت سوادآموزی گفت: حدود ۹۶ درصد افراد در گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال با سواد و ۴ درصد بی‌سواد هستند.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   دوم دی ماه ۱۴۰۳

آیا این سخنان و پوزش خواهی «ملیجک» برای فاتی تنبان می شود؟

بدون سمتگیری اختسادی ـ هازمانی درست و درمان، هر کار نیکی هم که به انجام برسانید، آب در هاون کوبیدن خواهد بود؟  

خاله خان باجی! خوب که چه؟۱ گیریم چنین باشد که می گویی؛ ولی آیا این سخنان و پوزش خواهی «ملیجک» که روشن نیست از کدام مردم پوزش خواسته، برای فاتی تنبان می شود؟ از مردمِ برق دزد دست اندر کار رمزارز بگو! از نفت گزافی که مردمی نفتخوار هر روز آن را بالا می کشند و کسی هم نمی تواند به آن ها بگوید بالای چشم تان ابروست بگو! از هزاران درد بی درمان، نانی که از سفره ی توده های میلیونی مردمی ناتوان شده پر کشیده، بگو! آیا کمی هم شده با خود اندیشیدید که بدون سمتگیری اختسادی ـ هازمانی درست و درمان، هر کار نیکی هم که به انجام برسانید، آب در هاون کوبیدن خواهد بود؟۲ نمونه ای از «نخستین گام در سمتگیری درست اختسادی ـ هازمانی بسود توده های مردم و نیرو گرفتن اختسادی ملی» پس از شکست رژیم راستگرای برزیل و دوباره روی کار آمدن «لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا» را نیز یادآور می شوم که نمی دانم کار را چگونه پیش برده و تا چه اندازه در پیگیری آن کامیاب بوده اند:
لولا جلوی خصوصی شدن شرکت های دولتی برزیل را گرفت.

تارنگاشت برزیلی «جی ۱» امروز گزارش داد که مِهتَرِ‌ جمهوری تازه بازگشته ی برزیل: «لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا» برنامه‌های فروش هشت کلان شرکت دولتی از آن میان «شرکت نفت پترولئو برازیلیرو»، بیش تر نامور به «پتروبراس» را از میان برداشت. کنار نهادن شرکت های دولتی از سیاهه ی فروش دارایی های دولتی (دستپخت دولت راستگرا و تبهکار پیشین)، یکی از نخستین کارهای وی بشمار می آید. وی گفت:
«بانک های دولتی و شرکت های نفتی بزرگ مانند پتروبراس نخشی کلیدی" در چرخه اختسادی تازه بر دوش خواهند داشت.»۳ (بنیاد داده ها برگرفته از «آرتی»  ۱۳ دی ماه ۱۴۰۱)

نکته ی برجسته ی دیگری را نیز برای «ملیجک» که چشم به آن سوی شاخاب پارس دارد و دیگرانی که همیشه مرغ همسایه برای شان غاز است و از آن میان، نمونه هایی چون مالزی چشم شان را گرفته و می پندارند که خواهند توانست به یاری «یانکی» ها، انگلیس و برخی دیگر کشورها همان راه رویش اختسادی را پی گیرند، یادآور می شوم که پیش تر نیز درباره ی آن نوشته ام:
در کشوری که انقلاب توده ای بسیار بزرگی در آن رخ داده، نمی توان چنان راه های رویشی بر بنیاد «رِفُرم» و بهبودهای اختسادی ـ هازمانی در چارچوب ساختار اختسادی دست نخورده ی پیشین را به پیش برد و به سرانجامی شایسته رساند؛ اگر چنین کاری شدنی بود، در همان دوره ی کارپردازی «اُم الفساد والمفسدین»: اکبر نوقی بهرمانی (نامور به نام ساختگی «هاشمی رفسنجانی») شده بود. این نیز بماند که نه جنان اختسادهایی، زمینه ی استواری برای پیشرفت در کشورهای خود پدید آورده و بخش بزرگی از آنچه درباره شان گفته شده و می شود، آوازه گری های رسانه های امپریالیستی و نوچه های آن بوده و همچنان هست؛ و نه در میهن بخت برگشته مان ـ تا اندازه ای به همان شَوَند ـ  پیشرفتی حتا در چارچوب رِفُرمیستی آن به انجام رسیده است.

اگر ریگی به کفش نداشته باشید، ملیجک بازی و چاچول زبانی را کنار می نهید و بزبان گوش آشنای خودتان، راست و حسینی با تبهکاری های گسترده ی اختسادی و سیاسی و اینا بزبان آن چلاغعلی نادان که در اینجا به آرش بسیاری چیزهای دیگر است به نبرد برمی خیزید یا چنانچه توان آن را ندارید، رُک و پوست کنده، هستینگی (واقعیت) آنچه می بینید را برای توده های انبوه مردم بازگفته، کناره می گیرید. به شما دستینه (امضاء) می دهم که همین توده ها که مشتی خرموش دستِکم شان می گیرند به اندازه ای از هوشمندی برخوردارند که کوچک ترین گام درست را می بینند و به پشتیبانی آن پا به میدان می نهند. دیگر خود دانید: این گوی و این میدان!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم دی ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ مهاجرانی: پزشکیان نخستین رئیس جمهوری است که از مردم عذرخواهی کرد

سخنگوی دولت با اشاره به عذرخواهی رئیس دولت چهاردهم از مردم بخاطر ناترازی های انرژی در کشور، گفت: برای نخستین بار در تاریخ نظام جمهوری اسلامی ایران بود که دکتر پزشکیان به عنوان رئیس‌جمهور از مردم عذرخواهی کرد، این اتفاقی مهم و نشان از بزرگی درون آدمی است.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»  سوم دی ماه ۱۴۰۳

۲ ـ «... سخن بر سر چشم و ابروی اقتصاد ایران نیست؛ سخن حتا بر سر دادن الگوی اقتصادی شایسته نیز در پله ی نخست نیست؛ سخن بر سر سمتگیری اقتصادی ـ اجتماعی است. نخست و پیش از هر کاری باید روشن نمود که به کدام سو باید سمتگیری نمود! آیا این سمتگیری، بسوی اقتصادی برنامه ریزی شده و هدفمند بسود زحمتکشان و توده های سترگ میلیونی مردم است یا تنها در چارچوب تنگ منافع سرمایه داری بازرگانی و دلالی و سوداگری است؟ باید حتا به گذشته برگشت و زمینه های اقتصادی ـ اجتماعی انقلاب را بررسی و بازبینی نمود. آیا راهی که بویژه از دوره ی ریاست جمهوری رفسنجانی به این سو پیش گرفته شد، همان سیاستی نیست که در دوره ی شاه گوربگورشده دنبال می شد؟ پاسخ آن بیگمان آری است و نیازی به اقتصاددان بودن نیز نیست که آن را دریابی. سپس باید از خود بپرسی، اگر چنین است، پس برای چه انقلاب شد؟! آیا تنها برای اینکه چادری به روی آنچه بود کشیده شود تا مثلن اسلامی شود؟! می بینید که اینگونه نیست. پس از پاسخ درست به این پرسش است که باید طرح های آمایش ملی ریخت؛ الگوی اقتصادی ساخت و ...؛ وگرنه همه ی ادعاها و حتا انتقادهایی که به خرده ریزها می پردازد و کار را برپایه علمی استوار نمی کند، راه به جایی نمی برد.»

برگرفته از یادداشتِ «سخن تنها بر سرِ خورد و بُرد سرمایه نیست؛ سخن بر سرِ خواری و سرافکندگی ملّی است!»  ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/04/blog-post_4752.html

همچنین گنجانده شده در یادداشت زیر که «... برخی از دست اندرکاران آگاه تر را به اندیشیدن بیش تر وادارد تا شاید به چرایی بن بستِ راه پیموده شده، از آن میان به سپارش و دستورِ «صندوق جهانی پول» و «بانک جهانی» که کار را به روز و روزگار بیم برانگیز کنونی از هر سویه کشانده و پیگیری آن به فروپاشی ایران زمین و گسست پیوندهای تاریخی دیرینه ی خلق های باشنده در این آب و خاک خواهد انجامید، پی برده و اندیشناک شوند.»

«سخنانی نه چندان نادرست؛ ولی نارسا در چگونگی سمتگیری اختسادی ـ هازمانی»  ب. الف. بزرگمهر   سوم دی ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/12/blog-post_47.html

۳ ـ نخستین گام در سمتگیری درست اختسادی ـ هازمانی بسود توده های مردم و نیرو گرفتن اختسادی ملی برداشته شد؛ به پیش لولا! به پیش برزیل!

لولا جلوی خصوصی شدن شرکت های دولتی برزیل را گرفت.

تارنگاشت برزیلی «جی ۱» امروز گزارش داد که مِهتَرِ‌ جمهوری تازه بازگشته ی برزیل: «لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا» برنامه‌های فروش هشت کلان شرکت دولتی از آن میان «شرکت نفت پترولئو برازیلیرو»، بیش تر نامور به «پتروبراس» را از میان برداشت. کنار نهادن شرکت های دولتی از سیاهه ی فروش دارایی های دولتی (دستپخت دولت راستگرا و تبهکار پیشین)، یکی از نخستین کارهای وی بشمار می آید. وی گفت:
«بانک های دولتی و شرکت های نفتی بزرگ مانند پتروبراس نخشی کلیدی" در چرخه اختسادی تازه بر دوش خواهند داشت.» (بنیاد داده ها برگرفته از «آرتی»  ۱۳ دی ماه ۱۴۰۱)

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ دی ماه ۱۴۰۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/01/blog-post_68.html

... خوراک نیمروز لایه های کم درآمد اجتماعی در شهرها بود، بیشرف! ـ بازپخشش

در گذشته ای دورتر، خوراک نیمروز لایه های کم درآمد اجتماعی در شهرها بود، بیشرف!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ تیر ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/07/blog-post_31.html

برای سنگ به شیطان زدن به مکه نرو ... ـ بازپخشش

روی سخن آن زنده یاد با تو ملیجکِ «نهج البلاغه» خوان هم بود و همچنان هست؛ آوای وی همچنان در هوا خیز بر می دارد و کسی چه می داند، شاید روانِ شادابش پیرامون تان گاهی بال می زند:
«برای اینکه به یک پست خوبتر برسی
ملاک،
حفظ دو تا سوره با روانخوانیست»

ب. الف. بزرگمهر   هشتم دی ماه ۱۴۰۳ 

***

 دلش خوش است که این شهر، شهر قرآنیست
و دین مردم این منطقه، مسلمانیست

توریست خیزترین جای زمين، خاك ایران است
که میزبان پناهندگان افغانیست

نمازخانه فراوان، نمازخوان اندک
تعجب من از این داغ های پیشانی است

سرایدار اداره لیسانس تاریخ است
رییس، دیپلمه از رشته های غیرِ انسانیست

برای اینکه به یک پست خوبتر برسی
ملاک، حفظ دو تا سوره با روانخوانیست

و طرحهای زمین خورده، علّتش این است
که کاراکثر مسوول ها سخنرانیست

دوباره حاج فلانی به مکه خواهد رفت
علاج پول اضافیش، مکه درمانیست

همیشه مثل گداها لباس می پوشد
برای اینکه بگوید که وضع بحرانیست

اگرچه خانه اش از بافت های فرسودست
ولی برای حسینیه ساختن، بانیست

برای سنگ به شیطان زدن به مکه نرو
بزن به آینه با سنگ، سنگ مجانيست ...

زنده یاد سيمين بهبهانى

از «گوگل پلاس». برنام را از متن سروده برگزیده ام.    ب. الف. بزرگمهر

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/10/blog-post_66.html

دور بر ندار عمو جان! ـ بازپخشش

دور بر ندار عمو جان! راه دوری نخواهی رفت ...

ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ شهریور ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/09/blog-post_70.html



برای چه و به چه انگیزه ای می نویسیم؟ ـ بازپخشش

آیا همه ی ابزارهای بایسته برای کار را در دست داریم؟
آیا به دانش و بینش درخور، ساز و برگ یافته ایم؟


یکی از تفاوت های بزرگ آدمی با جانوران، حتا برترین راسته های پستانداران در درخت تکامل چون شمپانزه و گوریل در آن است که جانور در بهترین حالت، حتا در "ساخت" لانه و آشیانه ی خود کاری بیش از گردآوری انجام نمی دهد؛ در حالی که آدمی، ابزارساز است.

*** 

خانم یا احتمالا بیشتر آقایی که پشت نام «گزنه شب تاب» خود را پنهان نموده، برای من و شماری دیگر از آدم ها و تارنگاشت ها، پیوند (لینک) نوشتاری با عنوان «مقاله جدید دکتر ...» را فرستاده است. متن نامه ی وی چنین است:
«گزنه با امیدواری و اطمینان به پیروزی حقیقت و عدالت، از همه صاحبان آدرس این ایمیلها ملتمسانه تقاضا می کند به آدرس زیر سر بزنند و مطالعه آن را حتی الامکان، به همگان، علی الخصوص، به چپهای دمکرات، نواندیش، مبارزان دمکراسی خواهی و حقوق بشری توصیه کنند. سپاس».

توجهم جلب می شود و با خود می اندیشم:
چرا چنین لابه کنان و علی الخصوص (به زبان پارسی کمی بهتر: بویژه) برای ...؟!

به نشانی داده شده سری می زنم. نوشتار بلندبالایی است درباره سازمان اطلاعات و جاسوسی ایالات متحده (CIA). با شتاب نوشتار را یکبار می خوانم. بطور عمده، یادآوری کارهایی است که این سازمان اهریمنی از هنگام پیدایش خود تاکنون در کشورهای گوناگون و از آن میان در کشور ما به انجام رسانده و سیاهه ی بلندبالایی از نام های هنرمندان و آدم های سرشناس دوران های گوناگون که برای این سازمان کار می کرده یا با آن همکاری می نموده اند را نیز در آن می توان یافت؛ بی هیچ یادآوری سرچشمه ها و خاستگاه های نوشتار که برای یک کار پژوهشی، شایسته و بایسته است!

با خود می اندیشم:
خوب! شاید برای کسی که چیزی از این سازمان و کارهایش نمی دانسته، گردآوری خوبی باشد و البته اینجا و آنجا چند نکته ای جالب نیز دربر دارد که لابلای آنهمه واگویی، کم و بیش گم شده است؛ ولی آیا بیش از آن چیزی دربر دارد؟ بله. البته کمی فلفل توده ستیزی نیز آنجا که به کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ پرداخته و برخی پرگویی های روشنفکرانه!

آیا باید آن را روایتی از «سیا» دانست یا خود آقای دکتر که بی گفتگو به جبهه ی گسترده و ناهماهنگ توده ای ستیزان وابسته است، چنین می گوید؟! آیا چنین نوشتاری را حتا یک جمعبندی ساده می توان نام نهاد؟ چه پیامی دارد؟ و چه نتیجه ای می خواهد بگیرد، جز آنکه بگوید سازمان «سیا» در همه جا و میان همه ی گروه های اجتماعی نفوذ می کند و مامورین آن در پوشش های گوناگون فرهنگی و ... همه جا هستند؟! آدم از خود می پرسد:
این همه روده درازی برای چنین نتیجه گیری پیشاپیش روشنی؟! روشن است که یک سازمان جاسوسی باید اینگونه عمل کند و گماشتگانش زیر پوشش های گوناگون کار کنند؛ وگرنه که نام آن را سازمان جاسوسی نمی گذارند!!!

در دوران رژیم ستمشاهی درباره نیروی سازمان اطلاعات و امنیت آن (ساواک) چنان از سوی خود این سازمان گزافه گویی شده بود که جمله ای کم و بیش مانند «آدم به برادرش هم نمی تواند اعتماد کند» زبانزد برخی که کم نیز نبودند، شده بود. پس از سرنگونی آن رژیم، اندک اسناد و مدارک به دست آمده۱ نشان داد که نه تنها درباره ی نیروی این سازمان دوزخی بزرگنمایی شده بود که حتا درون آن نیز دسته بندی هایی که گاه بر ضد یکدیگر کار می نمودند، هستی داشته است. گردآوری "تحلیلگر" نیز با آنکه ادعاهایی دیگر در میان می گذارد، رویهمرفته با گزافه گویی درباره سازمان اطلاعات و جاسوسی ایالات متحده (CIA) همراه است.

پس از خواندن این گردآوری با خود اندیشیدم:
اگر من یا دیگرانی که این نوشته بوسیله «گزنه ی شب تاب» به دستشان رسیده، آن را آنگونه که ایشان خواسته اند «علی الخصوص ... [در اختیار] چپهای دمکرات، نواندیش، مبارزان دمکراسی خواهی ...» قرار دهند، بیشتر سبب ترس آنها خواهند شد.

راستی، چرا خود "تحلیلگر" دست به چنین کاری نزده و «گزنه ی شب تاب» را پیش انداخته است؟

دربخشی از این گردآوری، چنین آمده است:
«... این سازمان مجبور شد که زیر فشار افکار عمومی جهان و افکار عمومی در امریکا به انتشار اسناد و گزارشات محرمانه جدیدی بمناسبت پنجاه و پنجمین سال تولد خود دست بزند ...».

اینگونه که آقای دکتر آورده اند، می توان انگاشت که این سازمان «زیر فشار افکار عمومی ...» ناچار شد از خدمات بسیاری از جاسوسان و گماشتگان خود که زیر فشار افکار عمومی ـ به ناچار ـ لو رفته اند در جشن باشکوهی، سپاسگزاری نموده، آن ها را بازنشسته نماید!

از همه جالب تر، بخش «جمع بندی ها و نتیجه گیری» آن است۲:
«اکنون در این جا جمع بندی های نگارنده از بررسی اسناد اخیر سیا بویژه در اسناد «جهان در سال ۲۰۲۵» بطور خلاصه ارائه می گردد:
۱ ـ بررسی این اسناد ما را با طرز تفکر طبقه حاکمه امریکا و این که اعضاء آن چقدر و به چه نحوی دارای محدودیت های فکری هستند، بیش تر آشنا می کند.
۲ ـ این بررسی نشان می دهد که پیش بینی ها و پیش فرض های سیا غالبا از یک نوع ضعف برخوردار است. در جریان این بررسی این احساس به پژوهشگران دست می دهد که سیا در تحلیل های خود بویژه در کتاب «جهان در سال ۲۰۲۵» عموما عقب تر از اتفاقات واقعی حرکت می کند و به ندرت می تواند قدمی در جهت پیش بینی صحیح اتفاقات بردارد.

۳ ـ طبقه حاکمه امریکا (اولیگارشی دوحزبی وفادار به منویات اولیگوپولی های انحصاری) در مورد نقشی که عموما توده های مردم در تاریخ و حق تعیین سرنوشت خویش ایفاء می کنند یا جاهل هستند و یا خود را به جهالت زورمندانه می زنند. اعضای این طبقه چنین القاء می کنند که فقط اعتقادات، افکار و انتخاب های آنان باید به حساب آمده آمده و مد نظر عموم قرار گیرند و مردم همیشه آن انتخاب ها را پذیرفته و خود را با آن ها تطابق می دهند و نقشی در شکست و سقوط آن انتخاب ها و تصمیمات ایفاء نمی کنند.

۴ ـ تصور امکان بروز و یا حتی رشد یک شیوه مدیریت اقتصادی به غیر از شیوه علمی بازار آزاد نئولیبرالی بر اساس اقتصادی سرمایه داری جهانی شده به مخیله هیچ یک از صاحب نظران درون سیا خطور نمی کند. در نتیجه، این صاحب نظران بر آن هستند که نه تنها در این روزها، بلکه در آینده هم هیچ آلترناتیوی نمی تواند در مقابل سرمایه داری کنونی و واقعی بوجود آید.

۵ ـ اضافه بر این، تحلیل نهایی بررسی این اسناد چنین احساسی را به خوانندگان می دهد که دستگاه حاکمه امریکا یک نوع تعصب شدید نسبت به مردم جهان بویژه مردمان آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و اقیانوسیه دارد که تحقیقا در کودتاهای نظامی و غیر نظامی امریکا در آن قاره ها در دوره جنگ سرد و در پیشبرد و گسترش جنگ های ساخت آمریکا ... در دوره بعد از پایان جنگ سرد به طور شفاف و انکارناپذیر منعکس است. نتیجتا دولتمردان راس نظام منجمله متخصصین درون سیا احتمال و حتی امکان بروز و اوج گیری امواج رهایی از یوغ نظام از سوی مردمان ساکن این قاره ها را در گزارشات مندرجه در نوشته جهان در سال ۲۰۲۵ به کلی منکر می شوند.»۳ 


بند شماره یک را نمی توان جمع بندی نام نهاد و بیشتر یک "نتیجه گیری" یا بهتر است بگویم اظهار نظر سست و نارساست. «... بیش تر آشنا می کند» را نمی توان نتیجه گیری نام نهاد. افزون بر آن، آیا این "نتیجه گیری" آبکی را در آنهمه پرگویی نشان داده است؟ اگر پاسخ آری باشد که دیگر نیازی به گفتن آن نیست. خواننده خود می تواند داوری کند؛ وگرنه ... 

بند شماره دو تنها به این بسنده می کند که «... پیش بینی ها و پیش فرض های سیا غالبا از یک نوع ضعف برخوردار است.» و درباره «نوع ضعف» چیزی دربرندارد. جمله دوم این بند یک "شاهکار" راستین است:
«... در جریان این بررسی این احساس به پژوهشگران دست می دهد که سیا در تحلیل های خود بویژه در کتاب «جهان در سال ۲۰۲۵» عموما عقب تر از اتفاقات واقعی حرکت می کند و به ندرت می تواند قدمی در جهت پیش بینی صحیح اتفاقات بردارد.». نخست آنکه آیا جز نویسنده، پژوهشگران دیگری نیز با وی همکاری داشته اند و به چنان ارزیابی ای رسیده اند که وی به نمایندگی از سوی آنها چنین ادعایی در میان می گذارد؟ اگر حتا بینگاریم که چنین باشد، این نیز یک اظهارنظر بی پشتوانه است؛ نه نتیجه گیری است و نه جمع بندی! افزون بر این، در جمله ی نخست این بند، سخن بر سر «پیش بینی ها و پیش فرض ها»، آن هم درباره جهان در سال ۲۰۲۵ است و نه «اتفاقات واقعی»!

راستی، مگر اتفاقات غیرواقعی نیز داریم؟ "شاهکار" آقای "تحلیلگر" را می بینید؟

بند سه به همان درد بندهای پیشین دچار است و بازهم چیزی بیش از یک اظهارنظر آبکی نیست. در اینجا، "تحلیلگر" بگونه ای به جُستار نگریسته که گویی گزارش «سیا» باید دربردارنده سپاس طبقه حاکمه امریکا از باورها، اندیشه ها و گزینه های مردم بوده، باورها و اندیشه های خود را در میان آنها نفوذ ندهد!!! افزون بر آن، این جملات دربردارنده اشتباهات ماهوی دیگر نیز هست. طبقه ی حاکمه امریکا مانند همه ی طبقات حاکمه ی دیگر کشورهای جهان به خوبی به نقش توده های مردم در تاریخ آگاه است. درست به همین دلیل، چنین دم و دستگاه های پهن و درازی چون «سیا» راه می اندازد و میلیاردها هزینه می کند که آنها را در ناآگاهی نگاه دارد. این طبقه، به عنوان طبقه ی بهره کش و نیز استعمارگر به منافع خود آگاهی کامل دارد و از همین رو برای باوراندن (القاء) باورها، اندیشه ها و گزینه های خود به توده ی مردم و سردرگم نمودن آنها کوشش می کند.

از این نیز بگذریم که واژه ی «مردم» واژه ای عمومی است و دربردارنده ی حتا خود طبقه حاکمه امریکا نیز هست. شاید منظور وی توده ی مردم باشد که کم و بیش بهتر است؛ ولی بازهم کاملا گویا نیست. در این بند، همچنین از «اولیگارشی دوحزبی وفادار به منویات اولیگوپولی های انحصاری» سخن به میان آمده که بسیار نارسا و ناروشن است.۴

بند چهارم «...امکان بروز و یا حتی رشد یک شیوه مدیریت اقتصادی به غیر از شیوه علمی [؟!] بازار آزاد نئولیبرالی بر اساس اقتصادی سرمایه داری جهانی شده» را از «صاحب نظران درون سیا» انتظار دارد!!!

"تحلیلگر"، مانند یکی دیگر از بندهای پیشین، می پندارد که صاحب نظران سیا باید «نه تنها در این روزها که در آینده» گزینه های دیگری ـ سوسیالیستی؟! ـ را به عنوان جایگزینی در برابر سرمایه داری کنونی و واقعی بپذیرند!!!

آیا انتظار بجایی است؟ و آیا وظیفه ی آن سازمان اهریمنی اصولا چنین کاری می باشد؟!

بند پنجم "جمع بندی ها و نتیجه گیری" مرا به یاد یکی از روده درازی های رادیویی شیخ راشد، ملّای ساواکی در دوره ی شاه گوربگور شده می اندازد:
«بنّایی یک خانه ی چهار طبقه را مِسازَه (می سازد). طبقه ی اوّل را مِسازه؛ طبقه ی دوم را روی طبقه ی اوّل مِسازَه؛ طبقه ی سوم را روی طبقه ی دوم مِسازَه؛ الی آخر»!

در این بند، با کاربرد نادرست واژه ی «تعصّب»، چنین به نظر می رسد که «دستگاه حاکمه امریکا» دلبستگی ویژه ای به «مردم جهان بویژه مردمان آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و اقیانوسیه [و الی آخر!] دارد» و گویا به انگیزه همین دلبستگی «کودتاهای نظامی و غیر نظامی ... در آن قاره ها در دوره جنگ سرد ...» به راه انداخته است!!!

روی سخن "تحلیلگر" با بیان «... دولتمردان راس نظام منجمله متخصصین درون سیا احتمال و حتی امکان بروز و اوج گیری امواج رهایی از یوغ نظام از سوی مردمان ساکن این قاره ها را در گزارشات مندرجه در نوشته جهان در سال ۲۰۲۵ به کلی منکر می شوند.» گویی نه خوانندگان ایرانی و پارسی زبان که «دستگاه حاکمه امریکا» و «سیا» است. همین نکته درباره چند بند دیگر این "جمع بندی و نتیجه گیری" آبکی صدق می کند و رویهمرفته به آن می ماند که "تحلیلگر" که گویا محدودیت فکری صاحب نظران سیا را ندارد، جلوتر از اتفاقات واقعی حرکت می کند و می تواند قدمی در جهت پیش بینی صحیح اتفاقات بردارد و آینده نگر نیز هست، نامزدی خود را برای استخدام در یکی از اداره های همان دم و دستگاه، اعلام می کند!!!

با خود می اندیشم:
به این ترتیب، عنوان نوشتار را خوب برگزیده است: «سیا» به روایت «سیا»؛ گرچه روایتی آبکی و بیمایه!

*** 
ناچار شدم کمی بیش از آنچه نخست در نظر داشتم، به این نوشته که بیشتر به سیاه مشق می ماند، بپردازم. آماج من پرداختن به این نوشته بگونه ای ویژه نبود که انتقادی عمومی از مجموعه ی اینگونه کارها را در نظر داشتم و دارم؛ کارهایی که طیف گسترده ای از "طنز" و "کاریکاتور" گرفته تا کارهای "پژوهشی" مانند این یکی را دربرگرفته و شوربختانه بر شمار آن در اینترنت هر روز افزوده می شود. چنین پدیده ای، خوانندگان جویای آگاهی و بویژه جوانان را با دشواری های بسیار روبرو می کند. درست مانند آن است که از میان آت و آشغال های انباشته در جایی دنبال چیزی درست و حسابی و دندانگیر بگردی. کاری که سامانه ی امپریالیستی بویژه در کشورهای مادر سرمایه داری، توده ی مردم را به آن واداشته و می دارد. اگر، به عنوان نمونه، در «جمهوری اسلامی» روزنامه ها و رسانه های گروهی را می بندند و حتا دستیابی گروه کوچک تری که به اینترنت دسترسی دارند را به تارنوشت هایی چون تارنوشت اینجانب جلو می گیرند، در کشورهای اروپای باختری و امریکای شمالی، توده ی مردم با انبوه بی شماری از روزنامه ها و رسانه های محلی و سراسری روبرو هستند که همه کمابیش یک چیز می نویسند و تبلیغ می کنند.

بازهم شوربختانه باید بگویم که این نمونه کارها بویژه در میان «نیروهای چپ» گسترش بیشتری دارد. بخش عمده ای از این نوشته ها بی رودربایستی، رونویسی از دست یکدیگر است؛ بی هیچ اندیشه ای نو یا نگرشی به این یا آن جُستار از زاویه ای نو؛ نوشته هایی بیشتر احساساتی، آمیخته به پنداربافی های روشنفکرانه و سطحی؛ و اندک شماری از آنها نیز در زرورق جمله پردازی های "حکیمانه"، با درهم آمیزی مفهوم های ستیزنده که به روشنی نشان از برداشت و رونویسی از جای دیگر دارند. از همه بدتر، دریافت نادرست و کج و کوله از توانایی های خود و جهان پیرامون آن است که در بخش "جمع بندی ها و نتیجه گیری" نوشتار یاد شده در بالا، نمونه ای از آن موج می زند. برای کم و بیش همه ی آنها «مرغ همسایه همواره غاز است» و همچنان خواهد بود. هنگامی «شوسودوفسکی» برایشان پیامبر می شود و هنگامی دیگر «لوسوردو»، «ژیژک» یا ... مانند موجی که ناگهان بلند می شود و همه شان با چشمان بسته درون آن شیرجه می روند!

یکی از آنها که شاید یکی از بهترین هایشان باشد، وقت کمیابم را هنگامی چند به خود وامی دارد. به ناچار به آن دل می دهم و سخنانش را با ساده دلی سرشتی خود، جدّی می گیرم. برایم گهگاه نوشتارهایی می فرستد. از درج آن ها در تارنوشتم خودداری می کنم و خواسته اش را برای یادآوری کم و کاستی های نوشته هایش ارج می نهم. با جسم و جانی که دیگر کمتر مجال می دهد، برایش می نویسم؛ و چه کارها که همچنان برجای مانده اند و می مانند ... همه را همواره ساده دلانه بر زمین گذاشته ام تا به پندار خود به نیازی فوری پاسخ دهم؛ با خرسندی و از ژرفای جان و دل! واپسین بار برایم نوشته است:
«شاید بزرگ ترین سعادت من در این است که بر ضعفهای خود آگاهم و سعی در بر طرف کردن آنها می کنم. بعضی وقتها هم که بحث می کنم، هدفم آموختن بیشتر است. مواردی را که تذکر دادی، دقیق و درست می دانم ولی چه کار کنم که در اغلب موارد نمی توانم رعایت کنم ... در مورد وجود شیوه های برخورد غیر طبقاتی در نوشته هایم هم همینطور. می دانی که من از دل جنبش فدائی برخاسته ام که هیچوقت در بالا بردن سطح دانش و آگاهی اعضای خود کوشش نکرد و اساسا به فکر این مسئله نبود. من فرد خودساخته، خودآموخته و آموزش سیستماتیک ندیده ام ...»۵

با خود می اندیشم:
«آیا چنین پاسخی عذری بدتر از گناه نیست؟» و به وی، چنین پاسخ می دهم:
«روحیه ضد مذهبی در همه ما چپ ها کم و بیش هست و به نظرم فرآورده دورانی است که در آن چنین روحیاتی به این یا آن شکل و علیرغم سیاست رسمی حزب توده ایران در مدارا با مذهب و احترام به شعائر و سنت های مذهبی، بر بخش عمده ای از جامعه ی روشنفکری آن هنگام زیر تاثیر گونه ای «فرهنگ وارداتی و تقلیدی» از باخترزمین حکمفرما بوده است. شاید به جرات بتوان گفت تک و توکی مانند زنده یاد تقی ارانی وجود داشته اند که با دورنگری، این دشواری ها را می دیده اند و آنها را در شیوه های کار و مبارزه خود وارد می کرده اند. افسوس که چنین آدم هایی را زود از میان برداشته و همچنان برمی دارند. اتفاقا، از میان آنها در جنبش فدایی نیز بوده اند. درخشان ترین شان تورج حیدری بیگوند است که شوربختانه جوانمرگ شد و تنها نوری پرشتاب و گذرا چون شهاب از خود برجای گذاشت. سوخت و به ابدیت پیوست.

اکنون، پس از گذشت دهه ها از زندگی، کار و پیکار ارانی می توان به روشنی تفاوت شیوه های کار وی را که بر بنیاد دگرگونی های زیربنایی و بدون چپ روی ها یا تندروی های رایج میان حتا بهترین همفکران خود، استوار بوده، دید و از آن آموخت. بی گفتگو، آگاهی بر کاستی های خود که از آن یاد کرده ای، خوشبختی بزرگی است؛ ولی خوشبختی بازهم بزرگتر آنگاه آغاز می شود که برای بهبود این کاستی ها همه کوشش خود را بکار گیریم و آن کاستی ها را پایه ای برای گام های کامیابانه تر فراروی خود نهیم.

دین و مذهب هزاره ها و سده ها بخش عمده ی فرهنگ جامعه بشری بوده و هنوز هم در تار و پود آن ریشه هایی ژرف دارند. این، نکته مهمی است که از سوی روشنفکران ضدمذهبی نادیده گرفته می شود و بسیاری روشنفکران غیرمذهبی نیز به آن کمتر توجهی دارند. دین و مذهب، هنوز و تا مدت ها پس از دوران ما، حتا پس از نابودی سامانه سرمایه داری که آن را همه سویه پشتیبانی می کند، بخشی از فرهنگ جامعه بشری برجای خواهند ماند.

از نظر شیوه برخورد دیالکتیکی یا بهتر است بگویم دیالکتیک ماتریالیستی و در ساده ترین (و شاید نارساترین) شکل آن که به عنوان نمونه در کتاب فلسفه مقدماتی ژرژ پلیتزر از آن سخن رفته، «سنتز» یا فرآیند (همنهاد) از کنش و واکنش های میان «تز» (برنهاد) و «آنتی تز» (برابرنهاد) در پی روندی درون ساختاری پدید آمده، هستی می یابد. رویارویی میان ماده گرایی (ماتریالیسم) و«پندارگرایی» (ایدآلیسم) که باورها، پندارها و اندیشه های دینی و مذهبی تنها بخشی از آن را دربرمی گیرند، به درازای تاریخ بشریت، دستکم از هنگامی که آدمی توانست نخستین «مفهوم» ها را بسازد، هستی داشته و از دید من همچنان تا ابد، هربار با چهره ای دیگر پابرجا خواهد ماند. انتقاد سازنده و علمی، روند کنش و واکنش های میان «تز» (نهاد) و «آنتی تز» (برنهاد) را درنظر می گیرد و خود را به جای «سنتز» یا فرآیند (همنهاد) جا نمی زند. از آن گذشته، چنین انتقادی روند تاریخی پدیده و سطح آمادگی و پذیرش انتقاد را در چارچوب این یا آن الگوی مشخص در نظر می گیرد. در غیر این صورت، انتقاد نه تنها به آماج خود دست نمی یابد که در بیشتر موردها، به ضدِ خود نیز دگردیسه می شود.

انتقاد ما از دین و مذهب، به نظرم نباید جنبه ی عام و یکپارچه داشته باشد. دین ها و مذهب های گوناگون و از آن میان: «اسلام» و «شیعه دوازده امامی» دربرگیرنده حکم هایی است که آنها را از نظر تاثیر و کارکرد خود به سه گروه عمده می توان بخش نمود:
ـ حکم های مثبت، عدالت جویانه و انسانی که کمونیست ها نه تنها با آنها مخالفتی ندارند که برپایه همین حکم ها می توانند زبان مشترک با پیروان دین ها و مذهب ها بیابند و زمینه های همکاری مشترک بر ضد استثمارگران و استعمارگران را با آنها پی ریزند؛
ـ حکم های خنثا که می توان از کنارشان به آسانی گذشت یا آنها را نادیده گرفت؛ و
ـ حکم های منفی، ضد دگراندیشان، خرافی و تثبیت کننده وضع موجود که نیروهای پیشرو و از آن میان کمونیست ها بسته به شرایط و تناسب نیروهای اجتماعی با آنها به مبارزه برمی خیزند و نادرستی شان را در کوران مبارزه و به یاری تجربه خود توده ها به آنها نشان می دهند.

در اینجا، نمونه ای از یکی از تجربه های دوران جوانی خود می آورم؛ گرچه همانگونه که می دانی، در ستیزه های فلسفی باید همواره به محدودیت نمونه ها ـ هر نمونه ای ـ توجه نمود؛ زیرا تعمیم های فلسفی از بررسی ها، آزمون ها و آروین های بیشمار نمونه ها فراهم می آیند و یک نمونه هیچگاه نمی تواند نمودار همه آنچه که تعمیم فلسفی به دست می دهد، باشد و همواره از جهاتی، دچار محدودیت است. در کوران انقلاب ۵۷، با دانشجویی هم سن و سال خود، درباره جُستارها و چالش های انقلاب گفتگو و ستیزه ای درازمدت داشتم. این دانشجو گرایش های مذهبی داشت و با آنکه همواره از گفتگو و ستیزه درباره هستی یا نیستی «خدا» پرهیز می نمودم و به اینگونه ستیزه ها باور نداشتم، خود وی هربار جُستار را به این سو می کشاند و نظرم را می پرسید؛ ناچار می شدم با سود بردن از کشفیات اثبات شده ی علمی مانند ریشه ی یگانه همه ی موجودات زنده (برپایه ی کار داروین)، اصل بقاء ماده و انرژی در جهان هستی و ... بدون وارد شدن به آنگونه ستیزه ها که در بالا از آن نام بردم، پاسخ پرسش های وی را بگونه ای غیرمستقیم بدهم. دیرزمانی سپری شد و ما دیگر یکدیگر را ندیدیم. دوستی مشترک، یکی دو سالی پس از آن برایم گفت که چگونه وی در پیِ آن گفتگوها تا مدت ها دچار سردرگمی بوده و پس از آن به الکل روی آورده است. گرچه این نمونه شاید به نظرت نارسا برسد و بسیاری انگیزه ها و علت های دیگر در کشانده شدن آن آدم به الکل تاثیر داشته اند، همواره و هنوز هم از خود می پرسم:
آیا چنان گفتگو و ستیزه ای ـ با آنکه پایم را از محدوده ای فراتر نگذاشته بودم ـ کار مثبتی بود؟

پاسخ وجدانیم منفی است. من ترجیح می دادم وی، همانگونه که پیش از آن به مذهب گرایش داشت، دستکم یک آدم مذهبی خوب و سودمند برای جامعه می شد تا آنکه به آدمی الکلی دگردیسه شود. همین نمونه را با همه محدودیت های آن می توان در بسیاری موردهای همانند تعمیم داد. به عبارت دیگر و شاید ساده تر، اگر چیزی را جابجا می کنی یا دگرگون می سازی باید چیز دیگری را ـ و در این مورد چیز بهتری ـ به جای آن بتوانی بنشانی؛ وگرنه کاری جز هرج و مرج انجام نداده ای.

از دید من، به دین و مذهب در آنجا باید برخورد نمود که برای تثبیت وضع ناعادلانه به سود طبقات ستمگر به پرورش خرافات رو می آورد و این همه بی ارتباط با اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی یک جامعه نیست؛ همانگونه که به عنوان نمونه در ابتدای انقلاب بیشتر سخن از «جامعه عدل علی» و مانند آن بر سر زبان بود و اکنون در اوضاعی دیگر اندیشه «حفظ بیضه ی اسلام» به یاری سرمایه داران و بازرگانان بزرگ درون و برون ایران در کار است. اگر به آثار بزرگان شعر، ادب و سیاست گذشته و کنونی میهن مان نیز بنگریم، بیشترشان به این جنبه ی فریبکارانه و دورویانه ی متولیان رسمی دین و مذهب پرداخته اند. حتا فرزانه ای چون مارکس که دین را افیون توده ها دانسته، در جای خود و با رویکردی تاریخی ـ سیاسی از «انقلاب محمدی» یا «انقلاب اسلامی» نیز یاد نموده است.

در مورد اکثریت کارگران و زحمتکشان و بطور کلی توده ی محروم از مزایای اجتماعی نیز خود بهتر می دانی که تا چه اندازه در بند اوهام و خرافات بوده و به عقب ماندگی فرهنگی دچارند. بخش عمده ای از این واپسماندگی فرهنگی و اجتماعی را می توان به حساب موهومات و خرافات مذهبی و نقش پلید مروجین آن در میان توده ی مردم گذاشت؛ همان ها که از نخستین روزهای انقلاب و حتا پیش از آن ستیزه کارگر مسلمان و نامسلمان، خودی و ناخودی را پیش کشیدند و در میان توده ی مردم اختلاف افکندند.

کمونیست ها به هیچ رو به رویارویی با دین و مذهب به مفهوم عام آن نپرداخته و نمی پردازند. با پیش کشیدن جُستارهایی مانند «... امام علی، اولین امام در مذهب تشیع، در یک روز هفتصد نفر از مردان طایفه بنی قریظه را سر برید و اجسادشان را به چاه انداخت ...» (بخشی از نوشته ات) در کردار جبهه ای فرعی به سود چپاولگران اجتماعی و به زیان کارگران، زحمتکشان و بطور کلی توده ی آغشته به باورهای مذهبی، بر ضد خود گشوده ایم تا به دست همان ها ما را سرکوب نمایند. گرچه در اینجا باید بار دیگر روشن نمایم که برخورد کمونیست ها به جُستار دین و مذهب، نه شیوه ای فریبکارانه یا آنچه که به نادرست «تاکتیک» خوانده شده و مانند آنها نیست؛ ریشه ی این برخورد، همانا باور ژرف به این جُستار است که آنها دین و مذهب را به عنوان بخشی از فرهنگ جامعه بشری می دانند، با آن مدارا نموده و حتا آن را پاس می دارند.

آنچه در بالا شرح دادم، یکی از آن نمونه های مشخص برخورد غیرطبقاتی است. نمونه های دیگر را هم با اندک جستجو و کند و کاو انتقادی خواهی یافت ...»۶

ب. الف. بزرگمهر              دوم فروردین ماه ۱۳۹۰
 
https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/03/blog-post_22.html

برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ]، همه جا، از اینجانب است.      ب. الف. بزرگمهر

پانوشت:

۱ ـ بخش عمده ای از این اسناد و مدارک در همان روزهای نخست پیروزی انقلاب به دست ابراهیم یزدی و دستیاری نیروهای برجای مانده ی سازمان اطلاعات و امنیت رژیم ستمشاهی (ساواک) با شتاب از دسترس عموم بیرون آمد و به نقطه یا نقاط ناروشنی تاکنون جابجا و یا سر به نیست شد.

۲ ـ با خود می اندیشی:

خدا را سپاس! سرانجام به جمع بندی و نتیجه گیری رسیدیم! ببینیم چکیده ی این همه پرگویی چیست؟

۳ ـ دانسته از آوردن پیوند این نوشتار خودداری نموده ام؛ آماج من، بررسی و نقد چنین نوشتاری نیست و ارزشی هم برای چنین کاری ندارد. پرداختن به آن بهانه ای است که کاستی و نارسایی عمومی تری را که بویژه دامنگیر «چپ» ایران است، نشان دهم.

۴ ـ این بند، آمیزه ای من درآوردی و از دید من ناشایست نیز دربر دارد که "تحلیلگر" زحمت یک توضیح کوتاه در آن باره را نیز به خود نداده است: «اولیگوپولی های انحصاری»! با توجه به کاربرد واژه «الیگارشی» در جاهای دیگر نوشتار، چنین به نظر می رسد که وی این واژه را با واژه «پول» آمیخته است. «الیگارشی پول» چندان معنایی ندارد. اگر بگوییم «الیگارشی سرمایه» بهتر است. افزون بر این، هنگامی که واژه ای می سازیم باید دستکم در پانوشت آن را توضیح دهیم. به عنوان نمونه، یک زمین شناس ـ اگر بینگاریم چیزی از «اقتصاد سیاسی» نمی داند یا مانند خود "تحلیلگر" برداشتی سطحی از آن دارد ـ کاملا امکان دارد آن را «پول های انحصاری« دوره ی «الیگوسن» (یکی از دوره های دوران سوم زمین شناسی) بپندارد و چون در این دوره هنوز کهن ترین گونه های آدمی نیز در روی کره ی زمین هستی نداشته اند و میمون ها "باهوش" ترین موجودات این دوره به شمار می رفتند، لابد میمون ها این پول های انحصاری را در جایی پنهان نموده اند. آنگاه، پرسش های دیگری نیز پیش می آید که بر دشواری کار بسی می افزاید!

باور کنید، من هم که از نسل همان میمون ها هستم از «اولیگارشی دوحزبی وفادار به منویات اولیگوپولی های انحصاری» چندان سر درنمی آورم!

۵ ـ از یک نامه نگاری ای ـ میلی

۶ ـ همانجا


برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!