«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

نوشته ای با مایه ای ادبی، ولی آمیخته به سفسطه


خانمی که روشن است کار نمی کند و تا اندازه ای به شیوه ای سنتی به زن و مرد در هماوندی زناشویی می نگرد در به پشتیبانی از حقوق مردان، نوشته است:
یک وقت هایی فکر می کنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد.

هیچ کس از دنیای مردانه ... نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمی کند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمی شود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلندگو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند؛ در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است؛ یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند و وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند؛ حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند، ولی رفتند ...

یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از ۱۸ سالگی دویدن را شروع میکنند و مدام باید عقب باشند؛ مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند: سربازی، کار، در آمد، تحصیل ...

همه از مرد ها همه گونه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوش تیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی ... و خدا نکند یکی از اینها نباشند ...

ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشق شان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند، توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند؛ زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند؛ خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بدمزه ما را با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم، دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و «نان استاپ» non stop») توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم؛ مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد می زنند، وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند، وقت هایی که چِکشان پاس نمیشود، وقت هایی که جواب «اس ام اس» شب به خیر را نمی دهند، وقت هایی که عرق کرده اند، وقت هایی که کفششان کثیف است، تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین؛ و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر می کنیم که:
نکند من را برای خودم نمی خواهد؛ برای زیبایی ام می خواهد. نکند من را برای شب هایش می خواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم می خواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی ... مردها همه دنیایشان همین طوری است؛ ساده و منطقی ... درست بر عکس دنیای ما.

بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلوهای اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر می کنم، مردها، واقعن مرد ها، آنقدرها که داریم، نشان می دهیم، بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند؛ فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و «استرس» هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند؛ کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم ... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است!

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایشی از سوی اینجانب، بویژه در نشانه گذاری ها.   ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
نوشته ی قشنگی است و افزون بر آنکه چیزهای درستی هم دارد، ذوق نیرومند ادبی نویسنده را نیز می رساند که امیدوارم بویژه اگر جوان هستید، روی آن کار بیشتری بکنید؛ تنها یک کمبود یا شاید چیزی که سبب سوء تفاهم بشود در آن دیدم که از دید من بسیار مهم است:
قاتی کردن جُستار و چالشی اجتماعی با جستاری بسیار محدودتر که نمی دانم نام آن را چه بگذارم!
وقتی از تبعیض نسبت به زن سخن گفته می شود، تبعیضی اجتماعی مورد نظر است؛ تبعیضی به درازای تاریخ از دوران پایانی جامعه ی «کمون نخستین» (یا «سوسیالیسم نخستین») که در آن زن که تا آن هنگام هنوز مرکز دودمان خانواده و تبار است (دوران مادرشاهی)، آرام ارام شکسته شده، دوران پدرشاهی آغاز می شود و تاکنون پی گرفته می شود. این تبعیض که در پیشرفته ترین کشورهای جامعه ی سرمایه داری (کشورهای شمال اروپا) نیز همچنان جان سختی می کند و بسیاری از پهنه های مدنی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی را دربرمی گیرد، در کشور ما به دلیل چیرگی نظامی با ویژگی های بسیاری از نظام های حکومتی های سده های میانه از آن هم شدیدتر است. نیازی به بازگویی همه ی آن تبعیض ها که خود شما بیگمان بسیاری از آن ها را در زندگی روزمره می بینید و با قانون های ضد زن و شیوه ی نگرش مردسالارانه به جایگاه زن در اجتماع آشنایید، نیست.

آنچه مهم است اینکه این دو پهنه را نباید با هم آمیخت؛ زیرا فرآورده ی آن نتایجی بسیار نادرست و سفسطه آمیز دربر دارد که تنها به سود واپسگرایان و تاریک اندیشان و همه ی نیروهای اجتماعی درون و برون ایران است که دانسته یا نادانسته در واماندگی میهن مان نقش دارند.

ب. الف. بزرگمهر    پنجم تیر ماه ۱۳۹۲


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!