«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه

کبک حسن آقا خروس می خواند!


این خنده، بیگمان مال روزهای پیش از پایان شمارش آرای گزینش نامزدهای برگزیده ی «شورای نگهبان» نیست! تفاوت خنده ی این و آن را می بینید؟! می بینید، دست راست «حسن آقا» با چه ناز و خودپسندی روی دسته ی صندلی قرار گرفته و جناب سرکوبگر به ناچار آن پشت خزیده است؟! بی جهت نیست که می گویند: یک تصویر بجا و بهنگام گویاتر از هزاران سخن است.

می دانید مرا یاد چه انداخت؟! فیلم «دیکتاتور» ساخته ی نابغه ی بیمانند سینما: «چارلی چاپلین» و دیدارهای «هیتلر» با «موسولینی». البته، صحنه ای مانند این در آن فیلم نبود یا من به یاد نمی آورم؛ ولی می پندارم که هیتلر، هنگامی که کنار آن یکی دیکتاتور می نشست، برای نشان دادن برتری خود،  همین ژست را می گرفت و دستش را همینگونه روی دسته ی صندلی می گذاشت.   

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ خرداد ماه ۱۳۹۲


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!