«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۳۱, جمعه

خاک اره ها را کمی بتکان!


تصویر روستایی زیبا روی تپه ای در اسپانیاست؛ تصویری لذتبخش که بی اختیار با خود می اندیشی:
بیگمان زندگی ساده و کم و بیش آسوده ای دارند. آن را درج می کنم و کمی به شوخی می نویسم:
«روستایی در ممالک کُفّار!
اون مملکتی هم هست که پیش تر، تیغ شمشیر اسلام پناهان آن دوره (با مسلمین یکی نیست!) را تجربه کرده ... ولی می بینید که زخم شون خوبِ خوب شده!»

کسی خوشش می آید و می افزاید:
«آخر به خرافه مشغول نیستند به زندگی مشغولند.»

نفر بعدی به نام حاج ... چنین می نویسد:
«یعنی شنگولی هستی که دومی نداری
خب عزیز من این عکس رو ببین. این عکس کشور مسلمان مالزیه:
http://www.teribon.org/base/img//2010/06/photo_lg_malaysia.jpg
این هم محله داغونه هارلم تو آمریکا، عشق تو:
https://encrypted-tbn3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTW1ftsCGsbVT8QsYWIRMikeoz8yN7PE6GONKdf_hzpdzFdEcdCRA
یعنی استدلالات در حد جلبک دریایی خشک شده است»

به وی پاسخ می دهم:
«حاج آقا منگول (البته ببخشید! پشتِ شنگول، منگول میاد!)، اگه جای تو بودم برای پاسخ مثلا به قول خودت دندان شکن، یه عکس از ده خودم می زدم؛ گرچه، من نخواستم دندون تو رو بشکنم. خودت پریدی وسط معرکه! اونم که نوشتم، یک واقعیت تاریخی تلخ درش هست. خبر داری؟ به نظرم نه چندان.»

و این بار، چنین می نویسد:
«عزیز جووونم رفتی از یه دهات ویلایی عکس آوردی بعد میخوای با یه دهات گاوداری (دهات خودم فرضا) مقایسه کنی. کمی فکر کن. اسلامی که تاکید بر پاکدستی و خدمت به خلق و کار حداکثری دارد رفاه را کاهش میدهد یا جامعه لیبرال که افراد را ترغیب به کسب سود حداکثری بدون کار کردن و در اقل زمان ممکن میکند. و از طرفی هم تمام ذهن افراد را با تحریکات جنسی پر میکند. پدر بزرگ عزیز من کمی فکر کن. حرفهای یک سری آدم احمق رو بی دلیل تکرار نکن.
ارادت»

می نویسم:
ببین حاجی!
اول که می گی شنگول! حالا من و که سنی هم ندارم (هنوز پدر بزرگ نشدم!) به جایگاه پدر بزرگ می رسونی؛ اونم یه پدر بزرگ احمق! بعد هم عزیز جون هم بهش می گی و ارادت هم بهش داری! آخه حاج آقا آدم که به یه احمق که نباید ارادت خودش و نشون بده، مگه اینکه خوش هم یخورده خاک ارّه ای چیزی قاطی داشته باشه؛ ولی خوب من از بی تربیتی ات ناراحت نمی شم. بالاخره، این چیزا هم بخشی از فرهنگه دیگه! ولی بهت چیزی هم نمی گم.

خوب خوندی می چی نوشته ام؟ نوشته ام:
«... تیغ شمشیر اسلام پناهان آن دوره (با مسلمین یکی نیست!)» توی پرانتز رو هم ببین! برای آدمایی نوشتم که اگه خاکِ ارّه هم قاطی داشته باشن؛ اونقدر زیاد نیست. برای همین، اول خوب چشمتو واکن و مطابق ذوق وسلیقه ی خودت (پیشداوری) هم داوری نکن. یک نکته ای هم توی نوشته ات هست که من می پسندمش. مطمئن باش من این دهکده رو با دهکده ی گاوداری نسنجیدم. درباره ی اسلام و پاکدستی و خدمت به خلق هم بحثی ندارم. چون بالاخره، باورهای مردمه و نه تنها جنابعالی و باید بهش احترام گذاشت؛ ولی به هر حال این نکته رو هم در نظر بگیر که «دوصد گفته چون نیم کردار نیست» (سعدی). خوب. حالا نقشه ی جغرافی رو باز کن یا برو توی maps.google و کشورهای اسلامی رو با سایر جاها بسنج. کلاه هم اگه داری بزار جلوت مثل یه آدم قاضیش کن و یخورده فکر کن؛ چرا بدبخت ترین و توسری خورترین کشورها، همین کشورهای اسلامی هستن؟ امیدوارم سر این با من بحث راه نیندازی که اینطور نیست. من کلی آمار دارم؛ هیچکدومش هم از «شیطان بزرگ» و همدستاش نیست.. اینو که گفتم و خیلی از برادران اسلام پناه هم می دونن، واقعیت هستش؛ نظر من یا این و آن نیست که می تونه با واقعیت یخورده هماهنگ باشه یا نباشه! بذار یه دلیلش رو واست بگم:
توی این کشورها، نیمی از جامعه که زن باشه، از مرد توسری می خوره و قانون های زن ستیز زیر نام دین اسلام همه جا جاریه. زن ها هم در خیلی از این کشورها ناقص الخلقه به حساب میان. برخی جاهای دیگه اش هم مثل کشور خودمون که سطح شعور اجتماعی مردم بالاتره (چه خوشت بیاد یا نه بخاطر پیکار سرسختانه ی کمونیست های ایرانی، حزب توده ایران و در درجه ی بعد برخی نیروهای پیشرفتخواه دیگه)  نمی تونن راحت به زبونش بیارن. تیغ شون نمی بره. قبول نداری برو از اون آقای تمساح یزدی بپرس تا برات تعریف کنه. یه نمونه اش هم همین دیروز یا پریروز که زن ها رو به استادیوم آزادی راه ندادن.

هیچوقت فکر کردی که چرا بیش تر دزد و دغل های جهان تو حکومت های همین کشورهای اسلامی هستن؟

خوب! این حرفها رو بیش تر پی نمی گیرم، به شرطی که نوه ی دانای من یک کم روشون بشینه فکر کنه و بعد هم کمی تحقیق کنه و همینطوری دهنشو وا نکنه یه چیزی بگه! چون من و «پدر بزرگ» خطاب کردی دارم اینا رو بهت می گم. نوشتی که:
«... جامعه لیبرال که افراد را ترغیب به کسب سود حداکثری بدون کار کردن و در اقل زمان ممکن میکند. و از طرفی هم تمام ذهن افراد را با تحریکات جنسی پر میکند.»

اولا سود حداکثری بدون کار کردن بدست نمیاد (منظورم کلی است!). یکی از بدترین و خشن ترین شکل پیاده کردن نولیبرالیسم هم از دوره ی رییس جمهوری اون مردک پلید (هاشمی رفسنجانی) تاکنون، یعنی بعلاوه ی خاتمی و احمدی نژاد هم توی جهان در کشور خودمون انجام شده. بازهم این نظر من یا این و آن نیست؛ غیر از اینکه می تونی جلوی چشمت وضع تنگدستی و بدبختی مردم رو ببینی، آمارهای بانک جهانی و نهادهای مالی تبهکاران جهانی هم هست که هر ساله رضایت شون رو از پیشبرد برنامه های اونا تو کشورمون اعلام کرده اند. برای همین این شکاف عمیق طبقاتی (خیلی وحشتناک تر از اختلاف طبقاتی) تو جامعه ی ایران پیدا شده. تازه اینا اون بخشی هست که توی ایرانه. مبلغ های خیلی بزرگی رو دزدهای اسلام پناه از ایران خارج کرده اند و خیلی هاشون هم یا توی حاکمیت ایران دست اندرکارن یا اون پشت، عروسک های جلوی صحنه رو کوک می کنن.

از اینها که بگذریم، تو از کجا دیدی اونجا ذهن افراد رو با تحریکات جنسی پر می کنن؟!

خوب! این هم خودم برات بگم! اصلا اینجوری نیست. توی کشور ما این مسائل به طرز شدیدتری هست. من هم که این حرف ها رو می زنم، توی شمار زیادی از شهرهای همه جاهای ایران کار و زندگی کرده ام و شناخت نسبی خوبی روی مردم جاهای گوناگون دارم و خیلی از جاها و روستاهای دورافتاده رو هم دیده ام. بذار از دیده های خودم هم برات بگم: هیچ جایی تو ایران از نظر کثافتکاری های جنسی بخصوص همجنس بازی بدتر و ناگوارتر از شهرهای مذهبی ایران نیست. میدونی چرا؟ درست به دلیل اینکه روابط معمولی میان پسر و دختر محدوده! اگه یه جو عقل تو کله ت باشه که حتمن بیش ترش هم هست و من قصد کوچک کردن تو ندارم، می ری روی همه ی این ها فکر و تحقیق می کنی. شاید یه راه حل مناسبی برای کشورت با اونهمه ثروت طبیعی و انسانی و افتخارات بزرگ فرهنگی و علمی و ... و در ضمن شمار بسیار زیادی دزد و چابلوس و بادنجان دورقابچین و نان به نرخ روزخور و ... پیدا کردی!

اون خاک ارّه ها رو هم یخورده بتکون!

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ خرداد ماه ۱۳۹۲


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!