«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

برخوردی مشتری مدارانه با لایه های گوناگون اجتماعی


یکی دو سالی که به کشور هلند آمده و زبان مردم آنجا را تا اندازه ای فرا گرفته بودم، دوستان هلندی سپارش می کردند که برای بازهم بهتر شدن زبانم، روزنامه ای را که به زبانی ساده تر از سایر روزنامه ها می نویسد، بخوانم. مدت کوتاهی سپارش شان را به گوش گرفتم و مهم ترین جُستارهای روز آن روزنامه را می خواندم. براستی نیز از نظر یادگیری زبان، همراه با درجریان قرار گرفتن اوضاع سیاسی ـ اجتماعی آن کشور سودمند بود و همچنین با دیدگاه لیبرال دمکرات آن روزنامه و شگردهای گاه بسیار زیرکانه ای که برای تاثیرگذاری روی افکار عمومی طبقات و لایه های فرودست جامعه بکار می برد، آشنا شدم. همان هنگام این نکته چشمم را گرفت که کم و بیش هیچکدام از آدم های با آموزش بالاتر از میانگین اجتماع، نه آن روزنامه که روزنامه های دیگری می خوانند که کم حجم تر بوده؛ ولی یجای آن، جُستارهای پژوهشی و "آسیب شناسی" چالش های گوناگون اجتماعی در آن بیش تر بکار می رود. یکی از آن ها را که بیش تر به دیدگاه چپ نزدیک بود و آن را گاهنامه ای پیشرو و سنگین می دانستند، برگزیدم و مدتی نیز این روزنامه را خواندم؛ تراز دانشم از زبان هلندی بالاتر رفته بود. اندکی زان پس دریافتم با آنکه خوانندگان این روزنامه بگونه ای عمده دانش آموختگان تراز دانشگاهی یا به مانشی دربرگیرنده تر: روشنفکران هستند، ولی خط مشی عمومی و سمتگیری سیاسی ـ اجتماعی این روزنامه با روزنامه ی ساده نویس پیشین، رویهمرفته یکی است. تا آن هنگام، با توجه به بازار همچشمی گرمی که برای بالا بردن اندازه ی فروش روزنامه ها میان شان درگیر بود ـ و این جُستار درباره ی هر کالای دیگری نیز به چشم می خورد ـ می پنداشتم که بنگاه های جداگانه ای آن روزنامه ها را منتشر می کنند؛ ولی نکته ی آزاردهنده در اندیشه ام نشسته بود:
این یک خط مشی کم و بیش یکسان است که به زبان لایه های گوناگون اجتماعی در روزنامه های گوناگون درج می شود؛ گونه ای ویژه کاری (تخصصی) در تراز روزنامه های سراسری که تا آن هنگام با آن چهره در میهن خودم ندیده بودم. پس از آن جستجوی نه چندان دشواری به من نشان داد که سرمایه گذار نه تنها آن دو روزنامه که روزنامه های دیگری، یک بنگاه بزرگ اقتصادی است که مانند آن در این کشور کوچک اروپای باختری شاید یکی یا دستِ بالا دو تای دیگر یافت شوند. این دو سه بنگاه بزرگ کنشگر در زمینه ی کار رسانه ای، انبوهی از روزنامه ها و گاهنامه ها و فرآورده های رسانه ای دیگری بیرون می دهند که سمتگیری عمومی همه شان کم و بیش یگانه است و تنها به زبان لایه های گوناگون اجتماعی سخن می گویند؛ گونه ای فن آوری که اگر آن را به پارسی برگردانم، می شود:
مشتری مَدار یا مشتری مدارانه (customer orientation).

اکنون که به نیرنگبازی تا اندازه ای زیرکانه ی گزینش ریاست جمهوری در رژیم تبهکار جمهوری اسلامی نگاه می کنم و کوشش می کنم تا آن را بکاوم، همانندی بسیاری با پدیده ی یادشده در آن می بینم:
نامزدهایی که همگی آبشخور کم و بیش یکسانی دارند*، ولی به زبان لایه های گوناگون اجتماعی سخن گفته، صورتکی گاه نازک تر و گاه کلفت تر برای هماهنگی هرچه بیش تر با پیرامون خود، بر چهره زده اند؛ یکی بیش تر به زبان توده های تنگدست و له شده در زیر بار پریشانگویی های مذهبی آشناست؛ دیگری بیش تر رگِ خواب لایه های میانی را می داند و آن دیگر که صورتکی نازک تر بر چهره دارد، وابستگی خود به فرمانروایان را روشن تر به رُخ می کشد. اینچنین، رویاهایی بازهم بیهوده تر از پیش در میان توده های مردم می پرورانند تا بختک رژیمی تبهکار را که بر سینه شان نشسته است، بختی بیش تر دهند که کابوس سیاه خود را همچنان پی گیرد و تکه تکه ی میهن مان را به خاک سیاه نشاند.

ب. الف. بزرگمهر  ۲۴ خرداد ماه ۱۳۹۲

* اینکه یکی در میان برکه شناور است و سرراست از همانجا آب می نوشد و دیگری از لبه ی آن آب برمی دارد، در پایه و بنیاد داستان، دگرگونی عمده ای پدید نمی آورد.


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!