«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

هنوز نتابیده این جور صدا می کند!


گروهی کودک برای بازی و سنگپرانی به صحرا رفته بودند. سنگی که یکی از آن ها می پراند، سخت پرصدا و هیجان انگیز می رفت.

پرسید: بندِ فلاخن ات را از چه ساخته ای؟

به شوخی پاسخ داد*: از موی شرمگاه پدرم!

چون شب شد، یکی از آن کودکان که آن سخن راست پنداشته بود، صبر کرد تا پدرش را خواب عمیق در ربود. از درون پاچه ی گشادِ او دست به درون برد و به یک کش، مشتی موی از شرمگاه او برکند. مردک از خواب برخاست و از درد تیزی پرصدا رها کرد.

کودک که در تاریکی می گریخت، در دل می گفت:
نتابیده چنین آوازی دارد؛ وای به تابیده اش!

«بازنویسی شده از چنته ی درویش»

برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف «ت»، دفتر نخست، احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، چاپ سوم، ١٣٨۷

با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

* جیلیان برنز؟!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!