«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه

پاسخی به ملی گرایان تندرو!


توضیحی درباره ی این نوشتار

نوشتار زیر چندی پیش تر فراهم شده و آن را بنیاد کاری بنیادمندتر با بهره وری از کار پیش تر انجام یافته در این باره و بویژه از آن میان، کار ارزنده ی «یوسف استالین» به نام «مارکسیسم و جُستار ملی»، قرار داده بودم. شوربختانه، کار پیگیر در این باره به دلیل های گوناگونی ممکن نشد و آن نوشتار که برخی سرفصل ها و بخش های آن نیز آماده شده بود، چون برخی نوشتارهای دیگرم، نیمه کاره ماند.

اکنون، همین نوشتار را با اندک ویرایش درخور برای درج جداگانه ی آن، پیشکش می کنم. امیدوارم سودمند باشد.

ب. الف. بزرگمهر     ٢٨ مهر ماه ١٣٩١

***

چندی پیش « بیانیهی مشترک حزب دمکرات کردستان ایران و کوملە کردستان ایران» انتشار یافت.

با آنکه برخی گمانه زنی ها و دودلی ها نسبت به آماج های فرجامین رهبران هر دو حزب یادشده و هماوندی (رابطه) های آن ها با گروه ها و بنیادهای امپریالیسم ساخته وجود دارد و باید همزمان یادآور شد که «نقش شخصیت در تاریخ» کشورمان به دلیل هستی گرانبار خاورخودکامگی دیرینه، شاید بسی بیش از دیگر جاهای جهان، ویرانگر و برباددهنده ی آرزوها و آرمان های توده ها و خلق های میهن مان در بزنگاه های تاریخی بوده، بُنمایه و پیام این بیانیه را با همه ی لغزش هایی که در کاربرد یکی دو جُستار و مانش پرسش برانگیز در آن به چشم می خورد، گامی مثبت برای یگانگی هرچه بیش تر نیروهای انقلابی و پیشرفتخواه، هم در کردستان ایران، هم در آذربایجان و سایر منطقه های ایران که مردمانش از ستم ملی رنج می برند و هم بویژه برای یگانگی و پدیداری جبهه ی نیروهای چپ و پیشرفتخواه در کلّ ایران ارزیابی می کنم.

همانگونه که انتظار آن می رفت، این بیانیه با واکنش تند نیروهای راست و سیاهی لشکر دنباله شان، آمیزه ای از نیروهای «سوسیال دمکرات»، «سوسیال لیبرال»، «کمونیست های شرمگین»، پروفسورها و "چپ" های اتوکشیده و جیره بگیر اروپای باختری و امریکای شمالی و نیز «شنگول و منگول های سیاسی»، روبرو شد و حتا یکی دو مُردار سیاسی را نیز در گورهای خود نیم خیز نمود.

جُستار مشترک همه ی اینگونه واکنش ها که در عنوان بیانیه ی تند ملی گرایانه (شووینیستی) یکی از آن ها: «حفظ استقلال و تمامیّت ارضی ایران، سرآغاز هر کارپایه‍ ی سیاسی است!» بازتاب یافته، از جنبه هایی شعار پر کَرّ و فَرّ «چو ایران نباشد تن من مباد   در این بوم و بر زنده یک تن مباد» را به یاد می آورد که به هیچ رو درخور دوران و زمانه ی کنونی نیست. در بخشی از این بیانیه ی ناهمخوان با واقعیت های تاریخی ایران زمین و باید بیفزایم بیشرمانه، با اشاره به توافقنامه ی مشترک دو حزب کرد، چنین آمده است:
«گویا تدوین‌کنندگان توافق‌نامه بر آنند که ایران ملت‌های کُرد و آذری و ترکمن و بلوچ و عرب و فارس و احیاناً چند ملت دیگر را در بر می‌گیرد! اما تقسیم ایران به ملّت‌ها و ملیّت‌هایِ گوناگون، آشکارا با وجود یگانگی ملی مردم ایران و به طریق اوُلی، با دولت واحد کشور ایران در تضاد است.»١ و در جای دیگر گفته می شود:
«... در درازنای تاریخ ایران، تا پس از جنگ جهانی دوم (١٣٢٤ خورشیدی) هرگز جنبشی با مضمون جدایی طلبانه از سوی اقوام ایرانی دیده نشده است. یکایک اقوام پیوندهای ملی خود با همدیگر را به خوبی می‌شناختند و هرگز به دنبال دولتی مستقل با سرشت قومی نبودند. نخستین بار این روس‌ها بودند که با اهداف استعماری، زمینه تشکیل "فرقه ی دموکرات آذربایجان" و "جمهوری مهاباد" را پدید آوردند. آنها به محض رسیدن به منافع کوتاه مدت خود، پشت این دو "جنبش ملی" را خالی کردند تا دشمنان تمام ملت ایران، رادمردانی چون "قاضی محمد" را بر دار کنند.»٢

در همین چند سطر، دروغ ها و فریبکاری های بزرگی نهفته است که بررسی همه جانبه ی آنها در کالبد این یادداشت نمی گنجد. در اینجا تنها به چند نکته، بگونه ای گذرا و فشرده اشاره می کنم:
الف. اگر نگوییم بخش عمده ی تاریخ ایران زمین، ولی دوره هایی از آن انباشته از جنبش هایی با درونمایه ی جدایی طلبانه و آزادیخواهانه بوده است؛ بخش عمده ای از این دوره ها در کشورمان، مُهر و نشان سامانه ی خاوندی غیرمتمرکز بر خود داشته و حاکمیت های آن با عنوان «ملوک الطوایفی» شناخته می شوند؛
ب. ایران کشوری دربرگیرنده ی خلق٣های گوناگون است. این دربرگیرندگی نه تنها کم ترین ناهمتایی (تضاد) با آنچه «یگانگی ملی مردم ایران» خوانده شده، ندارد که برعکس، همبستگی ملی ایران و ایرانیان را به درازای تاریخ پایور نموده است. در این پایوری و پابرجا ماندن کشوری به نام ایران به درازای تاریخ، آذری ها، کردها و گیلک ها بسی بیش از پارس ها نقش داشته اند؛
پ. در میان نهادن جُستار «دولت واحد کشور» کودکانه تر از آن است که در اینجا به آن بپردازم. چنین نگرش جزمی و فراطبیعی (متافیزیکی)٤ به دولت بر بنیاد جداسازی ماهیت از پدیده و بزرگنمایی این یکی و در نتیجه، نادیده گرفتن ماهیتی است که با کاربرد شیوه ی دیالکتیک ماتریالیستی، پدیده ی «دولت واحد» یا «دولت فدراتیو» یا هر شکل دیگر آن جز برونزدی از آن ماهیت نیست؛
ت. در پدیداری «فرقه ی دموکرات آذربایجان» و «جمهوری کردستان ایران» که با عنوان «جمهوری مهاباد» از آن یاد شده، خود مردم کردستان و آذربایجان و بویژه توده های زحمتکش این دو خلق دلاور ایرانی بیش از همه نقش داشته اند؛ نه «اتجاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» که در آن بیانیه با فرومایگی هرچه بیش تر و بهره وری روانی نابکارانه از کینه ی تاریخی ایرانیان نسبت به کشور تزاری «روسیه»  ـ که در جنگ های دوره ی قاجاریه بخش عمده ای از قفقاز را از کشور ما جدا نمود ـ با عنوان «روس ها» نام برده می شود!۵ آیا «اتجاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در کشور ما و یا هر کشور دیگری در جهان، آماج های استعماری دنبال می کرده است؟! حقیقت ها و فاکت های کوچک و بزرگ تاریخی، برعکس آن را نشان می دهند. بر کمتر کسی پوشیده است که یکی از نخستین فرمان های و. ای. لنین، زیر پا نهادن همه ی پیمان نامه های ننگین و اسارتبار تزاری درباره ی ایران بوده است. برخی تندروی هایی نیز که در آذربایجان و کردستان رخ داد، نه خواست «اتجاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و نه خواست حزب توده ی ایران بود. این تندروی ها، بی آنکه درباره شان گزافه گویی کنیم، بویژه برای نخستین کشور پرولتری جهان خطرهایی نیز دربر داشت. شیوه ی برخورد به جُستار، جای هیچگونه گمانی درباره ی بدخواهی و کینه ورزی نویسندگان آن بیانیه نسبت به نخستین کشور زحمتکشان جهان برجای نگذاشته و افزون بر آن مردم ایران، کردستان و آذربایجان را نیز کوچک می شمرد.

به این ترتیب، «مرزبندی روشن و قاطعِ»٦ این همجوشِ دستپختِ امپریالیست ها و مزدوران شان با بدنبال خود کشیدن مشتی «شنگول و منگول سیاسی» که نام ها و امضاهایشان را  هر از گاهی زیر «ژاژنامه»۷ هایی اینچنین می توان یافت، بهترین «مجوز [و پشتگرمی رژیم جمهوری اسلامی] برای تشدید سرکوب خواهد بود»٨ (افزوده های درون [ ] از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر).

در بیانیه گروه دیگری به نام «سازمان جمهوری خواهان ایران»٩ بخش عمده ای از سخنان گروه یاد شده در بالا به زبانی تا اندازه ای پوشیده تر، اندرزگویانه و با نواختن شیپور از سرِ گشادِ آن بازگفته می شود. بخش هایی از بیانیه ی این گروه را که یکی از شاخه های جداشده از اتحادیه ای امپریالیسم ساخته به نام «اتحاد جمهوری خواهان ایران»١٠ است، در زیر می آورم:
«... اگر حزب های نامبرده خواهان حفظ کردستان در پیوند ملی و سراسری مردم ایران ـ ولو در سیستمی فدرال ـ هستند دیگر سخن از جنبش رهایی بخش و تعیین حق سرنوشت را چگونه توجیه می کنند؟ شکل نظام سیاسی آینده ایران را نیز مجموع مردم ایران تعیین می کنند و از باصطلاح حق تعیین سرنوشت هیچ قومی در ایران منتج نمی شود.
... در این توافقنامه، مبارزه مردم کردستان برای دمکراسی در ایران یکجا فراموش شده است و به جنبشی صرفا" در راه اثبات هویت و حقوق سیاسی ملت کرد که در رأس همه‏ ی آنها حق تعیین سرنوشت قرار دارد" فروکاسته می شود.
... ستمی که امروز بر ملت از هر قوم و تباری می رود خصلتی سراسری دارد و هدف نخستینِ مبارزهء مشترک نیز برداشتن تبعیض ها و برابری حقوقی همه مردم ایران است. گرایش هایی که در راس مطالبات خود بجای دمکراسی در ایران، حق تعیین سرنوشت اقوام را می نهند، بدون تردید جز خلل در این مبارزه نقشی نخواهند داشت. برآوردن خواستهایی چون تمرکززدایی و افزایش اختیارات یکان های کشوری یا بازنگری در ساختار آموزشی و فراهم کردن امکانات آموزش زبان مادری، همه در یک گفتگوی ملی در چارچوب ایران دمکراتیک امکان پذیر خواهد بود. 
... اگر"دو طرف بر این باورند که نظام سیاسی آینده ایران لازم است سیستمی سکولار، دمکراتیک و فدرال باشد." قاعدتا باید همه این اصول در قانون اساسی ایران بیاید و هیچ واحد فدرالی نمی تواند اصولی جدا یا مخالف با قانون اساسی داشته باشد.
... نه فدرالیسم قومی و نه کوشش برای جدایی از ایران هیچکدام پاسخگوی خواست ها و آرزوهایی نیست که اکثریت مردم ایران ازهر قومی و با هر زبانی در انتظار تحقق آنند.
... راهبردی که بخواهد با شورش در کردستان و حمایت نیروهای خارجی آغاز گردد نه تنها به ایرانی دمکراتیک نخواهد انجامید بلکه با ایجاد جنگ داخلی به تضعیف جنبش دمکراسی خواهی و تحکیم استبداد منجر خواهد شد.
اختلاط و پراکندگی اقوام ایرانی نیز تشکیل اقلیم جداگانه ای از کرد زبانان را در ایران با مشکلاتی مواجه می سازد که منادیان "فدرالیسم ملی ـ جغرافیایی" بدیده نمی گیرند و اولین مشکل تعیین این جغرافیاست که به تنش های قومی بین ترک و کرد و سایر قسمت های مختلط کرد نشین دامن خواهد زد. مشکل دیگر ایجاد حکومت ها یا قدرت های خودسر قومی پیش از تحکیم دمکراسی در ایران و انحصار قهر در دست یک دولت قدرتمند دمکراتیک است. با درس آموزی از تجربه انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی، به جرات می توان گفت که چنین روندی باعث درگیری های خشونت بار خواهد شد و مسلم است که پیش آمدن این سناریوی تکراری، به دمکراسی نخواهد انجامید. این اندیشه خام را باید از سر بدر کرد که ما نخست "حاکمیت آینده کردستان" را بوجود می اوریم و سپس بر حسب شرایط، بخشی از اختیارات حکومتی را به دولت مرکزی واگذار می کنیم. نخستین شرط همکاری جنبش دمکراسی خواهی سراسری با احزاب و فعالان قومی تعهد عملی به الویت استقرار یک دولت دمکراتیک و تحکیم حقوق و آزادی هایی است که یک گقتگوی گسترده را در باره ساختار غیرمتمرکز دولت و نظام آموزشی امکان پذیر سازد.
ما به هم میهنان کرد خود اطمینان می دهیم که در سیاست خود حقوق آنان را برای آموزش زبان مادری، رشد و شکوفایی فرهنگ و هنر کردستان و تفویض اختیارات به استان های کرد نشین برای اداره امور داخلی خود پاس خواهیم داشت و خواهیم کوشید تا نابرابری اقتصادی بین مرکز و پیرامون جبران شود. عدالت حکم میکند که بودجه استانی و سرمایه گذاری دولت در وهله نخست به رشد اقتصادی کردستان وسایر مناطق محروم ایرا اختصاص یابد و قانون تسهیلات ویژه ای برای سرمایه گذاری خصوصی در این مناطق در نظر گیرد.
امروزاستبداد دینی حاکم بر کشور، منشاء همه تبعیض ها و تشدید کننده رشد ناموزون اقتصادی در مناطق مختلف کشور است. بگذار برای برداشتن تبعیض ها و شکوفایی اقتصادی در تمام کشور، همه دست در دست هم برای استقرار دمکراسی و جمهوری در ایران مبارزه کنیم.»١۱

همانگونه که در بخش برگرفته از بیانیه ی این گروه دیده می شود:
الف. از خلق کرد و دیگر خلق های ایران به عنوان «قوم و تبار» یاد شده و با بهره وری نابجا از عبارت «مجموع مردم ایران»، این نکته ی مهم را که ایران دربرگیرنده ی خلق های گوناگونی است، زیر پا می نهد؛
ب. ستم ملی به خلق های ایران زمین، زیرپا نهاده شدن حقوق پایمال شده شان و از آن میان «حق تعیین سرنوشت» را نادیده می گیرد؛
پ. به جُستار «دمکراسی»، بی آنکه ماهیت و درونمایه ی آن را روشن نماید، پربها داده شده و درباره ی آن چنان پرگویی می شود که اگر «دمکراسی» مورد نظر (همانا کاریکاتوری از دمکراسی بورژوایی!) در کشورمان برقرار شود، همه ی دشواری های دیگر نیز گشوده می شوند؛
ت. به ماهیت و درونمایه «نظام سیاسی آینده ایران» و اینکه از دیدگاه آن "سازمان" کدام راه رشد اقتصادی ـ اجتماعی باید پی گرفته شود، کوچک ترین اشاره ای نشده و تنها بر «شکل نظام سیاسی آینده» که گویا «از باصطلاح حق تعیین سرنوشت هیچ قومی در ایران منتج نمی شود» پامی فشارد؛
ث. با در میان نهادن پرسشی سفسطه آمیز چون «اگر حزب های نامبرده خواهان حفظ کردستان در پیوند ملی و سراسری مردم ایران ـ ولو در سیستمی فدرال ـ هستند ...» از جنبشی رویهمرفته ملّی که گویا «مبارزه ... برای دمکراسی در ایران را یکجا فراموش [نموده] ...» با "منطق" و زبانی که آن را در بهترین حالت، سبکسرانه می توان نامید، می خواهد که «هویت و حقوق سیاسی ملت کرد که در رأس همه‏ ی آنها حق تعیین سرنوشت قرار دارد» را به کناری نهاده و «در راس مطالبات خود ... دمکراسی در ایران » را پیشه نماید؛
ج. با فروکاستن جُستار حقوق خلق ها (یا با کمی چشم پوشی: حقوق ملیت ها) به «برآوردن خواستهایی چون تمرکززدایی و افزایش اختیارات یکان های کشوری یا بازنگری در ساختار آموزشی و فراهم کردن امکانات آموزش زبان مادری» و واگذارنمودن همه ی آنها که بخش ناچیزی از حقوق ملی خلق های ایران زمین و از آن میان خلق کرد را دربرمی گیرد به «گفتگوی ملی در چارچوب ایران دمکراتیک» به پندار خود «خلق کرد» را به دنبال نخود سیاه فرستاده و داستان «بزک نمیر بهار میاد  کمپوزه با خیار میاد» را ساز می کند!١٢ 
چ. با در میان نهادن «... راهبردی که بخواهد با شورش در کردستان و حمایت نیروهای خارجی آغاز گردد، نه تنها به ایرانی دمکراتیک نخواهد انجامید بلکه با ایجاد جنگ داخلی به تضعیف جنبش دمکراسی خواهی و تحکیم استبداد منجر خواهد شد» بهتانی بیشرمانه و از دیدگاه تاریخی بی پیشینه به خلق کردستان بسته و در کردار، راه را برای سرکوب هرچه بیش تر و گسترده تر خواست ها و حقوق دمکراتیک خلق های ایران و از آن میان خلق کرد برای رژیم جمهوری اسلامی فراهم می نماید. چنین یاوه گویی هایی، افزون بر آنکه با واقعیت های تاریخی ناهمخوان است، نشانه های نیرومندی از آمادگی برای خوشخدمتی به آن رژیم ضدخلقی را نیز دربر دارد؛ و
ح. با پرداختن به جُستارهایی چون دشواری تعیین جغرافیای میان مناطق کردنشین و ترک نشین و یاوه سرایی درباره ی «ایجاد حکومت ها یا قدرت های خودسر قومی»، جُستار بنیادین حقوق خلق ها و ملیت ها را که هنوز و همچنان مورد گفتگو و ستیزه بوده و رفته رفته به کلافی سردرگم دگردیسه شده، در پرتو جُستارهای فن آورانه و حاشیه ای می نهد.

نکته ی چشمگیر دیگر، لحن قیّم مآبانه و اندرزگویانه در این بیانیه است. گویی اربابان امپریالیستی، همچنانکه درباره ی برخی دیگر گروه ها، نهادها و سازمان های ایرانی وابسته به خود چنین عمل کرده و می کنند، مشتی جو نیز جلوی بینی اینها نیز گرفته و وعده ی کمپوزه و خیار چنان سرمست شان نموده که خود را از هم اکنون یکی از بنیادهای حاکمیت آینده انگاشته اند: 
«ما به هم میهنان کرد خود اطمینان می دهیم که در سیاست خود حقوق آنان را برای آموزش زبان مادری، رشد و شکوفایی فرهنگ و هنر کردستان و تفویض اختیارات به استان های کرد نشین برای اداره امور داخلی خود پاس خواهیم داشت و خواهیم کوشید تا نابرابری اقتصادی بین مرکز و پیرامون جبران شود ... بگذار برای برداشتن تبعیض ها و شکوفایی اقتصادی در تمام کشور، همه دست در دست هم برای استقرار دمکراسی و جمهوری در ایران مبارزه کنیم.» واپسین جمله ی این بیانیه، یادآور سروده ای چند برای کودکان کم و بیش نازپرورده ی میهن مان است!١٣

ب. الف. بزرگمهر        ١٠ مهر ماه ١٣٩١

پانوشت:

١ ـ «حفظ استقلال و تمامیّت ارضی ایران، سرآغاز هر کارپایه‍ ی سیاسی است!»

٢ ـ همانجا

٣ ـ اینجانب، کاربرد واژه ی «خلق» را بجای واژه ی «ملت»، چه درباره ی کردها و چه درباره ی پارس ها، آذری ها، ترکمن ها، بلوچ ها، لُرها و عرب ها شایسته تر می دانم. دلیل آن در هماوندی سرراست با چند و چون رشد اقتصادی و اندازه ی فرارویی سامانه ی سرمایه داری در تار و پود اقتصاد هرکدام از اقلیم های ملی است که در کشور ما به دلیل هستیِ همبودهای کهنه ی اجتماعی ـ اقتصادی و اندازه ی همجوشی (نه آمیختگی!) آن ها با سامانه ی چیره ی سرمایه داری، هنوز بسیار ناهماهنگ و ناموزون بوده و همپیوندی های اقتصادی ـ اجتماعی گونه گونی از همجوش های اقتصادی با زیربنای سرمایه داری نارسا، انگلی و بگونه ای عمده واسطه گر پدید آورده است.

٤ ـ همین دشواری را حتا در نام بسیاری از سازمان های به اصطلاح سیاسی می توان یافت. به عنوان نمونه، گروهی بنیادیافته از سوی امپریالیست های اروپای باختری، نام «اتحاد جمهوری خواهان ایران» را برای خود برگزیده بود. بخشی از این «آش شله قلمکار» امپریالیستی، پس از دگردیسی ها و گسیختگی های گوناگون، عنوان «سازمان جمهوری خواهان» را یدک می کشد.

۵ ـ آیا جنین کاری، دستپخت آن مُردار سیاسی نیم خیز شده در گور خود نیست؟!

٦ ـ «حفظ استقلال و تمامیّت ارضی ایران، سرآغاز هر کارپایه ی سیاسی است!»

۷ ـ نشست و سخن را همی خاش زد        ز آب دهن کوه را شاش زد  (رودکی)

٨ ـ «حفظ استقلال و تمامیّت ارضی ایران، سرآغاز هر کارپایه ی سیاسی است!»

٩ ـ بیانیه سازمان جمهوری خواهان ایران پیرامون توافقنامهء حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومله‏ء کردستان ایران

١٠ ـ هسته ی اصلی و گرداننده ی این گروه که آمیزه ی شگفتی از آدم های سیاسی و نیمچه سیاسی از خاستگاه های گوناگون بود، بگونه ای عمده دربرگیرنده ی پاچه ورمالیده های سیاسی مزدور کشورهای امپریالیستی بود؛ «چپ های شرمگین»، پروفسورهای اتوکشیده و «چوب کبریت های بی خطر» دانشگاه های اروپای باختری و امریکای شمالی (بیش تر دربرگیرنده ی "مارکسیست" های ضد لنینیسم! که برخی از آنها در حزب های چپ و از آن میان «حزب توده ایران» نیز لانه کرده و تخم گذاشته اند!) و نیز شنگول و منگول های پادرهوای سیاسی که نقش سیاهی لشگر را در این اردوی ناهماهنگ و سناریوهای آن بر دوش داشتند، این هسته را فراگرفته بودند. پیدایش و سازمانیابی این گروه بی ریشه مانند نمونه های همتای تاریخی خود که تا اندازه ی بسیاری از سستی ها و نارسایی های برنامه ای ـ سازمانی چپ راستین ایران سرچشمه می گرفت و می گیرد، همانگونه که انتظار آن می رفت، دیری نپایید و اندک زمانی پس از آن، گروه های دیگری با نام هایی شگفت تر چون «اتحاد جمهوری خواهان لاییک» از دل آن سربر آوردند. این دگردیسگی تا اندازه ای با دگردیسگی و بخش «گیاهخواران» به گروه های زیر همانند بوده و شوربختانه از چارچوب بلبل زبانی های روشنفکرانه و خودنمایی هایی که گاه با انداختن عکس های شش در چهار خنده داری از نیمرخ و تمام رخ و زُلفی که گویا خودبخود (بدون کاربرد ژل و اینگونه کوفت و زهرمارها!) بخشی ار پیشانی نازنینی را می پوشاند، فراتر نمی رود:
الف. «وگان» (Vegans): گیاه خوارانی كه گوشت قرمز، ماهی، مرغ یا تخم مرغ و لبنیات نمی خورند؛
ب. «لاكتووگان» (vegetarians Lacto):گیاه خوارانی كه لبنیات هم می خورند؛
پ. «اووگان» (Ovovegetarians): گیاه خوارانی كه تخم مرغ هم می خورند؛
ت. «لاكتواووگان» (Lacto-ovovegetarians) : گیاه خوارانی كه تخم مرغ و لبنیات هم می خورند؛ و
ث. «نیمه گیاه خوار» (Semi-vegetarians): گیاه خوارانی كه ماهی و مرغ هم میل می كنند؛ ولی گوشت قرمز نمی خورند!

نکته ی چشمگیر، فرای دلبری های "پری رویان" همه ی این گروه ها که چون قارچ های کوچکی در پای درخت پوسیده و سرتاپا خزه گرفته ای سبز شده اند، هماهنگی با سیاست های امپریالیست های اروپای باختری است که گاه تا اندازه ای با همتایان خود در ایالات متحده و کانادا تفاوت هایی نشان می دهند.

بی ریشگی اینگونه گروه های دست پرورده ی کشورهای امپریالیستی را در دو  بند زیر که از سوی یکی از طرفداران چنین گروه هایی نوشته شده، بخوبی می توان دید:
«از سوی دیگر مهمترین سازمانهای چپ که به دنبال اتحاد با دیگران هستند محور اصلی رسیدن به اتحاد را با جریانات دیگر در جمهوری می بینند و به دمکراسی و سیستم دمکراتیک معتقدند. آنها در چند سال گذشته برای اولین بار توانستند به موفقیت دست یابند و همراه با شخصیت هایی صاحب نام حرکتی را بنام اتحاد جمهوری خواهان با زحمت فراوان گرد هم آورند. عَلَم کردن جمهوری در مقابل مشروطه پادشاهی، نشان داد که این گروه تا به چه اندازه به منافع گروهی وابسته بودند. وجه مشترک این دو باز هم نه توجه به آزادی بلکه به نوع حکومت از پیش تعیین شده بود. بخش بیشتر طرفداران جمهوری به دلیل عدم توجه به دمکراتیک بودن و یا نبودن انتخابات به بهانه اصلاحات در جمهوری اسلامی تا سال های بعد از آن نیز، به حمایت از انتخابات غیردمکراتیک و یا شخصیت های جناح حکومتی پرداخته اند.
با ایجاد اتحاد جمهوری خواهان لاییک، شدت و اختلاف بر سر نوع حکومت از نقطه نظر دیگری در میان اتحاد جمهوری خواهان پا بر عرصه وجود نهاد که با تاکید بر لائیک بودن خود، دیگر راهی را برای احزابی که ممکن است در آینده مذهبی باشند و به اصول دمکراسی و بازی سیاسی پایبند گردند، باقی نگذاشت. اصولا" همین بزرگترین ضعف مخالفین در خارج است که سعی دارند که برای احزاب مذهبی که ممکن است شکل بگیرند و یا متحد آینده سیستم چند حزبی در ایران شوند، با دیده بدبینی بنگرند. راه سازش با نیروهایی را که نقش اصلی را در آینده در لیبرالیزه کردن مذهب سیاسی داشته باشند منکر شوند و به بهانه حکومت لائیک، نیروهای دیگر را پس زده و معتقدند که آنها نیز از یک سیستم دمکراتیک حمایت می کنند.»
«مخالفین و اپوزیسیون، در تنگنای رسیدن به آزادی ودمکراسی!»، غللامرضا زنگنه، ۱۱ آبان ماه ۱٣٨۷
(برجسته نمایی ها از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر)

اینکه بیش تر برگرفته ها از تارنگاشتی به نام «اخبار روز» از آب درآمده، کاملا تصادفی و نتیجه ی جستجو در اینترنت است؛ من آگاهانه به سراغ این تارنگاشت که مانند دکان بقالی های قدیمی هر آت و آشغالی (در مثل مناقشه نیست!) در آن یافت می شود، نرفته و نمی روم. «پلورالیسم» که می گویند، همین است دیگر؛ مانند دکان بقالی های کهنه ی سرِ گذر، هرچه جنس های گوناگون تری از همه رقم داشته باشی، مشتری ها هم بیش تر سر و کله شان آنجا پیدا می شود؛ بویژه اگر آن سوی چارسوق، دکان های همچشم دیگری نیز پدیدار شده باشند. خدا بده برکت!

١١ ـ بیانیه سازمان جمهوری خواهان ایران پیرامون توافقنامهء حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومله‏ء کردستان ایران

١٢ ـ نگارنده ی این نوشتار، همراه با خلق کرد و دیگر خلق های ایران، ضمن پس فرستادن خیارها و کمپوزه های هنوز سبز نشده ی پیشکشی به این گروه و گروه های همانند، با بانگی رسا اعلام می کند:
«جنگِ اوّل به از صلح آخر!»؛

١٣ ـ بخش هایی از چند سروده ی عباس یمینی شریف که در کتاب های دبستانی چند دهه پیشِ ایران منتشر شده را با جابجایی یا دگرگون نمودن برخی واژه های آن در زیر آورده ام:
بچه‌ی خوب و عاقل و هوشیار          اول صبح می‌شود بیدار
می‌رود از اتاق خود بیرون               می خورد آب و حوله و صابون
[از بس که هر روز صبحِ زود با زور از خواب بیدارش می کنند و این شعر را پشت در اتاقش می خوانند! ضمنا، «بچه ی خوب» عباس آقا در آن هنگام، بیش از ۵٠ سال پیش، برای خود اتاق جداگانه دارد و شاید مانند برخی دیگر از بچه های نازپرورده ی آن روزگار هر روز صبح باید «یونیفرم»ش را ـ کُتی آبی با کراواتی به همین رنگ؟ ـ برتن کرده، رهسپار دبستان فرانسوی یا انگلیسی شود. این بخش از زندگی روزانه ی «بچه‌ی خوب و عاقل و هوشیار» را عباس آقا دانسته به فراموشی سپرده است!]
...
می‌نشیند برای صبحانه                بعد از آن ترك می‌كند خانه
[خانه را در اینجا به آرش میهن گرفته ام.]
به فرنگستان برای كسب كمال       بچه‌ی خوب می‌رود خوشحال
می سراید:
ما گل‌های خندانیم                         فرزندان ایرانیم
ما سرزمین خود را                          مانند جان می‌دانیم
ما مرگ و میر را تنها                      برای همسایه می خواهیم
...
کُردکان این زمین و آب و هوا           این درختان که پر گل و زیباست
باغ و بستان و کوه و دشت همه      خانه ما و آشیانه ماست
...
دست در دست هم دهیم به مهر    میهن خویش را کنیم آباد
یار و غمخوار یکدگر باشیم             تو در آنجا ما در اینجا مانیم!

برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ] در همه جای این نوشتار از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر


پیوست ها:

بچه‌ی خوب
بچه‌ی خوب و عاقل و هوشیار
اول صبح می‌شود بیدار
می‌رود از اتاق خود بیرون
می‌برد آب و حوله و صابون
می‌كند دست و روی خود را پاك
خوب دندان خویش را مسواك
می‌زند شانه‌ی تمیز به موی
صاف و براق می‌كند سر و روی
می‌نماید لباس تمیز دربر
می‌رود با ادب به پیش پدر
سخن اول و شروع كلام
می‌كند با پدر به مهر سلام
می‌رود با دهان خندان پیش
می‌زند بوسه دست مادر خویش
می‌نشیند برای صبحانه
بعد از آن ترك می‌كند خانه
به دبستان برای كسب كمال
بچه‌ی خوب می‌رود خوشحال

عباس یمینی شریف

***

میهن خویش را کنیم آباد

سر زد از پشت ابرها خورشید
باغ و بستان دوباره زیبا شد
فصل سرما و برف و باد گذشت
موقع گردش و تماشا شد

در چمن بر درخت گل بلبل
وه چه شیرین ترانه ای دارد
هست خشنود و شادمان زیرا
وطنی ، آشیانه ای دارد

کودکان این زمین و آب و هوا
این درختان که پرگل و زیباست
باغ و بستان و کوه و دشت همه
خانه ما و آشیانه ماست

دست در دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد
یار و غمخوار یکدگر باشیم
تا بمانیم خرم و آزاد

عباس یمینی شریف

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!