«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

آیا شوراها، نباید به مسایل سیاسی بپردازند؟


«خبرگزاری مجلس شورای اسلامی»، در گزارشی زیر عنوان «شوراها از پرداختن به مسائل حزبی پرهیز کنند»، از جمله چنین آورده است:
« ... علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی که پنجشنبه در جمع خبرنگاران سخن می گفت اظهار داشت: شوراها در صورتی موفق خواهند بود که بتوانند پیوند خود را با مردم بیشتر کنند و از پرداختن به مسائل حزبی و سیاسی بپرهیزند. وی افزود: شوراهای اسلامی در سطح کشور باید نگاهشان نسبت به مسائل در بخشهای مختلف جامع باشد تا بتوانند در جهت توسعه شهر و استان خود مفید واقع شوند.

رئیس مجلس با اشاره به عملکرد شوراها طی یکی دو دوره اخیر با موفق ارزیابی کردن عملکرد برخی از شوراها اظهار داشت: اگر این حرکت ادامه پیدا کند می توان سایر مسائل را نیز به آنها سپرد.

وی با اشاره به روز شوراها اظهار داشت: موضوع شوراها یکی از مسائلی است که در قانون اساسی به آن پرداخته شده و تجربه ای که ما از عملکرد شوراها داریم با وجودی که تجربه اول بود و ممکن است فراز و فرودهایی را نیز شاهد باشیم در کل می توان گفت تجربه موفقی را داشته اند. ...» (خبرگزاری مجلس شورای اسلامی):
http://icana.ir/News/PresidingBoard/2010/4/60618/0/Default.aspx

عنوان نوشتار با آنچه که رئیس مجلس شورای اسلامی، بر زبان آورده، اندکی در جمله بندی تفاوت می کند. اینکه «شوراها نباید به مسایل حزبی بپردازند»، شاید با تعبیر و تفسیری محدود، تا اندازه ای درست باشد؛ به این معنی که درگیری های حزبی و گروهی نباید کار شوراها را آنچنان زیر تاثیر خود قرار دهد که کار مردم پیش نرود یا شوراها ازهم بپاشند یا کارشان بی بر شود.

همانگونه که بسیاری می دانند، ساختارهایی که درون سازمان های امور شهری و روستایی، چه در کشورهای پیرامونی و چه در کشورهای مرکزی (متروپل)  سامانه سرمایه داری، تشکیل می شوند، دربرگیرنده گروه هایی با مرام ها و نگرش های گوناگون و گاه متضاد سیاسی ـ اجتماعی هستند. به این ترتیب، از این دانشجوی بُزدل پیشین* و "سیاستمدار" محافظه کار کنونی می توان انتظار داشت که این جستار ساده را دریافته باشد و بی گفتگو نیز دریافته است. به عنوان نمونه، در شهرداری های شهرهای اروپای باختری که بسیاری از آنها همچنان نام تاریخی «کُمون» را برخود دارند، برپایه اندازه آرایی که هریک از حزب های سیاسی در انتخابات محلی و منطقه ای بدست آورده اند، به یارگیری پرداخته، مدیریت شهرداری ها را برای دوره ای مشخص بردوش می گیرند. این ساختارها که برپایه همکاری و همیاری حزب های سیاسی و سازمان های اجتماعی محدوده جغرافیایی آنها، گرد پیمان های از پیش توافق شده میان شان، شکل گرفته و می گیرد، افزون بر آنکه، پایه ای حزبی و جناحی دارند، سیاسی نیز هستند.

در کشور ما نیز، گرچه هنوز از چنان ساختارهای حزبی استوار و کارآزموده برخوردار نیست، جُستارهای یاد شده در بالا بویژه در شهرهای بزرگ، کم و بیش دیده می شوند و رُخ می نمایانند. به این ترتیب، سخن رئیس مجلس شورای اسلامی که «شوراها در صورتی موفق خواهند بود که ... از پرداختن به مسائل حزبی و سیاسی بپرهیزند» جز یاوه گویی، چیز دیگری نیست. از اینها گذشته، اهمیت کار شوراهای شهر و روستا در کنار ساختارهای اجتماعی دیگری چون سندیکاها، شوراها و اتحادیه های کارگری و کارمندی و دیگر نهادهای اجتماعی و مدنی، در کشور ما از این هم فراتر است و فراتر خواهد رفت؛ زیرا در این کشور، چه آنرا بپسندیم یا نه، انقلابی ملی ـ دمکراتیک انجام پذیرفته است. این انقلاب که در دوره «تحقق یابی اقتصادی» آن، با دشواری های بیشمار و ایستادگی سرسختانه نیروهای واپسگرای درونی و جهانی در برابر آن روبرو شده، در صورت پیشرفت که جز با سمتگیری سیاسی ـ اقتصادی سوسیالیستی امکان پذیر نیست، نیازمند ساختارهای سیاسی ـ اجتماعی ای فراتر از آن چیزی است که در چارچوب حاکمیت سرمایه داری بزرگ به توده های مردم کشورهای متروپل سرمایه داری گرانبار شده است. چنین ساختاری، سامانه شورایی است که زمینه ها و بنیان های آن، گرچه بسیار سست و نارس، در چارچوب شوراهای شهر و روستا، شوراهای کارگری و مانند آن در قانون اساسی مصوب انقلاب بهمن به رسمیت شناخته شده و همانگونه که رییس مجلس شورای اسلامی نیز آن را نمی تواند نادیده بگیرد، با وجود فراز و فرودها، کارشکنی ها و چوب لای چرخ گذاشتن واپسگرایان که چشم دیدن شوراها و همیاری آنها را در امور اقتصادی ـ سیاسی ندارند، از تجربه خوب و کامیابانه ای در برخی روستاها و شهرهای کوچک برخوردار بوده است.

سامانه شورایی و کار هرچه بیشتر در گسترش و ژرفش آن در کشور ما، در چارچوب سمتگیری سوسیالیستی راستین  و هدفمند در اقتصاد و سیاست از آنچنان اهمیتی در آینده نزدیک و دور میهن ما برخوردار است که نه تنها سرنوشت انقلاب بهمن که حتا سرنوشت رژیم جمهوری اسلامی نیز به آن وابسته است. اینجا، دیگر سخن بر سر اگر و مگرهایی که رییس مجلس شورای اسلامی درباره سپرده شدن کارهای بیشتر به شوراها برزبان آورده، در میان نیست. سخن بر سر برآوردن خواستی برآمده از انقلاب بهمن، سخن بر سر سرنوشت یک انقلاب، یکپارچگی جغرافیایی ـ سیاسی ایران ـ زمین و تکه تکه نشدن آن و نیز حتا موجودیت رژیمی با عنوان «جمهوری اسلامی» در میان است؛ گرچه در این میان و بویژه با زیرپا نهادن و دستبرد به اصل چهل و چهارم قانون اساسی در دوره کنونی، بسیاری پل های پشت سر شکسته شده و انقلاب بهمن سراشیب تند شکست فرجامین خود را می پیماید و شاید بسیاری از میوه چینان انقلاب بهمن همچنان در نیافته و نمی یابند که شاخه ای که خود نیز بر آن نشسته اند، در حال شکستن و فروافتادن است؛ شاخه ای که خود در بریدن بُن آن، نقشی بس پلید داشته و دارند.

در نخستین سال های انقلاب بهمن، هنگامی که رژیم نوپای جمهوری اسلامی، مانند امروز، اینچنین از برآوردن خواستهای انقلابی توده های مردم زحمتکش رو برنگردانده و پا واپس ننهاده بود، یکی از طرفداران دو آتشه آن ، گویا در پاسخ به چپگرایان تندرو، از جمله نوشته بود:
«چراغی را که ایزد برفروزد            هرآنکس پف کند ریشش بسوزد»

دست روزگار، شرایطی فراهم نمود تا همانها که کمر به نابودی نیروهای انقلابی راستین، پشتیبانان پیگیر انقلاب بهمن و در راس همه آنها حزب توده ایران بستند، خود در چنبره پلشتی ها و پلیدی هایی که نمودند چنان درگیر شدند که نه راهی به پیش و نه راهی به پس برایشان برجای نماند. همانها که هم اکنون نیز با نادانی و از سربیچارگی، کمر به نابودی سازمان های کارگری و توده ای بسته و خوشخدمتی به امپریالیست ها پیشه نموده اند، آخرین فروغ چراغ برافروخته ای را که هنوز سوسویی دارد، خاموش می کنند. نمی دانم آیا ریششان سوخته یا نه، ولی بی هیچ گفتگو، تیشه به ریشه خود زده اند. 

اینک هنگام درو آنچه کاشته اند، فرا رسیده و شوربختانه مردم و بویژه توده های زحمتکشان ایران نیز، تاوان کردار این نابکاران دین فروش را برای چندمین بار در تاریخ خود خواهد پرداخت.

ب. الف. بزرگمهر         

سیزدهم اُردی بهشت ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه
 

برجسته نمایی ها، از اینجانب ب. الف. بزرگمهر است.

* وی، آنچنانکه همدوره ای های پیشین ایشان در دانشگاه، آن را تایید نموده اند، در هیچکدام از تظاهرات و اعتصاب های معروف شانزده آذر در پیش از انقلاب نه تنها شرکت نمی نمود که گاه به تنهایی و در شرایطی که بسیاری از استادان دانشگاه نیز دانسته در همگامی با دانشجویان از کار آموزشی در این روز تاریخی خودداری می نمودند، در کلاس ها حضور می یافته است.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!