«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

آنچه من گفتم و خدا بشنود بدتر از فحش خوارمادر بود


۲ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام سحرگاهی
این شاعر از اردوگاه راست وطنی ظاهرا در فرو طنز می خواهد رژیم ج. ا. را بکوبد.
ولی عملا تهیدستان به اصطلاح بی همه چیز را می کوبد و از تخریب جسمی آنها حتی کوتاهی نمی ورزد.
رادیکال به قول کارل مراکس کسی است که دست به ریشه برد. خدا و خرافه ها به هزار ترفند اثبات می شوند. آنچه عملا تحقیر مادی و معنوی می شود، پرولتاریا ست.
کاش اطلاع کوچکی به ویدئو ضمیمه می کردید که کجا این تکه پرانی ها صورت می گیرند. زنها اغلب روسری اسلامی دارند.

ب. الف. بزرگمهر گفت...

دوست سحرخیز من!

کمی با شما همداستانم؛ ولی تنها کمی. در نگاه شما به تهیدستان رگه هایی از رمانتیسم را می بینم که صاف و ساده نشان می دهد چندان (و یا اصلا) با آنها از نزدیک سر و کار نداشته، نشست و برخاست نداشته و نزیسته اید.

این ضعرخوانی در ایران انجام یافته است. می خواستید روسری بر سر نداشته باشند؟ و مگر روسری اسلامی با روسری های گونه ی دیگر آن چه تفاوتی دارد؟ مساله ی مهم آن است که رژیم اراذل و اوباش اسلام پناه، حق برگزیدن آزادانه حتا جامه ی آنها را نیز گرفته است.

من آنچه خوانده شده را و البته بسیاری چیزهای دیگر در این ردیف را بیش تر از هجو نمی بینم. در دوران ما، از دید من تنها یک نفر، آنهم نه در همه ی سروده ها و نوشته هایش به طنز اجتماعی نزدیک شده و شایسته ی نام طنزپرداز است. وی هم، همانگونه که می دانید، با اردوگاه راست بیشتر سر و سر دارد تا چپ. روشن است که را می گویم: هادی خرسندی.

به سروده ای که وی در پاسخ باراک اوباما گفته توجه کنید (من آن را در تارنوشتم درج نموده ام). این پاسخ، دندان شکن تر از هر نوشته یا گفته ی هر آدم عالیمقام یا بی مقامی اثر داشت و بدیهی بود که واکنش گسترده ی مخالفین سلطنت طلب، نولیبرال و مزدوران و قلم بمزدان سرمایه را از یکسو و خرسندی دیگرانی جون من را زا سوی دیگر برانگیخت. توجه کنید که وی نانش را از سفره ی همان ها می ستاند!

می خواهم به شما بگویم که جبهه ی نیروهای چپ و راست رنگارنگ تر از آن است که شما می پندارید. همینجاست که «تاریخی» با آنچه «منطقی» است گاه تفاوت های شگفت انگیزی دارد. اگر چنین نبود، مسائل اجتماعی آنچنان ساده می شد که دربست سخنان کلیشه ای همه ی چپول های جهان را می شد پذیرفت.

با همه ی اینها خرسند خواهم شد که آن جنبه های انتقادآمیز را که دیده اید، در یادداشت یا نوشتاری جداگانه بنویسید و نسخه ای از آن را نیز برایم بفرستید. اگر کار خوب و آراسته ای باشد، حتا اگر با آن همداستان نیز نباشم، در تارنوشتم درج خواهم نمود.

پیروز و سرفراز باشید.

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!