«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ تیر ۱۷, دوشنبه

می پنداشتی سرانجام «سلطان ولایت» خواهی شد ...

می پنداشتی سرانجام «سلطان ولایت» خواهی شد و دُردانه ات را جانشین خود خواهی نمود؟ دیدی که گام بگام کار بجایی رسید که ناچار شدی به بزرگ ترین دزدان تمرگیده در «دولت زهدان اجاره ای» که در یک قلم به اندازه ای خورد و برد داشتند و بار زدند و بردند که از ارزش ریال مادر مرده دو سوم کاستند، «خدا قوت» بگویی و با همین خدا قوت گویی، فرنام نازیبای پیشین خود: «آقا بیشعور نظام» را از دست داده، فرنام بس زشتِ «کیر خر نظام» را دَشت کردی! می بینی از کجا تا به کجا رسیده ای؟ از آرزوی «شاه سلطان علی» شدن تا کیر خر نظام پوشالی و بی سر و سامان کنونی، تنها چند گام بیش نبود؛ گرچه، گام هایی دردناک و سخت ناگوار برای توده های مردم ایران که به هر گوشه ای از خاک سرزمین شان که می نگرند، به هر کالایی در بازار که دست می درازند و هر گونه خدماتی که اینجا و آنجا جلوی پای شان سبز می شود با سلطان یا بهتر است بگویم: ایلخانی نیرومند روبرو می شوند. از نمونه هایی چون جاکشی و زن بمزدی زیر چادر اسلام که پهنه ای جهانی بویژه در شیخک نشین های عرب پیرامون شاخاب پارس یافته و کودکان نگونبختی که ناچارند از درآمد ناچیز گردآوری آشغال، لقمه نانی بدست آورند و همگی، خداوندانی چیره بر همه چیز دارند، هیچ نمی گویم. به ویدئوی پیوست بنگر و گوش فرا ده تا با سلطان های راستینی در زمینه هایی نه چندان برجسته در سنجش با سلطان های نفت و گاز یا دیگر خاستگاه های پردرآمدی که حساب و کتاب شان کم تر جلوی دیدِ مردم است، آشنا شوی!

می دانی گام پسین کدام است و چگونه رخ خواهد داد؟ دورنمای نه چندان دور آن، چنین است:
گوربگور شدن! یا بدست توده های مردم ایران یا بدست کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها. آن بالا را نمی دانم و به آن باور ندارم؛ می دانم تو هم به آن، چندان باور نداری؛ دُم خروس آن را در یکی دو نوشته یا گفته ات دیده ام؛ افزون بر آنکه اگر براستی آدمی باورمند بودی، بسان همه ی باورمندان راستین از هر کیش و آیینی که خود خوشبختانه با تنی چند از آن ها در زندگیم برخورد یا نشست و برخاست داشته ام، حتا یک دروغ نیز از زبانت بیرون نمی آمد. بماند. بیا و انگار که چنان ناکجاآبادی با خداوندی نشسته بر «تخت عَرش» از هستی برخوردار است. چگونه آنجا خواهی شتافت؟ سرافکنده با کونی برهنه و دست هایی چلیپا شده بر شرمگاه در پیشگاه الله؟ بگمانم در خوش بینانه ترین انگاره، چنانچه یکراست روانه ی دوزخ نشوی، باید اینگونه باشد؛ هان؟!  

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۸

ویدئوی پیوست، برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»  ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۸



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!