«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ شهریور ۳۱, چهارشنبه

وقت کشی به سود امپریالیست ها و هارترین نیروهای واپسگرا از سوی دولت یونان! ـ بازانتشار

چند روز پیش که گزارشی درباره ی اوضاع یونان و درگیری های آن در «حوزه یورو» را می خواندم با خود گفتم و همان آن در یادداشت کوتاهی در حاشیه ی آن گزارش نوشتم:
وضعیت شگفت در یونان! کمونیست ها باید بجنبند. چنین وضعیتی شرایط شکست جنبش توده ای در یونان را رقم خواهد زد. اینکه دولتی که با انتخابات بر سر کار آمده، جُستار چگونگی "کمک مالی" کشورهای خرپول «حوزه بورو» را به همه پرسی مردم می گذارد و در همان حال به مردم می گوید: به آن نه بگویند، جز وقت کشی به سود سرمایه داران بزرگ جهان نیست ...

اکنون، پس از رای منفی بیش از ۶۱ درصد مردم یونان به چنان "کمک های مالی" که هیچگاه سودی برای توده های مردم آن کشور نداشته و تنها زمینه ای برای گسترش هرچه بیش ترِ سرمایه داری نولیبرال امپریالیستی در آن کشور و کاهش نقش دولت های بر سرِ کار آمده در آنجا به جایگاه پیشکاری، کارچاق کنی و از آن بدتر نوکری سرمایه بزرگ انحصاری (امپریالیستی) و پیامدهای دردناکی چون گسترش بیکاری و تنگدستی بویژه در میان جوانان و وابستگی اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی بیش تر یونان بوده، نخست وزیر آن کشور: «الکسیس سیپراس»، می گوید:
«یونان از فردا به پای میز گفتگو برمی‌گردد و اولویت اصلی ما برقراری پایوری اقتصادی در این کشور خواهد بود ... این بار بدهی‌ها روی میز گفتگو حل و فصل خواهد شد.»۱ حتا اگر دیگر گفته های وی و دیگران در این باره را نادیده بگیریم، همین گفته به تنهایی نشان می دهد که دولت کنونی یونان و نخست وزیر آن، نقشی بیش از "میانجی" و در حقیقت، کارچاق کن که تنها از توده های مردم یونان به عنوان اهرم فشار برای چانه زنی به سود بخش هایی از سرمایه داری وابسته (کمپرادور) در آن کشور سود می جوید بر دوش ندارد.۲ 

این نیز بماند که گفتگوها و بده بستان های سیاسی پیرامون بدهی های گرانبار شده به گردن توده های مردم یونان، برخلاف نیرنگبازی آشکار وی در وانمودن چشم اندازی تازه برای گره گشایی چالش، این بار و پس از این نیز تا هنگامی که کار بدست داد و ستدگران سیاسی و کارچاق کن های سرمایه است، همچنان زیر میز پی گرفته شده و خواهد شد؛ زیرا اگر همه چیز، آنگونه که براستی رخ داده و می دهد، بروی میز گفتگو و جلوی دیدگان توده های مردم نهاده شود، آشکارا نشان خواهد داد که سیاه بازی پی گرفته شده تاکنون که همچنان آن را پی می گیرند، جز گرفتن حق حساب چاق تر برای پیشکاری سرمایه ی بزرگ امپریالیستی در آن کشور بیش نیست؛ و بیم برهم خوردن سیاه بازی و بزیر کشیدن چنان رژیمی از سوی توده هایی که روزبروز آگاهی بیش تری می یابند به این یا آن شیوه ی انقلابی در ماهیت خود، افزایش چشمگیری خواهد یافت. اینکه «صندوق جهانی پول» می گوید: «یونان به ۵۰ میلیارد یوروی دیگر نیاز دارد»۳ به اندازه ای بسنده گویای چانه زنی های زیرمیزی و نشاندهنده ی وقت کشی به سود سرمایه امپریالیستی و به زانو درآوردن توده های مردم یونان در فرجامِ کار است؛ نکته ای که بیگمان از چشم حزب کمونیست هوشمند و کارآی آن کشور دور نخواهد ماند.

درنگی بیش تر در روند چالش از گذشته تاکنون و پیش بینی آنچه پیش روست، همچنین تراز برتر آگاهی و نیرومندی نسبی و سازمان یافته ی توده های مردم یونان و نیز کار پربار حزب کمونیست و دیگر نیروهای پیشرو آن کشور را به نمایش می نهد که برخلاف کشور ما، سرمایه داران بزرگ انحصارها و دولت های گوش به فرمان شان در کشورهای اروپایی به سردمداری آلمان را واداشته تا برای پاسداری از منافع پرسود خویش در یونان، هر بار بیش از پیش، سبیلِ پیشکاران و کارچاق کن های خود در آن کشور را چرب نمایند. با این همه، این تنها سویه ی امیدبخشِ روندی چالش برانگیز را بازمی تاباند؛ سویه ی برجسته تر که به پندار من در آینده ای نزدیک به چالشی درنگ ناپذیر فراخواهد رویید، بیم گسترش هرج و مرج (آنارشیسم) و از هم پاشیدگی شیرازه ی اقتصادی ـ اجتماعی و پیدایش دوگانگی سردرگم در رهبری سیاسی آن کشور است۴ نشانه های این دوگانگی در رهبری سیاسی یونان و سردرگمی پیامد آن از هم اکنون بروشنی دیده می شود که نمونه ی چشمگیر آن، برگزاری همه پرسی درباره ی جُستار و چالشی است که نخست وزیر به نمایندگی از سوی دولت و مردم آن کشور خود با آن همداستان است! و بی درنگ، این پرسش ها را به میان می آورد که:
الف.  همه پرسی به چه انگیزه و شَوَندی؟! و
ب. آیا سخن براستی بر سرِ سردرگمی سیاسی است یا سردرگم نمودن دانسته و آگاهانه ی توده های مردم، حزب ها و سازمان های پیشروی یونان به همراه وقت کُشی و ارزیابی نیرو برای پیشبرد «سناریو»های پسین در میان است؟

این ها، نکته هایی است که اگر به هنگام از سوی حزب کمونیست و نیروهای پیشروی یونان دریافته نشود، سود سرراست آن به جیب سرمایه داری بزرگ امپریالیستی و بیش از همه، امپریالیست های اروپای باختری رفته، نومیدی و سرگشتگی توده های مردم آن کشور را در پی خواهد داشت؛ بویژه آنکه رویش کم تر گسترش یافته اقتصاد سرمایه داری در آن کشور، در سنجش نسبی با کشورهای مادر سرمایه داری در مرکز و شمال «اروپای باختری» و اقتصادی که همچنین در دوره ی سی چهل سال کنونی، دانسته و آگاهانه به سوی آنچه «صنعت جهانگردی»۵ نامیده می شود، سمتگیری شده و شاخه ای نابارور از اقتصادی وابسته را بسی بیش از اسپانیا یا جاهای دیگر در آن کشور گسترشی چشمگیر بخشیده، زاینده و دربردارنده ی گونه هایی نهفته و آشکار از «هرج و مرج گرایی» («آنارشیسم») بر بنیاد گسترش پیشه ها و کارهای گذرا و بیکاری فصلی است که به نوبه ی خود «لُمپن برولتاریا»۶ این سپاه دلخواهِ «هرج و مرج گرایان»، «فاشیست» ها و دیگر نیروهای واپسگرا و مزدور سرمایه امپریالیستی را گسترش بیش تری می دهد. چندی پیش در یادداشتی کوتاه به بهانه ی نوشتاری دیگر درباره ی اوضاع یونان، نوشته بودم:  
«... آنگاه که گردش زمانه به سود بهره کشان نیست ... آن ها همه ی کوشش خود را بکار می گیرند تا به سود بهره دهان و رنجبران و در جهان کنونی، طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن نیز نگردد؛ پیامد سرراست چنان شرایطی که نمونه های روشنی از آن را در تاریخ و همچنین روند گردش به راست در حاکمیت گام بگام به راست گرایش یافته و تبهکار جمهوری اسلامی در کشور خودمان گواه بوده ایم، هرج و مرج در همه ی زمینه های اجتماعی ـ اقتصادی و گسترش آن به پهنه ی سیاسی است و آنگونه که زبانزد زیبایی می گوید:
”دیگی که بهر من نجوشد، بگذار سر سگ [در آن] بجوشد!“

به این ترتیب و در شرایط بحرانی، جریان های هرج و مرج جویانه، بویژه در کالبد تئوریزه شده و سازمان یافته ی آن، چون حزب ها و سازمان های هرج و مرج جو (آنارشیست)، می توانند بیش از آنکه به پیشرفت جنبش انقلابی به سود طبقه کارگر و زحمتکشان یاری رسانند، پراکندگی و هرز بردن نیروی جنبش را در پی داشته، سرراست یا بگونه هایی کژتاب و پیچیده تر به آماج های نیروهای بهره کش جامعه و انگل های اجتماعی کمک نمایند.»۷ 

اکنون در شرایطی که برجسته ترین نمایندگان و عروسک های خیمه شب بازی سرمایه داری امپریالیستی در اروپای باختری از "چپ" و راست، آروین های همه پرسی را بگونه ای تهدیدآمیز «برای آینده ی یونان، بسیار شوربختانه»۸ خوانده و بیم رانده شدن آن کشور به «پرتگاه انزوا و نومیدی تلخ»۹ را گوشزد می کنند، «نخست وزیر یونان، ... رای مردم یونان را ”گزینشی دلاورانه“ و رای به دمکراسی و اعلام همبستگی با اروپا [می]خواند»۱۰ 

اگر آماج سخنان «نخست وزیر»، همبستگی با توده های مردم اروپا برای جلب پشتیبانی آنان از یونان بوده، چرا همانگونه و به همان باریکی بر زبان نیامده و بجای آن بگونه ای دوپهلو و سفسطه آمیز به «اعلام همبستگی با اروپا» بسنده شده است؟!  کدام «اروپا»؟ «اروپای کلان سرمایه داران» که زبان به تهدید و نابودی یونان گشوده اند؟! آن هم در شرایطی که «گفته می‌شود بانک‌های یونان، تنها چند روز با پایان یافتن نقدینگی و ورشکستگی همه سویه فاصله دارند [و] در این صورت، میلیون‌ها یونانی پس‌اندازشان را از دست می‌دهند، شرکت‌ها ورشکست می‌شوند و یونان با کمبود مواد غذایی و دارویی وارداتی روبرو خواهد شد.»۱۱؟

پیش از این در نوشتاری از ان میان آورده بودم:
«... چپ راستین از زحمتکشان جدا نیست و تنها به یاری زحمتکشان و در پیشاپیش آن ها طبقه ی کارگر است که می تواند خانه را آباد کند! این خود زحمتکشان و در چارچوبی کمی گسترده تر، توده های مردم هستند که در فرجام، کار را به پیش خواهند برد؛ مهم مدیریت و سازماندهی آن است که در اینجا نقش نیروی چپ آگاه با برنامه ای دانشورانه برجسته می شود؛ گرچه، به هر روی از ندانمکاری نیز گریزی نیست و کار همیشه شسته رُفته پیش نمی رود.
...
چپ راستین در یونان، حزب کمونیست آن کشور است که همچنین یکی از نیرومندترین حزب های کمونیست جهان نیز هست. پیروزی «حزب سیریزا» در یونان را می توان از سویی عقب نشینی ناگزیر نیروهای راست نه تنها در یونان که در بخش بزرگی از اروپا و شاید جهان بشمار آورد و از سوی دیگر گشودن سوپاپ اطمینان مخزنی که اگر باز نمی شد، ترکش آن بسی دورتر از یونان و پیش از همه جنوب اروپا را درمی نوردید!

امپریالیست ها ناچار به گردن نهادن به واقعیت سرسختی شده اند و با گامی به واپس، کمی جا گشوده اند تا ببینند چگونه آن را مهار خواهند نمود. «حزب سیریزا»، چپ رادیکال به آرش حزب کمونیستی راستین نیست. برنامه ی آن ها را اگر نیک بنگرید، برنامه ای رفرمیستی با مایه هایی از شعارهای چپ راستین است. باید دید که شعارهای شان در کردار تا چه اندازه جامه ی عمل به خود خواهد پوشید. از هم اکنون می توانم با قاطعیت بگویم که بسیاری از برنامه های اعلام شده ی خود را درست به دلیل سرشت اصلاح طلبانه ی آن ها (رفرمیسم بورژوایی) نخواهند توانست اجرا کنند؛ گرچه، با  همه ی این ها و با آنکه امپریالیست ها و بویژه امپریالیست های اروپایی چنین حزبی را در برابر حزب کمونیست یونان بالا برده و از هرباره و نیز دربرگیرنده ی تبلیغات رسانه ای، کمکش نموده اند تا کار را بدست گیرد، روند پیش رو را مثبت می دانم؛ درست به همان دلیلی که در بالا گفتم:

این یک عقب نشینی در برابر موج انقلابی در یونان، کشورهای جنوب اروپا و جاهای دیگر است؛ وگرنه با انقلابی ناگزیر رودررو می شدند.

کوشش امپریالیست ها از وانمودن و جازدن «حزب سیریزا» به عنوان «حزب رادیکال چپ» به جز عقب راندن و کاهش نفوذ «حزب کمونیست یونان» در میان توده های مردم آن کشور، آماجی مهم تر را نیز نشانه گرفته است:
شکستن اعتماد توده های مردم به نیروی چپ بگونه ای کلی و از میان بردن امید به کارآیی نیروی چپ راستین در آن کشور که بیگمان بازتاب جهانی نیز خواهد یافت.

به این ترتیب، زین پس چگونگی سیاست های راهبردی (تاکتیکی) حزب کمونیست یونان و این نکته که در کجا و تا چه اندازه با روندی باید همگامی نماید و کجا به هنگام پای پس بکشد تا آنچه می گذرد سپس به پای آن حزب نیز گذاشته نشود، اهمیتی دوچندان می یابد؛ جستاری که بر زبان آوردن آن آسان و هرگام کوچک و بزرگ آن، بسان راه رفتن در لبه ی راه سربالای و نفسگیر کوهستانی با پرتگاه های بسیار بس دشوار خواهد بود!»۱۲

برای آنکه تصویری از اوضاع بیمناکی که در آینده ی نزدیکِ یونان می تواند پیش آید، داده باشم و نیروهای راستگرا و فراراست آن کشور و از آن میان؛ «نوفاشیست»ها به همراه و با پشتوانه ی سرمایه بزرگ امپریالیستی اروپایی و «یانکی»، برای به بار نشستن آن برنامه ریزی نیز نموده اند، بخشی از نوشته ی «چپ‌گرایان و افسانه سیریزای یونانی»۱۳ را در زیر یادآور می شوم؛ نوشته ای که با همه ی نارسایی ها و کاستی های آن و نیز گرایشی نهفته در آن به سوی «آنارشیسم» از بسیاری سویه ها، ارزنده است:
«سیاست رسمی در یونان با چالشی جدی‌ روبه‌رو است و فضای بی‌اعتمادی نسبت به سیاستمداران فراگیر شده است. در انتخابات ۲۵ ژانویه ۲۰۱۵ چپ نهادینه و رسمی (Pasok) که پیش از این بر یونان حکومت کرده بود، تنها ۵ درصد آرا را از آن خود کرد که برایش شوک بزرگی بود. سیریزا نیز تنها ۳۶ درصد از آرا را به دست آورد. برخلاف آن‌چه رسانه‌ها اعلام می‌کنند، پیروزی سیریزا به اتفاق آرا نبوده است. ۳۶ درصد از واجدین شرایط در این انتخابات شرکت نکردند، یعنی رقمی معادل با آرا سیریزا اما رسانه‌ها در این باره چیزی نگفتند. شرکت نکردن ۳۶ درصد واجدین رأی در انتخابات، آن هم در کشوری که رأی دادن اجباری است و شرکت نکردن در انتخابات می‌تواند برای دریافت مدارک اداری( مانند پاسپورت و گواهینامه) مشکل ایجاد کند، معنادار و قابل تأمل است. رویکرد انتقادی شهروندان یونانی به این انتخابات در رسانه‌ها انعکاسی نیافت و در عوض رسانه‌ها مدام مشارکت گسترده‌ یونانی‌ها و شعار «امید بزرگ» را تکرار کردند. برای نمونه سیاستمداران فرانسوی از چپ افراطی تا راست افراطی در شبکه‌های تلویزیونی حاضر شدند و پیروزی سیریزا را دلیل درستی تئوری قدیمی‌شان یعنی ”انقلاب شهروندی از طریق صندوق رأی“ دانستند.»۱۴
 
ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ تیر ماه ۱۳۹۴


پی نوشت:

۱ ـ «وزیر دارایی یونان کناره‌گیری می‌کند»، برگرفته از تارنگاشت وابسته به امپریالیست های کهنه کار انگلیسی: «بی بی سی»،  ۱۵ تیر ماه ۱۳۹۴ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ همان ترفند چشم آشنای «فشار از پایین، چانه زنی در بالا» که نخستین بار در دولت «کفتر پرِ قیچی نظام»: محمد خاتمی، بیش تر با رویکردی درونی و سپس در دوره های پس از وی، بگونه ای چشمگیر از سوی بخش گسترده تری از رژیم تبهکار جمهوری اسلامی در «بازی خورد و برد» با «شیطان بزرگ»، همدستان و ریزه خوارانش بکار گرفته شد.

۳ ـ «صندوق جهانی پول می‌گويد، حتا در شرايط کنونی، يونان به ۵۰ ميليارد يوروی ديگر برای پایور نمودنِ وضعيت اقتصادی‌اش نياز داردگزارش تازه صندوق جهانی پول گواه آن است که ۳۶ ميليارد يورو از اين مبلغ قرار است از سوی وام‌دهندگان اروپايی پرداخت شود. در اين گزارش، همچنين پيش‌بينی رویش اقتصادی يونان در سال کنونی ترسایی به صفر درصد کاهش پيدا کرده است. اين پيش‌بينی در ماه آوريل (کمابیش سه ماه پيش) دو و نيم درصد بود. پيش‌بينی‌های خوش‌بينانه ی پیشین، هنگامی بود که گفتگوهای يونان درباره ی شیوه بازپرداخت بدهی‌های اين کشور با اعتباردهندگان جهانی شکست نخورده بود.
...
نخست وزير يونان ... از مردم خواسته تا به اين پرسش، پاسخِ ”نه“  بدهند و کشورهای اروپايی تهديد کرده‌اند که چنين پاسخی به آرش خروج يونان از واحد پولی يورو خواهد بود.» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی ها نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

«صندوق بین‌المللی پول: یونان به ۵۰ میلیارد یوروی دیگر نیاز دارد»، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی «یانکی» ها: «رادیو فردا»، ۱۱ تیر ماه ۱۳۹۴

۴ ـ تا اندازه ای و بگونه ای نسبی ـ بی هیچگونه یکسان نمایی بر بنیاد «اصل اینهمانی»! ـ بسان وضعیت ناگوار کنونی ایران

۵ ـ «صنعت جهانگردی» نه تنها در آن کشور که در هیچ جای جهان، دربردارنده «صنعت» به آرش راستین آن نیست؛ نامی نیرنگبازانه و گولزنک که دانسته و آگاهانه بر شاخه ای نابارور از اقتصادی وابسته به کشورهای مادر سرمایه داری نهاده شده است.

۶ ـ «عناصر بی طبقه اجتماعی» یا «لُمپن پرولتاریا»  (Lumpenproletariat)
«این اصطلاح که در مباحث اجتماعی و سیاسی اغلب دیده می شود از نظر لغوی یعنی پرولتاریای ژنده پوش ولی مفهوم دقیق علمی آن یعنی آن قشرهای وازده و طبقه خود را از دست داده که در جوامع سرمایه داری اغلب در شهرهای بزرگ زندگی می کند، دچار تباهی و فاقد وابستگی طبقاتی شده اند، از جریان عادی بدور هستند، بدون شغل و حرفه ای خاص، بدون کار مفید برای جامعه و چه بسا در شرایط سخت و بد به سر می برند و احتمالاً به هر کاری هر چند ناشایست و ضد انسانی تن در می دهند. دزدان، چاقوکشان حرفه ای، اوباش، ولگردان، روسبیان و جنایتکاران باجگیر و نظایر این ها از این جمله اند.

اگر چه بسیاری از عناصر قشر لومپن پرولتاریا سابقاً کارگر یا خرده بورژوا بوده اند و بر اثر شرایط رژیم سرمایه داری دچار بدبختی و سرگردانی و تباهی شده اند، با این حال در این وضع مشخص خود وابستگی های طبقاتی خویش را به ویژه نسبت به پرولتاریا از دست می دهند. آنجا فاقد علائق ایدئولوژیک مشترک و همبستگی طبقاتی زحمتکشان هستند. از این گونه عناصر ارتجاع سرمایه داری اغلب برای مقاصد ضد ملی و ضد دموکراتیک خود استفاده می کنند، آن ها را برای کثیف ترین امور اجیر می کنند و در کودتاها و توطئه ها از آن ها استفاده می کنند. از جمله در کودتای ٢٨ امرداد با پول سازمان جاسوسی امریکا از عده ای از چاقوکشان و اراذل و فواحش استفاده شد.

بورژوازی از بین آن ها گروه ضربتی فاشیستی را به مزدوری می گیرد. به هنگام اعتصابات کارگری از آن ها به مثابه اعتصاب شکن استفاده می شود. قاتلین سیاسی و آدم کشانی که به خاطر پول حاضرند هر رجل سیاسی و اجتماعی مترقی را سر به نیست کنند از میان ای نها برگزیده می شوند و گانگستریسم سیاسی از آن ها بهره برداری می کند. خلاصه لومپن پرولتاریا با وجود این که اغلب از نظر وضع زندگی در دشواری زیادی به سر می برد به علت از دست داده خصوصیات طبقاتی خود حاضر است به هر کاری تن در دهد و این امر مورد استفاده سرمایه داری و ارتجاع قرار می گیرد.

دوران سرمایه داری با بیکاری مزمن خود، با ورشکست کردن دائمی اقشار مختلف خرده بورژوازی و گرایش دائمیش به تشدید فقر و آوارگی زحمتکشان، سرچشمه ایجاد لومپن است. البته نباید تصور کرد هر فرد بیکار و درمانده لومپن پرولتاریاست، هر قدر که مدت بیکاری وی طولانی باشد. لومپن پرولتایا به آن افرادی اطلاق می شود که طبقه خود را از دست داده اند، به فساد کشیده شده اند و فاقد هر گونه رابطه و همبستگی طبقاتی هستند. این قشر در نتیجه انقلاب سوسیالیستی و نابودی نظام سرمایه داری از بین می رود
برگرفته از «واژه نامه سیاسی»، نوشته ی قهرمان زنده یاد امیر نیک آیین (هوشنگ ناظمی).

۷ ـ یادداشتی کوتاه درباره ی نوشتار «چپ‌گرایان و افسانه سیریزای یونانی»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

۸ ـ «وزیر دارایی یونان کناره‌گیری می‌کند»، برگرفته از تارنگاشت وابسته به امپریالیست های کهنه کار انگلیسی: «بی بی سی»،  ۱۵ تیر ماه ۱۳۹۴

۹ ، ۱۰ و ۱۱ ـ همانجا (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ افزوده ی درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۲ ـ «پیروزی «حزب سیریزا» در گزینش مجلس یونان؛ بیم ها و امیدها!»، ب. الف. بزرگمهر، ششم بهمن ماه ۱۳۹۳

۱۳ ـ «چپ‌گرایان و افسانه سیریزای یونانی»، سمیه خواجوندی، «رادیو زمانه»، ۱۵ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴
همچنین در پیوند زیر:

۱۴ ـ همانجا

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!