«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

بی تو اگر به سر شدی، زیر جهان زبر شدی ...

بی همگان به سر شود، بی‌تو به سر نمی‌شود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی‌شود

دیده عقل مست تو، چرخه ی چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو، بی‌تو به سر نمی‌شود

جان ز تو جوش می‌کند، دل ز تو نوش می‌کند
عقل خروش می‌کند، بی‌تو به سر نمی‌شود

خمر من و خمار من، باغ من و بهار من
خواب من و قرار من، بی‌تو به سر نمی‌شود

جاه و جلال من تویی، ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی، بی‌تو به سر نمی‌شود

گاه سوی وفا روی، گاه سوی جفا روی
آن منیِ کجا روی، بی‌تو به سر نمی‌شود

دل بنهند برکنی، توبه کنند بشکنی
این همه خود تو می‌کنی، بی‌تو به سر نمی‌شود

بی تو اگر به سر شدی، زیر جهان زبر شدی
باغ اِرَم سَقَر شدی، بی‌تو به سر نمی‌شود

گر تو سری قدم شوم، ور تو کفی عَلَم شوم
ور بروی عدم شوم، بی‌تو به سر نمی‌شود

خواب مرا ببسته‌ای، نقش مرا بشسته‌ای
وز همه‌ام گسسته‌ای، بی‌تو به سر نمی‌شود

گر تو نباشی یار من، گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من، بی‌تو به سر نمی‌شود

بی تو نه زندگی خوشم، بی‌تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم، بی‌تو به سر نمی‌شود

هر چه بگویم ای سَنَد، نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود، بی‌تو به سر نمی‌شود

مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی

* سَقَر در این سروده به آرشِ «دوزخ» و سَنَد به آرش «گواه» است.  ب. الف. بزرگمهر 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!