«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ آذر ۱۵, چهارشنبه

نگرانی های سگی که جای کلّه پز نشست!


از همه ی «مطلق» اش، تنها نگاهی برجای مانده که مطلقا به جایی دور یا نزدیک با نگرانی خیره شده است! دیگر عقلش به جایی قد نمی دهد. چه خواهد شد؟ چه بلای دیگری در انتظار است؟ شیارهای پیشانیش پُرتر شده اند و چند خطی از آن درست در میانه، رو به بالا شخم خورده اند. نشانه ای از ارتباط با آسمان؟! نه! هیچ امدادی آسمانی در کار نیست. خطر در برابر و پیش روست و در پشت سر، امیدی به سگ های ولگرد نیست؛ تنها عوعو می کنند و پاچه ی همدیگر را می گیرند ...

آیا به سراغ من نیز خواهند آمد؟

ب. الف. بزرگمهر    ١۵ آذر ماه ١٣٩١

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!