«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

به درازای تاریخ کمتر کافری دزد می یابی؛ ولی، تو سرِ سگ بزنی، صدها دزد به جامه ی دین و مذهب در آمده، می ریند!


نوشته است:
«امشب هم در مسجدی بودیم که در تکبیر بعد نماز گفتند: مرگ بر منافقین و اشرار به نظرم خیلی از مرگ بر منافقین و کفار که بعد از مرگ صدام تو خیلی مساجد جایگزین مرگ بر منافقین و صدام شده بهتره.

کفار را فکر نکنم همینطوری بشه براشون آرزوی مرگ کرد. خب شاید امام زمان ظهور کردند مسلمون شدند»

از «گوگل پلاس» مهدی ابراهیم زاده

برایش می نویسم:
آقای ابراهیم زاده!

اگر بینگاریم که امام زمانی، هستی داشته باشد و روزی روزگاری برای دادگری روی زمین پدیدار شود، نخست و پیش از هر چیز سراغ آدم های درستکار را خواهد گرفت و کاری به این نخواهد داشت که وی چند نوبت نماز روز و شب می خواند. به ماجرای واقعی زیر که در زمان شاه گوربگور شده رخ داده، کمی باریک شو و آن را با شرایط کنونی و اسلام پناهانی که یکی پس از دیگری دزد از آب در می آیند ـ و تازه آنچه دیده ای و می بینی نوک کوه یخی است که از زیر آب بیرون زده ـ بسنج و سپس کلاه خودت را قاضی کن:
«در دوران شاه گوربگور شده، پس از کودتا و آن هنگام که کم کم آب ها از آسیاب می افتاد و حاکمیت وابسته ی پادشاهی جان بیش تری می گرفت و «خطر سرخ» نیز کم و بیش برطرف شده بود، توده ای هایی که برخی از آنها سال ها زندانی کشیده، آزاد می شدند در «سازمان برنامه و بودجه» به استخدام دولت در می آمدند؛ در آن سازمان، به دلیل نقش بسیار مهمی که در آمایش و ترازبندی برنامه و بودجه کشور داشت، همواره دزدان و رشوه بگیران ریز و درشت حضوری عمده داشتند و به همه گونه بند و بست با نیروهای سرمایه داری تازه بدوران رسیده و سایر زالوهای اجتماعی دست می زدند که گاه به نتایج دردناکی در اقتصاد و اجتماع می انجامید. با سرازیر شدن توده ای ها و افزایش آن ها در آن سازمان، ورق برگشت و کارِ آن سازمان، بنا بر آمارها، نمودها و نشانه ها بهبود نسبی بسیار یافت. روشن بود که کاسه لیسان و رشوه خواران و دزدانی که تا پیش از آن در آنجا به آسانی به آماج های خود دست می یافتند، از چنین اوضاعی دلِ خوشی نداشتند و به هر رو، این زمزمه در همه جا پیچید که گویا کار در آن سازمان به دست توده ای های "وطن فروش" افتاده است. با بالاگرفتن زمزمه ها، محمدرضاشاه را نیز آگاهانیدند که چه نشسته ای؟ سازمان برنامه و بودجه ات به دست یک «مشت وطن فروش خائن» می چرخد. وی، رییس آن سازمان را احضار نمود و آنگونه که از سوی یکی از همان زندانی کشیده های شاغل در آن سازمان نقل شده، بی آنکه جویای کار و بار آن سازمان شود، با لحنی که تنها از سرشتی شاهانه برمی آید ـ زیرا شاهان راستین هیچگاه چیزی از کسی نمی پرسند و تنها دستور می دهند! ـ به وی که تازه شرفیاب شده بود، توپ و تشر می زند که برای چه این همه توده ای را در آنجا گرد آورده است. پاسخ رییس آن سازمان ساده و بی پیرایه بود:
«قربان! ما هرکه را استخدام کردیم، دزد از آب درآمد؛ اینها [اشاره به توده ای ها]، من سوابق شان را نمی دانم، ولی کار خود را بسیار شایسته انجام می دهند و هیچکدام شان دله دزد نیستند» و پس از سکوت شاهانه، کمی دل و جرات نیز پیدا کرده بود که از پیشرفت های سازمانش، طرح های آمایش سرزمین و سایر کارهایی که به دست توانای همان "وطن فروشان خائن" انجام یافته بود، اندکی به عرض مبارک شاهانه برساند. پس از آن، گویا خاطر مبارک شاهانه اندکی آرامش یافته و چیزی دیگر نگفته بود؛ زیرا دریافته بود که خطری از سوی "سرخ" ها، تاج و تخت وی را تهدید نمی کند.» («نوچه آخوند»، خودش را نشمرد!، ب. الف. بزرگمهر، ٢٤ امرداد ماه ١٣٩١

در این میان، من یکی خوب دریافته ام که شما دیشب و پریشب هم مسجد رفته ای و می پندارم دیگران نیز آن را نیک دریافته اند!

ب. الف. بزرگمهر    ٢٠ آذر ماه ١٣٩١

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!