«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

چیزی دلم را می فشارد


چیزی دلم را می فشارد
که سالها قبل در خود کاشته بودم
راستی هیچ کس نمی داند
شعرهایم را هیچ گاه تمام نکردم
له له گرمی دلم را می شوراند
بعضی از آتش ها
سالهاهم اگر خاموش باشد
باز داغ است
این آتش در من مومیایی شده
این زندگی طولانی
این زندگی که کرده ایم
تا ببینیم سهم ما
از مرگ به تساوی تقسیم می شود  یا نه !!
ارزش آن را ندارد
از ویرانه ای
که از خود ساخته ایم
چشم بپوشیم
بعضی از آتش ها
حتی اگر پشت ابر بماند
زمین از آنها خیس عرق می شود
حق با کسی است که زندگی را به گردن می گیرد
و مرگ را در دستان خود می فشارد
حق با کسی است که مرگ را در زیر دندانهای خود
در صبح اعدام له می کند
تا باقی بماند
راز شیرینی خوشه های
 تاک های  کوهی
که زیر این آفتاب سمج سوخته اند
اما نپوسیده اند

ارشیا             بهمن ۸۹

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!