«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

ارزیابی هایی درباره وضعیت کنونی و چشم اندازهای آینده ایران


آماج این نوشته، ارزیابی فشرده وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی کنونی، پیش‌بینی پیامدها و کاوش راهکارهایی برای پیشبرد مبارزه به سود طبقه کارگر و همه زحمتکشان دست ورز و اندیشه ورز، به سود همه تولیدکنندگان ثروت‌های مادی و معنوی جامعه ایران است.

بسیاری از جُستارها و نتیجه‌گیری های یادشده در این نوشته، در نوشتارهای پیشین اینجانب، بررسی و درمیان نهاده شده‌ است. در اینجا دانسته، از تفسیر و توضیح گسترده خودداری شده است.
  • انقلاب بهمن ۵۷، انقلابی ملی ـ دمکراتیک با انگیزه های آفرینش و برقراری عدالت اجتماعی پایدار و گسترش یابنده به سود طبقه کارگر و زحمتکشان شهری و روستایی بوده و می باشد. این انقلاب، در پی بحران برآمده از رشد و گسترش بی رویه، ناموزون و ناهماهنگ سرمایه داری وابسته (کمپرادور) و نابودی بخش های بزرگی از اقتصاد بومی ـ ملی و وابستگی هرچه بیشتر اقتصادی ـ اجتماعی و نیز سیاسی میهن مان به سامانه امپریالیستی، پدیدار شد؛
  • انقلاب بهمن، با وجود بی سامانی عمومی نیروهای طبقه کارگر و سایر زحمتکشان کارورز و اندیشه ورز و سستی و کم مایگی نیروهای سیاسی نماینده آن، نمودارها و نشانه های ژرف ضد امپریالیستی، نه تنها در پهنه سیاسی که در پهنه اقتصادی را دربرداشت؛
  • موتور محرکه این انقلاب دربرگیرنده طیف بسیار گسترده ای از طبقه کارگر صنعتی (کارگران و زحمتکشان صنایع نفت و دیگر واحدهای بزرگ صنعتی)، لایه های کارگری صنایع کوچک و بخش های گسترده خدمات، لایه های نیمه کارگر ـ نیمه روستایی حاشیه نشین های شهرهای بزرگ و به میزان کمتری بخش های آگاه تر روستاییان بی زمین و کم زمین بویژه در شمال، شمال باختری، باختر و جنوب باختری ایران ـ زمین و نیز لایه های میانی بطور عمده کارمندان بخش های دولتی و خصوصی بوده است. در کنار و گاه لنگ لنگان همراه این طبقات و لایه ها، بورژوازی ملی سست پایه و نارس گام هایی لرزان و احتیاط آمیز بر می داشته است؛
  • بسان انقلاب مشروطه در فرجام خود، لایه های واپسگرا و محافظه کار جامعه (این بار، بورژوازی بازرگانی بویژه کوشا در پهنه ایران، لایه هایی از اربابان زمیندار و زمینداران بزرگ و واپسمانده های سایر همبودهای اجتماعی ـ اقتصادی کهنه) با سوء استفاده از سستی ها و کاستی ها بویژه در زمینه سازماندهی و رهبری انقلاب و نیز نبود جبهه ای متحد از نیروهای انقلابی پیگیر، توانستند با همکاری‌ های آشکار و پنهان نیروهای امپریالیستی، زیر پوستین نمادهای مذهبی و رنگمایه ای از شعارهای چپ، خود را در جبهه گسترده نیروهای انقلاب جا بزنند و رفته رفته سکان رهبری آن را به چنگ آورند؛
  • درباره تاثیر کشورهای امپریالیستی (بویژه انگلیس) در کژنمودن و به بیراهه کشاندن انقلاب بهمن، گرچه اندازه و برد آن هنوز به درستی و بسنده پژوهش نشده، نشانه‌ها و نمودهای بسیاری در دست است که نباید آن را دستکم گرفت. برپایه آگاهی‌های کنونی در زمینه کاربرد پیچیده، چند سویه و فریبنده رسانه ای ـ اطلاعاتی امپریالیسم خبری، این تأثیر بویژه در زمینه بستر سازی سیاسی ـ تبلیغاتی برای نیروهای حاشیه‌ای انقلاب چشمگیر بوده است؛
  • اندازه و برد تاثیر نیروهای واپسگرای جهانی و منطقه ای به رهبری امپریالیست ها، از همان آغاز همراه با اشتباهات نیروهای هرج و مرج جوی انقلابی درون و پیرامون حاکمیت، چپ روی های نیروهای چپ رو و چپ نما در همراهی با توطئه های ضدانقلابی و نیروگرفتن یکباره نیروهای راست و فراراست در حاکمیت جمهوری اسلامی پس از آغاز جنگ گرانبارشده صدام و امپریالیست ها بر علیه انقلاب ایران و روندهای منفی پس از آن، رو به افزایش داشته و با نابودی عمده نیروهای آگاه انقلابی در رهبری حزب توده ایران، از آن پس و گام به گام دست بالا را در سمتگیری روند رویدادها و بویژه تصمیم گیری ها در حاکمیت دگردیسه شده جمهوری اسلامی داشته است؛
  • نبود سازمان های نیرومند کارگری ـ خلقی، به همراه آن سستی ها و کاستی های بسیار آشکار نیروهای سیاسی چپ و در راس آنها حزب توده ایران، رهبری انقلاب را در دستان نیروهای خرده بورژوا که بگونه ای عینی از نبود افق گسترده طبقاتی ـ اجتماعی رنج می برد، نهاد. رهبری این نیروها، هرج و مرج اقتصادی ـ اجتماعی گسترده تری را دامن زد و نیرومندی هرچه بیشتر بورژوازی ملی سست عنصر، بورژوا ـ لیبرال ها، بورژوازی بازرگانی و دیگر همبودهای کهنه و واپسگرای در پوستین اسلام درآمده را در حاکمیت جمهوری اسلامی درپی داشت؛
  • نیروهای واپسگرای جامعه، بطور عمده دربرگیرنده سرمایه داری وابسته و زمینداران بزرگ، که در پی انقلاب شکست سختی خورده بودند، با خزیدن زیر پوستین اسلام و نفوذ در حاکمیت، جانی تازه گرفتند و از همان نخست، راه پیشروی روند انقلابی به سود توده های زحمتکش را کند نموده و تا اندازه‌ای بستند؛
  • سهم طبقه کارگر در حاکمیت انقلابی، با وجود نقش مهم و تعیین کننده آن در انقلاب و سرنگونی رژیم شاهنشاهی، کم و بیش هیچ بود؛
  • ترس بورژوازی ملی سست عنصر از نیرومند شدن و سازمان یافتن طبقه کارگر، آن را با دیگر نیروهای واپسگرای جامعه در زمینه سرکوبی و جلوگیری از سازماندهی طبقه کارگر و سایر زحمتکشان کارورز و اندیشه ورز، همسو می نمود؛
  • تضاد آشکار درونمایه خلقی ـ انقلابی گسترده و ژرف انقلاب بهمن با برونزد کم و بیش محافظه کار، واپسنگر و ضد پیشرفت و توسعه بویژه در زمینه های اجتماعی مانند حقوق زنان و کارگران، آزادی های اجتماعی و مدنی مانند آزادی بیان و تشکیل سازمان های صنفی و سیاسی، از همان آغاز، نشان از دردناک بودن روند پیشرفت و گسترش بویژه در زمینه عدالت اجتماعی به سود توده های زحمتکش و خلق های زیر ستم داشت. دُمل چرکین نیروهای واپسگرا رشد یافت و رفته‌رفته سراپای روند انقلابی را دربرگرفت؛
  • نشانه‌ها و نمودهای کافی، گواه ترس بورژوازی ملی که نم نم باران را به سیل بنیان کن انقلاب ترجیح می داد و نیز هراس فزاینده سایر نیروهای واپسگرا و واپس نگر اجتماعی از گسترش پیشرفت انقلاب و سمتگیری هرچه بیشتر آن به سود طبقه کارگر و توده های زحمتکشان، بود. تاریخ نشان می دهد که پیش از پیروزی انقلاب تا هم اکنون، تماس های بیشتر پنهانی و گاه از پرده برون افتاده ای، از سوی نمایندگان سیاسی همه این نیروها با نمایندگان کشورهای امپریالیستی و بویژه امپریالیست های ایالات متحده (از گفتگوهای ژنرال هایزر با آیت اله بهشتی و دیدارهای ابراهیم یزدی به نمایندگی از سوی ایت اله خمینی با نمایندگان ریز و درشت امپریالیست های اروپایی و امریکایی پیش از انقلاب بر سر برکناری شاه از حاکمیت و جایگزینی این نیروها بجای رژیم وابسته شاهنشاهی گرفته تا ماجرای ننگبار و خائنانه مک فارلین ـ رفسنجانی به نام ایران ـ گیت و دیدارها و همکاری های گسترده پس از آن در فروپاشی یوگسلاوی، به پیروزی رساندن نیروهای اشغالگر امپریالیستی در عراق و افغانستان و ...) به زیان طبقه کارگر و سایر زحمتکشان ایران و منطقه، به زیان منافع ملی ایران و حتا گاه به زیان منافع کوته بینانه نیروهای درون و پیرامون حاکمیت، وجود داشته است؛
  • با همه این ها، شرکت گسترده توده های انقلابی کارگر و زحمتکشان شهر و روستا، مهر و نشان ژرف خود را بر روند رویدادهای آینده، برجای نهاده بود؛
  • ایستاندن راه رشد سرمایه داری بطورکلی و از میان برداشتن سرمایه داری وابسته بویژه، همزمان با درپیش گرفتن «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» از همان آغاز در دستور کار انقلاب بود. انقلاب ملی ـ دمکراتیک، چنان سمتگیری اجتماعی ـ اقتصادی را در نهاد خود می پروراند که فرجام روند انقلابی نمی توانست مانند نمونه های انقلاب های بورژوازی سده های پیشتر در کشورهای اروپایی، در دایره بسته و تنگ خواست های بورژوازی ملی ایران، به رشد و گسترش و شکوفایی اجتماعی ـ اقتصادی بینجامد. درست به همین انگیزه، بورژوازی ملی ایران همگام با بورژوازی بازرگانی جاخورده در روند انقلابی، از همان آغاز راه مغازله و داد و ستد سیاسی پنهان و دور ازچشم توده ها را با سرمایه امپریالیستی و نمایندگان سیاسی آن، بویژه با امپریالیست های اروپای باختری در پیش گرفت؛
  • روند رشد سرمایه داری نولیبرال و گلوبالیسم سرمایه داری در پهنه جهانی، در شرایطی که بویژه به دلیل رشد پرشتاب فن آوری در پهنه آگاهی رسانی و رسانه ای و گردش بی مانند سرمایه مالی از یک سو و فضای تهی پدید آمده در پی فروپاشی اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی از سوی دیگر شتاب هرچه بیشتری یافته بود، بر شدت و دامنه تناقضات روندهای اقتصادی ـ اجتماعی چه در پهنه جهانی و چه در پهنه ایران بسی افزود. شکست و چه بسا زمینگیر شدن سیاست نولیبرالی سرمایه داری، سرشت واپسگرایانه و طفیلی گری این سامانه تبهکار را آشکارتر نمود و نظامی گری و تجاوز آشکار به حقوق کشورهای دیگر را بویژه در خاورمیانه بیش از پیش افزود. برآیند چنین سیاستی در مورد کشور ما تاکنون، افزایش فشار و باجگیری سیاسی ـ اقتصادی پیگیر از حاکمیت ریاکار و دروغگوی جمهوری اسلامی و سرازیر شدن میلیاردها دلار سرمایه ملی ایران به جیب انحصارهای بزرگ سرمایه داری از یک سو و گردن نهادن و همسویی با سیاست های امپریالیستی در عراق، افغانستان و منطقه خاورمیانه بوده است؛
  • نکته بسیار مهم در رابطه حاکمیت جمهوری اسلامی با کشورهای امپریالیستی و در راس همه آنها ایالات متحده، با وجود شعارهای دهان پرکن ضد استکباری و ضد امریکایی آن، همکاری یکسویه از سوی این حاکمیت سست بنیاد و ضد مردمی، کارچاق کنی و بستر سازی پیشبرد سیاست های امپریالیستی به زیان خلق های منطقه و ایران بوده است؛
  • در زمینه سیاست های اقتصادی، چه در دولت های "اصلاح طلب" و جانبدار "گفتگوی تمدنها"ی خاتمی و چه در دولت های "عدالت گستر" و "مهرپرور" احمدی نژاد، سیاست‌ها و دستورهای «بانک جهانی» و دیگر نهادها و بنیادهای مالی امپریالیستی و سیاست ایران برانداز «بازگشایی دروازه های اقتصادی» دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی پیگیری شده است. پیگیری چنین سیاستی و زیرپانهادن اصل ۴۴ قانون اساسی در دوران کنونی، نه تنها کشور ما را در آستانه ورشکستگی کامل اقتصادی نهاده که خطر فروپاشی سیاسی و از هم پاشی سرزمینی آن را نیز به اندازه ای بسیار زیاد افزایش داده است؛
  • سیاست امپریالیستی از یک سو و سیاست های ضدمردمی و نابخردانه اقتصادی حاکمیت جمهوری اسلامی از سوی دیگر، نه تنها به «انباشت نخستین سرمایه» که برای پیشرفت و گسترش سرمایه صنعتی و فن آوری های نو ـ حتا درچارچوب سامانه سرمایه داری آن ـ نینجامیده که فرار هرچه پردامنه تر و پرحجم تر سرمایه ملی ایران به کشورها وبانک های کشورهای دیگر، از کشورهای اروپای باختری، کانادا و ایالات متحده گرفته تا ژاپن، مالزی، ترکیه و شیخک نشین های خلیج فارس، در روندی پیوسته شتاب یابنده درپی داشته است؛
  • پیامد چنین وضعیتی، سست بُنیگی هرچه بیشتر اقتصاد ملی در چارچوب سامانه سرمایه داری و همراه با آن گرایش هرچه بیشتر سرمایه داری ملی و بازرگانی ایران به وصله پینه نمودن پیوندهای کهنه و آفرینش پیوندهای نو با سرمایه امپریالیستی، نوکری و کارچاق کنی برای آن را، این بار به شکلی بسیار نوکرمنشانه تر از دوران رژیم شاهنشاهی، فراهم آورده است؛
  • همه این ها، رویهمرفته به روشنی نشان می دهد که پیشرفت و گسترش اقتصادی ـ اجتماعی در چارچوب سامانه سرمایه داری در کشور ما به بیکاری و بی چیزی گسترده تر طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان، گرانی بازهم بیشتر کالاهای مصرفی، افزایش ناهنجاری های اجتماعی و در فرجام خود بن بست اقتصادی ـ سیاسی و فروپاشی ایران ـ زمین می انجامد؛
  • راه رشد و شکوفایی ملی گرایی (ناسیونالیسم) ایرانی زیر پوشش اسلام یا هر پوشش ایدئولوژیک دیگر بسته است. چنین ملی گرایی، از نظر تاریخی هیچگونه دورنمایی نداشته و ندارد. پیگیری چنین راه رشدی، نه تنها مانند گذشته، گریز هرچه گسترده‌تر سرمایه های ملی ایران را در پی داشته و دارد که این بار، زمینه دست درازی، دست اندازی و دستیابی کشورهای امپریالیستی بر هست و نیست میهن ما (چه بسا بدتر از نمونه عراق)، تکه پاره شدن سرزمین ایران و سرافکندگی خلق های ایران را ازهرباره فراهم نموده است؛
  • گسترش و ژرفش طفیلی گری سرمایه امپریالیستی همراه با افزایش نظامی گری و پیگیری سیاست تجاوزکارانه آن از سویی و بنیاد سست و شکننده سرمایه داری ملی ـ بازرگانی ایران از سوی دیگر زمینه های پیدایش همکاری برابرحقوق میان این دو را، آنگونه که برخی خام پنداران "ملی گرا"ی ایرانی درسر پرورانده و به بهای بیکاری و بی خانمانی زحمتکشان و نابودی سرمایه های ملی ایران همچنان با نابخردی به پیش می برند، ناممکن می کند. ناسیونالیسم ایرانی، هیچگونه راه فراری از بن بستی که در آن گرفتار است، ندارد. این، بن بستی تاریخی است؛
  • رویش و رشد بنیادها و نهادهای سرمایه گذاری نوین زیر پوشش «سپاه پاسداران» و مانند آنها را تا اندازه ای می توان واکنشی در برابر شکست ناسیونالیسم ایرانی و گرایش های ناگزیر خائنانه آن در همکاری با سرمایه امپریالیستی و بن بست پدیدار شده و در فرجام خود نیازهای برآورده نشده اقتصادی ـ اجتماعی انقلاب بهمن و فشار از پایین، از سوی توده ها پنداشت. گرچه، باید توجه داشت که چنین بنیادها و نهادهای سرمایه گذاری در زمینه های گوناگون اقتصادی ـ خدماتی، در روند رشد، شکوفایی و گسترش خود، در شرایطی که راه رشد خانمان برانداز سرمایه داری بر کشور استوار است، جز هرج و مرج و خرده کاری اقتصادی، فرار و هدر دادن بیشتر سرمایه های ملی یا پیوند با سرمایه امپریالیستی و پذیرش نقش کارچاق کنی آن، دورنمای دیگری ندارند. با این همه، پیدایش چنین بنیادها و نهادهایی نشانگر نیازهای برآورده نشده انقلاب بهمن و امکان فرارویی و دگردیسی ساختارهای اقتصادی سرمایه داری به ساختارهای اقتصادی با سمتگیری سوسیالیستی را به بهترین شکلی به نمایش می گذارند. ترس از گسترش چنین ساختارهای اقتصادی در میهن ما، بورژوازی لیبرال و بویژه امپریالیست ها را به هراس افکنده است.
  • در زمینه سیاسی ـ اجتماعی نیز بورژوازی لیبرال ایرانی کمترین گنجایشی برای پیشبرد جامعه ایرانی به سوی رفاه و شکوفایی نداشته و به همین انگیزه در ایستاندن، کژنمودن و سرکوب جنبش توده‌ای از یک‌سو با بدکردارترین نیروهای واپسگرا و هرج و مرج جوی جامعه و از سوی دیگر با نیروهای امپریالیستی، همسو و همدست است؛
  • همدستی و همسویی بورژوا ـ لیبرال های "ایرانی" با نیروهای امپریالیستی، برای بخشی از نیروهای چپ که روند گشایش و پیشرفت اوضاع را (به سود طبقه کارگر و زحمتکشان؟) هنوز در چارچوب بسته دمکراسی بورژوازی می جویند و می پویند، بدرستی روشن نیست. این نیروها، همچنان نتوانسته اند مهر و نشان سیاست‌های شکست خورده نولیبرالیسم امپریالیستی را از راه و روش سیاسی و سازمانی خود بزدایند. دنبال نمودن سیاست فرصت جویانه (اپورتونیستی) بیش از دو دهه، راه نفوذ عناصر راست، بی باور به مارکسیسم ـ لنینیسم و "اصلاح طلب" (رفرمیست) به درون این سازمانها را گشوده است. چنین عناصری در جبهه نیروهای چپ و سازمانهای چپ ایران هنوز هم حضوری جدی دارند و مانند موریانه این جبهه و سازمان های سیاسی نماینده آن را از درون می پوسانند؛
  • این بخش از نیروهای چپ، با انگشت نهادن یکسونگرانه بر نادرستی ها و نابکاری های نیروهای هرج و مرج جو و زیانکاری آن‌ها بویژه در زمینه محدود نمودن آزادی‌های اجتماعی و مدنی، نقش جاده صاف کن بورژوا لیبرال ها و بورژوا ـ دمکرات ها را برای نیروهای امپریالیستی که همنوا با آن‌ها زیر پوشش شعارهای آزادیخواهانه، «گفتگوی تمدن ها» و مانند آن‌ها پنهان شده، بی شرمانه به داد و ستدهای پرسود بر ضد منافع ملی ایران سرگرمند، نادیده می گیرند؛
  • این نیروها در کردار، به فشارهای امپریالیستی از بیرون و دستکاری و سمتدهی رویدادهای اجتماعی بوسیله مزدوران شان در درون (بویژه درون و پیرامون حاکمیت) به سود منافع آنها از یک سو و سیاست خائنانه بورژوازی لیبرال ایرانی در همدستی آشکار و پنهان با لایه‌های واپسگرای جامعه و نیروهای امپریالیستی چشم فروبسته و خرابکاری ها را به پای تنها بخشی از این نیروها می نهند. پیامد چنین سیاست نابخردانه ای، نادیده گرفتن این واقعیت ساده و مانند روز روشن است که دستکم بخشی از تنش‌ها و رویدادهای ناهنجار اجتماعی در اثر فشار نیروهای امپریالیستی و آنچه که آن را، درست یا نادرست، مهندسی اجتماعی خوانده‌اند، در همکاری بی بروبرگرد با نیروهای بورژوا ـ لیبرال و لایه‌های فرادست خرده بورژوا انجام می پذیرد. زمینه سازی های نیروهای بورژوازی لیبرال در آفرینش، گسترش و فرارویی ناامنی های اقتصادی ـ اجتماعی به بحران های بزرگ، بوسیله این گروه از نیروهای چپ به هیچ گرفته می شود؛
  • اکنون بیش از پیش روشن است که نیروهای امپریالیستی با استفاده بهینه، علمی و گسترده از رسانه‌های گروهی و توانمندی‌هایی چون «فِیس بوک»، «توییتر» و مانند آنها، نقش مهمی در «مهندسی اجتماعی» و کاریزه نمودن (کانالیزه کردن) رویدادهای انتخابات ریاست جمهوری و پس از آن، به سود خود داشته اند. گستردگی و ژرفای تأثیر چنین سوء‌استفاده ای هنوز از سوی نیروهای کوشمند سیاسی ایران دستکم گرفته می شود؛
  • سیاست نابخردانه این بخش از نیروهای چپ، آن‌ها را از همکاری با بخش عمده‌ای از نیروهای خرده بورژوازی که به انگیزه‌های روشن به ماجراجویی و هرج و مرج جویی گرایش دارند و نیز این نیروها را از همیاری، پشتیبانی و رهبری علمی نیروهای چپ، محروم نموده، هم این و هم آن را، از سمتگیری انقلابی به سود توده ها و تولیدکنندگان ثروت‌های مادی و معنوی جامعه، بازداشته است. در اینجا نیز «مهندسی اجتماعی» نیروهای امپریالیستی در افزایش شکاف میان نیروهای سیاسی ـ اجتماعی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان فرودست کشور ما از یک‌سو و دیگر لایه‌های میانی، بسیار کارساز و کامیاب بوده است.
  • همانگونه که تجربه تلخ گذشته نشان داده، روند همکاری با نیروهای هرج و مرج جو، همچنان با دشواری ها و چالش های گاه خطرناک همراه خواهد بود. این نیروها در سر هر پیچ یا گردشی و در سر هر گردنه ای، بازهم مانند پیش، رفیقانی نیمه راه و گاه نابکار خواهند بود؛ ولی همانگونه که تجربه تاریخی پر ارزش ایران و جهان (به عنوان نمونه: پشتیبانی نیروهای انقلابی کمونیست به رهبری یکی از پیگیرترین و فداکارترین قهرمانان تاریخ کنونی ایران: حیدر عمو اوغلی با نیروهای ناپیگیر و ماجراجوی چپ جنبش انقلابی گیلان یا پشتیبانی فداکارانه نیروهای انقلابی کمونیست با نیروهای هرج و مرج جوی اسپانیا در «جنگ داخلی اسپانیا») گواه است، پیمودن همین راه دشوار و پرچالش، بخردانه ترین راه برای همسو نمودن نیروهای پیگیر و ناپیگیر انقلابی است و نه درپیش گرفتن راه همکاری با بورژوازی لیبرال و دیگر نیروهای همکار یا مزدور سرمایه امپریالیستی برای آفرینش فضای باز برای آزادی احزاب سیاسی یا دیگر شعارهای دهان پرکن و فریبنده؛
  • سیاست نابخردانه این بخش از نیروهای چپ، نه تنها آن‌ها را همسو با سیاست نیروهای امپریالیستی و مزدوران ایرانی آن می نماید که بر سردرگمی سایر نیروهای پیشرفت خواه جامعه افزوده و همچنان می افزاید. این سردرگمی، آنچنان شدید است که حتا مفهوم «نیروی چپ» دچار دگردیسگی بسیار زیادی شده و زمینه برای رشد نیروهای چپ نما از خرابکاری در سازمان های کارگری و سندیکایی گرفته تا مراکز دانشگاهی بیش از پیش فراهم شده است. بی گفتگو، نقش حاکمیت ایران در دامن زدن به این سردرگمی، سرکوب نیروهای راستین چپ و گشودن روزنه برای چپ نما و چپ روها کم نیست. به گفته نغز یکی از رفقای تیزبین و شوخ طبع: «این روزها در کشور ما هرکه راست نیست، حتماً چپ است!»؛
  • پیگیری چنین سیاست نابخردانه ای از سوی بخشی از نیروهای چپ به آنجا انجامیده است که بجای سازماندهی مبارزه صنفی ـ سیاسی کارگری و افزایش توان طبقه کارگر برای بدست گرفتن هرچه بیشتر سرنوشت خود، از این طبقه خواسته می‌شود که در میارزه آزادیخواهانه توده های مردم برای دستیابی به دمکراسی که بخش عمده‌ای از آن را لایه‌های میانی جامعه دربرگرفته اند، کوشاتر شرکت نموده، به سرنگونی «رژیم استبدادی ولایت فقیه» یاری رسانند؛
  • بخش عمده‌ای از نیروهای چپ، همچنین از درک این جُستار که گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس نمایندگان در چارچوب سامانه سرمایه داری، پاسخگوی نیازهای انقلابی ملی ـ دمکراتیک نیست، ناتوان است. این نیروها، نمی بینند که چنین ساختارهایی، حتا در آزادترین برونزدهای آن، تنها ابزارهایی در خدمت سامانه بورژوازی است. در کشور ما، این ساختارها بخوبی بوسیله بورژوا ـ لیبرال ها و نیروهای امپریالیستی مورد سوء‌استفاده قرار گرفته و می گیرند؛
  • سیاست نابخردانه این بخش از نیروهای چپ، خطر دست درازی های امپریالیستی به خاک ایران و تکه پاره شدن سرزمین و همراه با آن نابودی همبستگی ملی ایران را دستکم می گیرد. در این زمینه، گرچه، سیاست بسیار نادرست، خطرناک و ضدخلقی حاکمیت ایران، زمینه‌ساز خوبی برای پیدایش چنین شرایطی بوده و هست، افزایش نفوذ و بُرد عناصر کور ملی گرا درون سازمان های عمده چپ ایران به نابینایی و ناپیگیری هرچه بیشتر این سازمان ها در پیمودن مبارزه ضد امپریالیستی بسی افزوده است؛
  • با وجود چرخش نسبی در شعارها و خط مشی سیاسی نیروهای چپ به سوی درک هرچه بیشتر پیوند عدالت اجتماعی به سود طبقه کارگر و سایر زحمتکشان دست ورز و اندیشه ورز از یک سو و جُستار آزادی‌های اجتماعی و مدنی از سوی دیگر، هنوز سیاست این نیروها از یکپارچگی لازم برپایه مارکسیسم ـ لنینیسم برخوردار نیست. هنوز این دانش و بینش که در دوره ای کم و بیش دراز، گاه با اندک کژی هایی، راهنمای مبارزین راستین چپ بوده و در دو دهه اخیر از سیاست این نیروها رخت بر بسته است، به قطب نمای سیاسی پایدار و سنگ خارآیین سمتگیری های سیاسی تبدیل نشده است. از همین رو، همچنان نوسان های سیاسی از چپ به راست یا راست به چپ و سردرگمی در این نیروها، در گزینش راهکارهای بهینه، دیده می شود؛
  • خودویژگی دوره ای که در آن به سر می بریم، جلوگیری از پیشرفت ضد انقلاب در برونزدها و جامه های گوناگون آن ("اسلامی"، محافظه کار، "اصلاح جو"، سلطنت طلب، چپ نما، ...) و رسوا نمودن همدستی آن با نیروهای امپریالیستی، انتقال گام به گام انقلاب ـ در روندی کم و بیش پیچیده و دردناک ـ از نخستین مرحله خود که در آن حاکمیت به علت کمبود آگاهی و سازماندهی طبقه کارگر، به دست نیروهای خرده بورژازی و بورژوا ـ لیبرال افتاده، به دومین مرحله که در آن باید حاکمیت به دست طبقه کارگر و لایه‌های تهیدست دهگانان بیفتد، می باشد؛
  • خودویژگی یاد شده، پیگیری سیاستی رادیکال تر از سوی همه نیروهای چپ راستین را ناگزیر می‌سازد و براستی نیروی چپ راستین در این دوره با چنین سیاستی شناخته خواهد شد. سیاست رادیکال با نمودها و گرایش های زیر شناخته می شود:
    • توجه دقیق به این جُستار که برونرفت از بُن بست بسیار خطرناک پدیدار شده برای سرنوشت همه ایرانیان و جلوگیری از فروپاشی سرزمین ایران، بدون سرکردگی طبقه کارگر در فرگشت های آینده، هر روز بیش از پیش دشوارتر و سرانجام ناممکن خواهد شد؛
    • توجه دقیق به این جُستار که نیروی پتانسیل جنبش مردم ایران بسی فراتر از برخی چهره‌های شناخته شده و آزمایش پس داده مانند میرحسین موسوی، کروبی و مانند آنهاست. نگاهی کمی باریک‌تر به رویدادهای جنبشی که به نام «جنبش سبز» نامیده شده، نشان می‌دهد که از همان نخست، خواست های توده های شرکت کننده در آن و بویژه جوانان شرکت کننده که بخش بزرگی از این جنبش را در برمی گیرد، بسی رادیکال تر از "نماد" های دست پرورده رسانه‌های امپریالیستی و بورژوا ـ لیبرال درونی بوده است. اینکه گفته شود «ما رهبری آقای موسوی را می پذیریم» و در کردار به هر انگیزه‌ ای (نبود نیروی کافی و به نظر من از همه مهم‌تر پیامدهای در پیش گرفتن سیاستی نادرست بیش از دو دهه و برخی دلیل های دیگر) به دنباله روی از نیروهای بورژوا ـ لیبرال کشانده شویم، کمترین مناسبتی با سیاست چپ راستین ندارد. چنین سیاستی، در بهترین حالت آن، گردن نهادن به وضعیت موجود ـ آنهم با نگرشی بیش از اندازه سطحی به رویدادها ـ و نکوشیدن برای زایش حرکتی نوین به سود توده هایی است که با وجود توانمندی‌ های خود هنوز از نداشتن گزینه های بهینه در پهنه سیاسی و نداشتن رهبری سیاسی آگاه و رهنمون رنج می برند؛
    • رسوا نمودن هرچه بیشتر درونمایه حاکمیت دورو که از سویی هنوز با گستاخی، صورتک مردمی و ضد امپریالیستی بر چهره می‌نهد و از سوی دیگر پیگیرانه با امپریالیست ها بر سر تاراج منافع ملی ایران به گفتگو سرگرم بوده، از جیب مردم ایران باج های باورنکردنی پیشکش شان می کند؛
    • همسویی های بیش از پیش احتمالی آینده برخی کشورهای پیرامون ایران بویژه حاکمیت مافیایی روسیه که هرچه بیشتر پایگاه طبقاتی خود در میان توده های مردم روسیه و پشتیبانی اجتماعی آن‌ها را از دست می‌دهد با سیاست‌های امپریالیستی برضد منافع ملی ایران و پیروزی احتمالی گروه تبهکار وابسته به امپریالیسم ایالات متحده در "گزینش" ریاست جمهوری آینده عراق را باید در برآیند تراز نیروهای سیاسی در نظر داشت؛ 
    • رسوا نمودن هرچه بیشتر درونمایه سیاست همه آن نیروهایی که از سویی سردرآخور رژیم جمهوری اسلامی داشته یا در پی زدوبند با آن هستند و از سوی دیگر با امپریالیست های آمریکایی و اروپایی به مغازله سرگرمند؛
    • توجه دقیق به سیاست‌های امپریالیستی بویژه امپریالیسم رسانه ای و چگونگی سوء‌استفاده آن‌ها از بُن بست سیاسی ـ اقتصادی پدیدار شده و در دام چنین سیاست زیرکانه و ماهرانه ای نیفتادن؛
    • تمرکز همه توان و نیرو برای سازماندهی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان در سازمان های صنفی ـ سیاسی خود؛
    • پیشبرد شعار نقش بیشتر و تعیین کننده شوراهای کارگری و دهگانی در جُستارهای اقتصادی ـ اجتماعی و افزایش نقش آن‌ها در تصمیم گیری های مهم سیاسی حوزه فعالیتشان و نیز کمک به آفرینش و پیدایش این شوراها در جاهایی که هنوز پدیدار نشده اند؛
    • پیشبرد شعار نقش بیشتر شوراهای شهر و روستا در همه پهنه های اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی و افزایش نقش آن‌ها در تصمیم گیری های مهم سیاسی حوزه فعالیتشان؛
    • تبلیغ و ترویج برای برقراری رسیدگی و بازرسی تولید و توزیع اجتماعی بوسیله شوراهای شهر و روستا؛
    • تبلیغ و ترویج برای درآمیختن همه بانک های کشور در یک بانک ملی (بانک مرکزی) و برقراری حسابرسی و بازرسی آن از سوی نمایندگان راستین توده های مردم؛
    • پیشبرد شعار آفرینش ساختارهای سیاسی ـ اقتصادی کشور بر پایه سامانه شورایی و بویژه گسترش و ژرفش نقش و توان شوراهای شهر و روستا در اداره امور کشور به جای گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس نمایندگان در چارچوب سامانه سرمایه داری؛
    • تبلیغ برای زایش و پیدایش سامانه شورایی در نیروهای بسیج و سپاه؛ و
    • تبلیغ و تمرکز کار برای گسترش هرچه بیشتر سازمان های مدنی و اجتماعی (پشتیبانی از صلح، حقوق زنان و ...).

ب. الف. بزرگمهر ۷ فروردین ۱۳۸۹







۱ نظر:

Unknown گفت...

دوست گرامی
آن چه نوشته اید تنها بخشی از حقیقت یک تحول در اجتماع ایران است، به نظر من پیاز داغ کارگری نوشته های شما و رنگ و لعاب نگرش های چپ در آن بسیار زیاد شده است پیشنهاد می کنم به عنوان یک دوست که نگاهی به کتاب های تاریخ به ویژه دست نوشته های اطرافیان محمد رضا و نیز مورخین اخیر ایران مانند استاد مهدی نیا بیاندازید

آنچه مسلم است در طول سده های اخیر هرگز نهضت های مایه دار فرهنگی در ایران رخ نداده و نخواهد داد توانمندسازی مردم در حوزه های اقتصادی و فرهنگی یکی از راهکارهای ساختن آینده در صدسال پیش رو خواهد بود

شاد باشید

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!