«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۷ آبان ۸, سه‌شنبه

خدای را سپاس که ماجرای کشته شدن جمال آقا رحمه‌ الله، سرانجام روشن شد

چگونگی رخداد ماجرای جمال آقا، فرزند احمد، رحمه‌ الله از زبان کلیددار خانه خدا، سلمان تازی:
همانگونه که به آقای مایک پمپئو در سفرشان به ریاض قول داده بودیم، بررسی ها و کاوش های مامورین ما درباره ی چگونگی رخداد غم انگیز و پندآموزِ جمال آقا، فرزند احمد، رحمه‌ الله با کامیابی به انجام رسید۱
و انشاء الله، جایی برای هیچگونه برداشت نابجا از سوی این یا آن و رسانه هایی که فرزند دلبند و نازنینم محمد را نشانه گرفته اند، نمی ماند.

پیش از آنکه چکیده ای از آن بررسی را بازگویم، می خواهم اندکی درباره ی ویژگی های اخلاقی فرزندم بگویم. محمد از همان دوران کودکی چنان دلنازک بود که اگر سر راهش، مورچه ای می دید با سلام و صلوات از کنارش رد می شود و هوای کار را داشت که ناخواسته لگدش نکند. خوب! در دوره ی نوجوانی و آغاز دوره ی جوانی که بدرازا نیز کشیده، کارهایی از وی سر زد که از کم و بیشِ همه ی نوجوانان و جوانان در همه جای جهان سر می زند. وی از همان کودکی به هواپیماهای بمب افکن دلبستگی داشت و دلش می خواست روزی خودش پشت فرمان یکی از چنین هواپیماهایی بنشیند و در جایی بی آب و علف که هیچ جُنبنده ای آسیب نبیند، یکی دو بمبی بیندازد و سرخوش شود. ما هم که بلُطف همپیمان های مان در آمریکا و اروپای باختری، ماشاء الله به اندازه ای جنگ ابزار و از آن میان، بمب افکن انبار کرده ایم که به هر یک از نوه، نتیچه و نبیره های خاندان از زن و مرد، چندین و چند از هر گونه جنگ ابزار می رسد و بحمدلله در این زمینه هیچ کم و کسری نداریم. باری، سرانجام آن روز فرا رسید و محمد به آرزویش رسید؛ ولی از بخت بد، آن بمب اندازی، جان چندین کودک ریز و درشت دبستانی و ننه های همراه شان را گرفت و همگی شان را راهیِ «جهان باقی» نمود. خوب! پیشامد است دیگر؛ همه چیز که دست ما نیست. الله اکبر! گاهی تو چیزی در سر داری و با آنکه به خدا هم توکل کرده ای، باریتعالی نقشی دیگر به آن می زند.۲ آنگونه که محمد سپس برای مان گفت و یکی از ورزیده ترین خلبان های مان نیز که در آن پرواز وی را همراهی می کرد با سر جنباندن، درستی آن را گواهی می کرد، آن پایین هیچ جنبنده ای دیده نمی شد. نمی دانیم؛ شاید هم از ترس چیزی، بسیار اوج گرفته بودند. در آن صورت، حتا شتر دو کوهانه را هم در آن پایین نمی توانی ببینی؛ چه برسد به بچه های نیم وجبی یمن! به هر رو، سرنوشت چنین بود که آن کودکان، همگی به لقاء الله پیوستند؛ گرچه، جای شکرش باقیست که برخی از مادران شان نیز آن ها را تا در بهشت همراهی کردند. بحمدلله، همپیمانان ما در آنسوی اقیانوس ها و اروپای باختری که اگر ما نیاز به جنگ ابزار و بمب افکن و هر آت و آشغال دیگر نیز نداشته باشیم، خودشان پیشگام می شوند و ما را در رودربایستی می نهند تا ناگزیر به خریدن شان شویم، این همه هیاهو که این بار بر سر جان سپردنِ جمال آقا رحمه‌ الله بپا کردند را براه نینداختند و حتا یکی از رسانه های پر و پیمان شان، چیزی آزاردهنده در آن باره ننوشت که اینچنین خاطر ما را تیره کند. بحمدلله خودشان در افغانستان و عراق و لیبی و سوریه، آزمون هایی اینچنین داشته و نیک می دانند که یک آن دیرتر یا زودتر ماشه را بکشی یا کمی ناشیانه نشانه گیری کنی، ممکن است بجای «داعش»، سدها تن از مردم غیرنظامی را بکُشی یا در نمونه ی خنده دار آن که ما را بسیار مسرور نمود و از تهِ دل خندیدیم، بمب در مرغدانی «داعش» فرود آمد و تنها چند مرغ و خروس جان سپردند که البته آن ها هم مخلوقات خدای رحمان و رحیم اند؛ گرچه، خواندن «نماز مِیّت» برای شان جایز نیست.  

از این ها که بگذریم، اگر آقای ترامپ نداند، ما خود می دانیم چنین کارهایی از کجا آب می خورد. همه ی آن ها به جاه و جلالِ نورچشمی مان، دارایی وی و شاید چیزهای دیگری رشک می ورزند. خدا لعنت شان کند که چشم دیدن خوشبختی و شادکامی مان را ندارند؛ ولی این ها بماند. خدای را سپاس که ماجرای کشته شدن جمال آقا رحمه‌ الله با همه ی ریز و شپش آن، سرانجام روشن شد:
آغاز ماجرا به گفتگوی تند تلفنی میان جمال آقا در نیویورک با یکی از کارمندانِ از کار برکنار شده ی خودمان به نام «القحطانی» در همین کشور بی آب و علف برمی گردد۳که بر سر هواداری از دو تیم فوتبال همچشم با یکدیگر بگومگویشان می شود و در پی، مع الاسف کار به ناسزاگویی و دشنام هایی که پای خواهر و مادر و عمه و خاله نیز به میان می آید، کشیده می شود. آنگونه که کارشناسان ورزیده ی ما گزارش داده اند و گفته های شان با آنچه در رسانه های آمریکایی و اروپایی و ترکی بویژه در پس و پیش شدنِ تاریخ های امروز و دیروز و فردا جداگانگی هایی نیز دارد، جمال آقا رحمه‌ الله، هوادار تیم «الاهلی» بود و کارمند ذلیل مرده ی خودمان که هنوز زنده است، ولی همین یک هفته پیش از کار برکنارش کرده ایم از تیم «الوحشی» پشتیبانی می کند. ناسزاگویی های شان در آن گفتگوی راه دور بالا که می گیرد، کار به قرار و مدار برای کتک کاری در جایی دور از چشم پلیس می کشد؛ همان «هولیگان بازی»۴ که چشم همپیمانان مان بویژه انگلیسی ها با آن آشناست و گویا نخستین بار در این کشور، پدید آمده و سپس مانند بیماری واگیردار به سایر جاهای جهان گسترش یافته و کشور ما را نیز آلوده است. ما در این بیابان خدا از دوران پیش از اسلام تاکنون، همه گونه درگیری های تباری از آتش زدن چادرهای یکدیگر، دزدی و چپاول و شبیخون و بردن شتر و گاو و بز و زنان یکدیگر به عنوان غنیمت های جنگی را گواه بوده ایم؛ ولی این یکی، پدیده ای تازه است که از شما به ارث برده ایم. پیامبر اکرم بسیار کوشید تا آن ویژگی های سده ها و شاید هزاره ها نهادینه شده در تبارهای این بیابان خشک که ما نوادگان شان هستیم را بهبود بخشد یا دستِکم سمت و سویی سودمندتر به آن بدهد و با آنکه تا اندازه ای نیز کامیاب بود و پدران ما با یگانگی زیر پرچم اسلام به جاهای دیگر و بزرگ ترین امپراتوری توانگر زمان: شاهنشاهی ایران، لشگر کشیدند و بر بسیاری نعمت های ندیده و نشنیده تا آن هنگام دست یافتند، همچنان خوی ددمنشانه در آتش زدن و لگدمال کردن فرهنگ دیگران، سر بریدن و زبان بریدن و چنگ اندازی به دختران و زنان و بسیاری کارهای ناشایست دیگر از آن میان همجنس بازی را در خود دست نخورده نگاه داشته و تا آنجا که در یَدِ قدرت شان بوده به سرتاسر بلاد اسلامی نیز گسترش داده اند. خوب! در همان هنگام و از همان نخستین شبیخون ها به کاروان های راهی مَکّه، مال و منال بسیار و برخی از زنان به غنیمت گرفته شده نیز به آن حضرت پیشکش می شد؛ و همه ی این ها رویهمرفته، دست و بال پیامبر عظیم الشان مان را برای بهبودهای بیش تر می بست و عمر گرانقدرشان کفاف نداد تا کار را به سرمنزل مقصود برسانند. بجز ستیزه های بیشمار میان زنان شان که شمارشان نیز کم نبود، دست رسول الله شبانه روز بند بود و نمی توانست آنگونه که شاید و باید، نوادگان ما تازیان را ادب و تربیت شایسته بیاموزد؛ نمونه اش همین «القحطانی» بی چشم و روست که هم آغاز کننده ی ناسزاگویی و رگِ گردن کُلُفت کردن در هواداری از تیم دلخواهش: «الوحشی» بود و همو جمال آقا رحمه‌ الله را برای رو کم کردن و کتک کاری به جایی دور از چشم فراخواند؛ و خوب! کجا بهتر از کنسولگری خودمان در کشور دوست و برادر: ترکیه؟! هم آن ذلیل مرده می ترسید به «ایالات متحد» برود و می دانست با نخستین کشیده یا مشتی که حواله ی چهره ی نازنین آن مرحوم کند، چنانچه پلیس سر برسد، ممکن است بی هیچ پرسش و پاسخی بجای سیاه پوستان آن کشور درجا آماج گلوله قرار بگیرد و به لقاء الله بپیوندد و هم آن مرحوم که به آب و هوای نیویورک خو گرفته بود، نمی خواست در عربستان، قرار کتک کاری بگذارد؛ افزون بر آنکه در آنجا چنانچه بگوش رسانه ها می رسید، آبروی خویش را پیش در و همسایگانش می باخت و «نیویورک تایمز» نیز دیگر نوشته ای از وی درباره ی «هوده ی آدمی» («حقوق بشر») و جُستارهای دیگر بچاپ نمی رساند. با این همه تا اینجای کار، هنوز دشواری بزرگی پیش نیامده بود و چنانچه تنها خودشان دو نفر در آنجا به ستیز برمی خاستند، کار آنچنان بالا نمی گرفت که رسانه های «جامعه جهانی» گوش جهانیان را از آن پر کنند و آبروی ما و جانشین نازنینم را بریزند. دشواری نابخشودنی از آنجا آغازید که این «لعنت الله علیه» بجای اینکه خودش به تنهایی برای کتک کاری یا آنگونه که در ادبیات شما آمده: «دوئل» به آنجا برود، پانزده بیست نفر از زیردستانش را ساز و برگ یافته به ارّه و تیشه و ابزارهای دیگری برای کشیدن ناخن و درآوردن چشم به آنجا می فرستد و دستور می دهد تا سر آن مرحوم را برایش بیاورند. خوب! از «هولیگان»ی که هوادار تیم «الوحشی» نیز باشد، نمی توان بیش از این چشم داشت. در حالیکه آن مرحوم تنها با نامزدش به کنسولگری مان در استانبول رهسپار شده و گویا با دلهره ی اندکی نیز که داشت یا شاید برای خودنمایی جلوی نامزدی بیست و سه سال جوان تر از خویش که تنها چند ماه پیش از آن در جریان همایشی در استانبول با وی آشنا شده بود، «تلفن همراه» («موبایل») خود را به وی سپرده بود که پیشاپیش با ساعت هوشمند مچی وی که می توانست صدا را ضبط کند، هماهنگ شده بود. دنباله ی این ماجرا را باید از زبان وی شنید که نمی دانیم چرا این رسانه های پرهیاهو از همان نخست، وی را فراموش کرده یا خدای نکرده نادیده گرفته بودند.  

گواهی بی زن بودن وی نیز که می بایستی تنها در خاک ترکیه انجام گیرد، سرتاپا ساختگی است و هیچ هماوندی با قانون های کشور دوست و برادر که رسانه ها بر پایه ی سخنان آن ورپریده، آن را بزرگ کرده اند، نداشته و ندارد. جمال آقا رحمه‌ الله می توانست این گواهی را در سفارت مان در واشنگتن، پس از چند روز دریافت کند. خوب! اینجای ماجرا به هیچ رو به «القحطانی» بی چشم و رو که چنین دسته گلی در دامن ما گذاشت، ندارد. این را نیز نامزد جمال آقا، دولت دوست و برادر: ترکیه و دیگرانی که دست اندر کار بوده اند، بهتر می توانند پاسخ بدهند.

در پایان، ناگفته نگذارم که ما هم به آن دولت دوست و برادر و هم به همپیمانان مان بویژه دولت کنونی «ایالات متحد» بیش از آنچه بایسته و شایسته بود، کمک های همه سویه ی مالی نموده و بیش از این،  گنجایش دوشیده شدن نداریم. ما این «اتهامات ساختگی»۵ را در حالیکه هنوز کوچک ترین نشانه ای از کالبد مرحوم جمال آقا، فرزند احمد، رحمه‌ الله یافت نشده، نمی پذیریم و کاوش های خود برای یافتن کالبد بیجان یا حتا جاندار وی را پی می گیریم. کسی چه می داند و ما نیز کف دست مان را بو نکرده ایم؛ شاید زنده یا مرده ی جمال آقا از استانبول به همین بیابان بی آب و علف خودمان آورده شده باشد. من در این نوشته که پاسخی به درخواست وزیر امور خارجی «ایالات متحد» برای «انجام بموقع تحقیقات شفاف»۶ است، دانسته به «هولیگان بازی» که آن را از شما آموخته ایم، اشاره نمودم تا همانندی آن با رفتار رسانه های پر و پیمان تان که سرراست از خود شما و گاه از سازمان های خبرچینی تان دستور می گیرند را برُخ تان بکشم. همینجا به آن نماینده ی مجلس: «مارک روبیو» که فرموده اند:
«اگر قرار باشد واکنش بُرّنده ‌ای در این زمینه نشان ندهیم، هیچ سرمایه‌ای در جهان نیست که با آن بتوان اعتبارمان در زمینه ی هوده ی آدمی را بازپس گرفت ... ما هرگز نخواهیم توانست صدای مان برای هوده ی آدمی را در جهان بلند کنیم، اگر اجازه دهیم که وضعیت همینگونه پیش برود و دست روی دست بگذاریم.»۷ نیز سپارش و گوشزد می کنیم تا هوچی بازی پیرامون «هوده ی آدمی» و اینگونه بازی های کهنه ی رسانه ای که هر روز از خریداران آن نیز کاسته می شود را کنار بنهند و به این نکته باریک شوند که همگی مان در یک پیشانی جای داریم و باید بتوانیم هر «موی دماغ»ی که بیش از اندازه دماغش را در هر سوراخ سُنبه ای فرو برده و از چیزهایی بو برده را بهنگام از سرِ راه برداریم. ما در این بیابان بی آب و علف، چندان نیازی به آن «هولیگان بازی» ها نداریم. آن شمشیر کشیده ی روی پرچم مان را خوب بنگرید تا دریابید چه می گوییم؛ ولی شما که به چنان بازی هایی نیازمندید، نباید که خود بازیچه ی آن شوید!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم آبان ماه ۱۳۹۷

پی نوشت:

۱ ـ مایک پمپئو پس از ترک ریاض، دیدار و گفت‌وگوهای خود با مقام‌های سعودی را «بشکل باورنکردنی موفقیت‌آمیز» توصیف کرد. آقای پمپئو در پاسخ به پرسش خبرنگاران در مورد وضعیت جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار منتقد ولیعهد عربستان که در کنسولگری آن کشور در ریاض ناپدید شده و اینکه آیا زنده است یا نه گفت:
«من نمی‌خواهم در مورد هیچیک از واقعیت‌ها صحبت کنم؛ آن‌ها هم نمی‌خواستند؛ زیرا می‌خواهند مجال این را داشته باشند که تحقیقات را به شکل کامل به پایان برسانند.» وزیر خارجه آمریکا در عین حال می‌گوید با مقام‌های سعودی در مورد «اهمیت انجام بموقع تحقیقات و ایجاد اطمینان که تحقیقات شفاف است، بطوری که ما بتوانیم آن را تحقیقاتی کامل قلمداد کنیم»، گفت‌وگو کرده ‌است. او سپس افزود:
«آن‌ها این اطمینان را دادند که تحقیقات را کامل خواهند کرد و من در این مورد روی آن‌ها حساب می‌کنم».

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۲۶ مهر ماه ۱۳۹۷ (با ویرایش درخور تنها در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ چیزی بسان ریسیدن در کار و بار دیگران. چنانچه می پندارید از خدا چنین کارهایی سر نمی زند، سخت در اشتباهید.

۳ ـ در حالی که «القحطانی» [مشاور امنیت سایبری پادشاه سعودی] در روز کشتار، تلفنی با خاشقجی گفتگو می کرده به وی دشنام و ناسزا گفته که بگفته ی منابع ترک و عربِ آگاه [که بر گور پدر همه ی اینگونه منابع ناشناس باید رید!]، این روزنامه نگار نیز به اهانت های مشاور کناره گیری نموده ی پادشاه عربستان پاسخ داده است (خبرگزاری رویترز). بگفته ی یک منبع ترک، بگومگوی «خاشقجی» و «القطحانی» بگونه ای پیش رفت که مشاور پادشاه سعودی دستور داد:
سر این سگ را برایم بیاورید!

«القحطانی» پس از آن از کار برکنار شد که دادستانی عربستان با صدور بیانیه ای رَسمَن پذیرفت که «خاشقچی» در کنسولگری این کشور در ترکیه کشته شده است.

برگرفته از گزارش «برنامه ریز قتل خاشقجی، عملیات بازداشت الحریری را مدیریت کرده است»، «اسپوتنیک»  دوم آبان ماه ۱۳۹۷ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۴ ـ به رفتارِ آشوبگرانه و گاه همراه با درگیری و جنگ و ستیزهای خیابانی هواداران تیم های فوتبال همچشم یکدیگر که در برخی موردها با گسترش آن، زیان های گسترده ی دیگری نیز در پی داشته و به کشت و کشتار می انجامد، گفته می شود. آنگونه که برخی پژوهش های اجتماعی درباره ی چنین رفتار هنجارشکنانه ای گواهند، خاستگاه بسیاری از آن آشوبگری ها و درگیری های خیابانی، نه خود هواداران این و آن تیم فوتبال که دربرگیرنده ی بزهکاران و تبهکارانی از هر گونه و از آن میان، نژادپرستان، چاقوکش های حرفه ای و آنچه «لُمپن پرولتاریا»ی شهری نامیده می شود، است. از دید من، ریشه ی این پدیده چون بسیاری دیگر از پدیده های ناهنجار اجتماعی از آن میان، «هیپی گری» دهه های میانی سده ی گذشته ی ترسایی و گونه هایی از «فِمِنیسمِ» همجنسگرا که نبرد میان زن و مرد را جایگزین نبرد طبقاتی توده های کار و زحمت برای دستیابی به هوده ی خود می کند به سیاست های تبهکارانه ی امپریالیست های فرمانروا بر اروپای باختری و تا اندازه ای آمریکای شمالی برای کژدیسه نمودن جنبش های اجتماعی بویژه در میان جوانان بازمی گردد که در پی دامن خودشان را نیز گرفته است.   ب. الف. بزرگمهر

۵ ـ برگرفته از گزارش «عربستان: هرگونه اقدام خصمانه را با پاسخی شدیدتر تلافی می‌کنیم»، تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۲۲ مهر ماه ۱۳۹۷

۶ ـ وزیر خارجه آمریکا در عین حال می‌گوید با مقام‌های سعودی در مورد «اهمیت انجام بموقع تحقیقات و ایجاد اطمینان که تحقیقات شفاف است، بطوری که ما بتوانیم آن را تحقیقاتی کامل قلمداد کنیم»

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۲۶ مهر ماه ۱۳۹۷

۷ ـ برگرفته از گزارش «عربستان: هرگونه اقدام خصمانه را با پاسخی شدیدتر تلافی می‌کنیم»، تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۲۲ مهر ماه ۱۳۹۷ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!