«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۶, سه‌شنبه

معرفی یک کتاب ارزنده! ـ بازانتشار

از دیروز تاکنون به خواندن دوباره ی کتاب بسیار ارزنده ی «مکتب دیکتاتورها» نوشته ی «ایگناتسیو سیلونه» سرگرم هستم. هنگامی که این کتاب را سال ها پیش از این برای نخستین بار خواندم، از آن بسیار خوشم آمد. در بگیر و ببند سال های نخست انقلاب، این کتاب نیز که برای یکبار دیگر خواندنش آن را به کناری نهاده بودم، همراه بسیاری کتاب های ارزنده ی دیگر به باد فنا رفت. پس از آن، در این کشور بیگانه، همواره افسوس می خوردم که چنین کتاب شگرف و ارزنده ای را دیگر بدست نخواهم آورد؛ ولی، خوشبختانه یکی از کتابخانه های اینترنتی آن را تصویر برداری («اسکن») نموده و در «فرمات» «پی د اف» در دسترس علاقمندان نهاده است.

«مکتب دیکتاتورها»، دست ِ کم ارزش دوبار خواندن را دارد؛ بویژه برای طیف های گوناگون چپ انقلابی میهن مان! برخی از رفقای پا به سن، حتما آن را خوانده اند؛ ولی می پندارم بسیاری از نیروهای جوان چپ با این کتاب آشنایی ندارند. اگر کتاب «فونتامارا» را از همین نویسنده، یکی از بزرگترین شاهکارهای ادبی سده ی بیستم ترسایی به شمار آوریم، «مکتب دیکتاتورها»، بی گفتگو، یکی دیگر از شاهکارهای طنز سیاسی از این نویسنده ی بزرگ و ژرف اندیش دوران ماست. خوشبختانه، کتاب از پیشگفتار خوبی درباره ی نویسنده و خود اثر برخوردار است که مرا از پرچانگی بیش تر درباره ی آن بی نیاز می کند. تنها به این تکیه کلام «سیلونه» بسنده می کنم که گفته بود:
«والاترین کاربرد نویسندگی این است که تجربه را به شعور تبدیل کند». از دید من، وی به خوبی در انجام آن کامیاب بوده است.

خواندن این کتاب ارزنده را به همه و بویژه رفقای طیف های گوناگون چپ انقلابی میهن مان سپارش می کنم.

با مهر   ب. الف. بزرگمهر

http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/09/blog-post_18.html 

پی نوشت:

«فایل» «پی دی اف» این کتاب را که کمی بیش از ۲۲ «مگابایت» است، با ای ـ میل برای بسیاری از دوستان فرستادم. به گمانم برخی سامانه های ای ـ میل گنجایش دریافت آن را نداشته باشند. به هر رو به زحمتش می ارزید و امیدوارم بیشترشان آن را دریافت نموده باشند.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

ایگناسیو سیلونه یکی از حقوق بگیران امپریالیسم بود بنا بر گزارش های رسمی که من در تلویزیون آلمان شنیدم.

سازمان سیا پس از جنگ جهانی دوم یک سری از نویسندگان اروپا را برای مبارزه از چپ بر ضد کمونیسم به خدمت گرفت. آثار او را روشنفکران وابسته به طبقه حاکمه از قبیل آتشی شاعر ترجمه کردند. نان و شراب و فونتامارا و غیره را.

زهر ایدئولوژیکی اینجا با ترفندی مستور به حلق خواننده ریخته می شود.

۲۸ شهریور ۱۳۹۰، ساعت ۱۲:۲۲


ب. الف. بزرگمهر گفت...

این سخنان یا بهتر است بگویم یاوه ها که شما نیز آنها را پی گرفته اید، من نیز شنیده ام. اتهام حقوق بگیر بودن سیلونه از امپریالیست ها، صرف نظر از خنده دار بودن آن، همان اندازه می توانست و می تواند درست باشد که اتهام جاسوس آلمان ها بودن لنین. به قول معروف: «شنونده باید عاقل باشد» که بدبختانه در بیشتر موردها نیست! اگر درباره آن یک سری نویسندگان و هنرمندانی که چنین اتهام هایی به آن ها زده شده بود، کمی بیش تر پژوهیده بودید، پی می بردید که چنین اتهام هایی با آماج بزرگنمایی نیروی سازمان های جاسوسی و حاکمیت در این کشورها به میان آمده و بخشی از آن هنرمندان و از آن میان در دوره ی «مک کارتیسم» در ایلات متحد واقعا با حاکمیت کشورهای امپریالیستی همکاری نکرده بودند؛ گرچه بسیاری از آنها زیر فشارهای سنگین خرد شده بودند.

چنین اتهامی را بویژه درباره ی آدمی چون سیلونه هرگز نمی توانم بپذیرم و نخواهم پذیرفت. به این دلیل ساده که آدم هایی در سطح اندیشگی او هیچگاه به چنین چیزهایی تن نداده، نمی دهند و در آینده نیز نخواهند داد. کارنامه ی زندگی او بروشنی نشان می دهد که با چگونه آدمی سر و کار داریم. دادن چنین نسبت هایی، همانگونه که درباره لنین نیز صدق می کند، یکی از آخرین حربه های پلیدی است که امپریالیسم بکار برده و می برد.

از کدام زهر ایدئولوژیکی سخن می گویید؟ این کتاب سرتاسر درس زندگی بویژه برای رزمندگان چپ است. کتابی است بیمانند که صرف نظر از این یاوه ها باید آن را خوب خواند و از آن آموخت؛ گرچه، البته چنین کاری برای همه و بویژه کله مکعبی های نادان و همه ی آنهای دیگری که بجای سوسیالیسم علمی، مشتی احکام آسمانی می نشانند و تا پایان عمر به تکرار طوطی وار آن سرگرم می شوند، شدنی نیست. من این ها را بطور کلی می گویم و منظورم شخص ویژه شما نیست؛ گرچه ناشناسی آشنا هستید و چنین خشک مغزی را خوب می شناسم.

۲۸ شهریور ۱۳۹۰، ساعت ۲۰:۱۲ 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!